بازگشت

توصيف حرم


در كتاب تاريخ كاظمين كه به وسيله ي حجة الاسلام ميرزا عباس فيض در 290 صفحه تأليف يافته شرح مفصلي در مورد تاريخچه ي مشهد كاظمين و توصيف حرم امامين و چگونگي تحولات و تعميرات ابنيه و تزيينات داخلي و خارجي آن داده شده و تحقيقات لازمه به قدر كافي به عمل آمده است.

نگارنده نيز با مراجعه به مندرجات كتاب مزبور به پاره ي نكات و مطالب آن كه با اين كتاب مناسبت داشته باشد ذيلا به طور اختصار اشاره مي نمايد.

مرقد مطهر امام جواد عليه السلام كه در كنار قبر جدش حضرت موسي بن جعفر عليهماالسلام قرار گرفته در ابتداء هر دو مقبره به صورت بسيار ساده و معمولي بوده اند و براي اولين بار به وسيله ي معزالدوله ديلمي در سال 336 هجري قمري (پس از تسلط بر عراق) بقعه ي مزبور برداشته شده و در جاي آن بناي مجلل و با شكوهي از نو احداث گرديد و معزالدوله دستور داد ضريح آبرومندي از چوب با منبت كاري هاي ممتاز ساخته و بر روي تربت پاك امامين قرار دهند و دو گنبد زيبا نيز (براي آن دو امام) بر فراز بقعه ي مزبور بنيان نمودند و در جلو آن صحني احداث كرده و اطرافش را ديوارهاي مرتفع و مستحكمي از آجر كه آن را سور صحن مي خواندند بنا نمودند.



[ صفحه 233]



مشهد كاظمين عليهماالسلام در طول تاريخ چندين مرتبه به وسيله ي عوامل مختلفي مانند طغيان رود دجله و ايجاد حريق و بروز جنگها و قتل و غارتها رو به ويراني نهاده و مجددا تعمير گرديده است تا بالاخره در سال 926 شاه اسماعيل صفوي مؤسس سلسله ي صفويه براي تجديد ساختمان مشهد كاظمين همت گماشت و خاتمه ي اين بناي اساسي تا 9 سال به طول انجاميد به طوري كه تمام ديوارهاي خارجي و داخلي آنها را كاشي كاري كرده و حرم مطهر را به صورت بناهاي مجلل ايراني در آورد و رواق هاي مستحكمي كه تاكنون باقي است بر چهار طرف آن بنيان نمود و مسجد جامعي هم كه داراي 76 ستون است در شمال آن احداث و صحن را هم توسعه بخشيده و اطرافش را حجره هائي بنا نمود و نيز درهاي حرم و رواق را نقره پوش ساخته و اطراف حرم را هم كتيبه اي از كاشي گردانيد، دو صندوق خاتم بي نظير هم كه تا حال باقي است بر روي تربت امامين نصب نموده قنديل هاي چندي هم در حرم مطهر بياويخت، پايه هاي مناره ها را تا سطح بام بالا آورد و اطراف رواقها را هم از خارج ايوانهائي بگردانيد.

در سال 1033 كه شاه عباس براي زيارت مشاهد متبركه به عراق رفته بود ضريحي از فولاد براي حفظ صندوقهاي خاتم امامين ساخته و آن را روي تربت كاظمين نصب گردانيد و در سال 1211 آغا محمدخان قاجار دو قبه ي امامين را از پايين به بالا تذهيب نموده و چند خانه از مجاور صحن را نيز خريداري كرده و جزو محوطه ي جنوبي و غربي آن گردانيد.

در سال 1298 معتمدالدوله فرهاد ميرزا بناي صحن سابق را ريشه كن ساخته و با خريدن خانه هاي مجاور مقداري هم بر وسعت آن بيفزود و صحن باشكوه و مجلل و وسيع كنوني را طرح ريزي كرد و مدت شش سال به بناي آن اشتغال ورزيد.



[ صفحه 234]



ابواب صحن:

صحن شريف داراي هشت باب است كه سه باب آن رسمي بوده و در هر يك از اضلاع شرقي و غربي و جنوبي صحن به شرح زير واقع شده اند:

1- باب القبله كه در وسط ضلع جنوبي قرار گرفته است.

2- باب المراد - در وسط ضلع شرقي قرار گرفته و قديمي ترين درها مي باشد.

3- باب صاحب الزمان كه در وسط ضلع غربي قرار گرفته است.

4- باب الجديد - درب نو بنيادي است كه از ناحيه ي علامه شهرستاني در سال 1359 هجري قمري در ضلع جنوب شرقي باز شده است.

5- باب فرهاديه كه به دستور فرهاد ميرزا در ضلع شرقي شمالي در سال 1300 هجري قمري باز شده است.

6- باب قاضي الحاجات كه در ضلع شمالي شرقي قرار گرفته است.

7- باب قريش - در ضلع شمال غربي و از درهاي قديمي صحن است.

8- باب صافي كه در ضلع جنوب غربي واقع شده و از طرف خارج داراي سر دربي است كاشيكاري شده و در روي كتيبه ي آن نوشته شده است.

بسم الله الرحمن الرحيم - قال الله تعالي سلام عليكم طبتم فادخلوها خالدين.

حرم امام جواد عليه السلام:

قسمت شمالي حرم كاظمين اختصاص به حرم امام جواد عليه السلام داشته و داراي دو درب نقره ي شرقي و غربي است. درب شرقي از رواق شرقي مجاور قبر شيخ مفيد اعلي الله مقامه به حرم آن حضرت گشوده مي شود و دري است بسيار زيبا كه از نقره ي خالص پوشيده شده و قلمزني هاي جالب و ريزه كاريهاي



[ صفحه 235]



دقيق و نقاشيهاي شايان توجه در آن به عمل آمده است و اشعار زير در كتيبه هاي حاشيه ي آن نوشته شده است:



يا رب اين موسي چه موسائي است كز يك جلوه اي

رخنه ها در جان موسي و دل سينا كند



همچو احمد سير در قوسين او ادني كند

كنج زندان را فسبحان الذي اسري كند



حضرت موسي بن جعفر كاظم حازم كه او

ناظم دين است و دين را عزم او انشا كند



قطب ايمان كعبه ي دين قبله ي اهل يقين

طوف برگرد حريمش مسجدالاقصي كند



هل اتي خو و الضحي رو آن مه و الليل مو

كش خم ها ميم ابرو قصه از طاها كند.



و همچنين در كتيبه ي حاشيه اين درب اشعار زير مسطور است:



زهي خجسته دري كز شرف چو عرش برين

بر آستانه ي او قدسيان نهاده جبين



دري كه مي نگشايد مگر به سوي بهشت

دري كه روي دو عالم به سوي در شد اين



دري كه حضرت حق را بر اين دراست نظر

زلطف، شام و سحر كافر آنكه منكر اين



نخست حضرت موسي بن جعفر آنكه از اوست

ضياء ديده ي ختم رسل رسول امين



دوم تقي جواد آن يگانه اي كه بود

سرور سينه ي شير خدا شهنشه دين



[ صفحه 236]



دري كه مي نبرد ره مگر به خلد برين

زصبح روز ازل تا به شام باز پسين



دري كه يافت از او شرع مصطفي رونق

دري كه يافت از او عرش كبريا تزيين



درب غربي حرم امام جواد عليه السلام از رواق غربي مجاور قبر خواجه نصيرالدين طوسي به حرم آن جناب گشوده مي شود و اين در نيز با صفحاتي از نقره ي خالص پوشيده شده و صنايع ماهرانه اي از جهت منبت كاري و قلم زني و نقش و نگار در آن بكار رفته است و اين نقره كاري در سال 1327 هجري قمري انجام يافته است كه ماده تاريخ آن از آخرين بيت اشعاري كه در كتيبه هاي واقعه در حاشيه آن مسطور است بدست مي آيد و آن اشعار چنين است:



تعالي الله از فر اين سيمگون در

كه بر پايه اش چرخ اعظم نهد سر



درونش حريم دو اعظم امامي

كه شد قدرشان ز آفرينش فزون تر



نخستين شهنشاه هر هفت گيتي

شد ملك ايجاد موسي بن جعفر



تقي دومين شاه كز نور رويش

گلستان شد آذر به فرزند آذر



امام جواد آنكه بي امرش نايد

ز كيوان به كيهان قضاي مقدر



چون درگاهشان هست باب الحوائج

به جنت بود رهبر شيعه اين در



و در كتيبه ي حاشيه ي ديگر درب غربي چنين نوشته شده است:



بر آستانه ي حرم موسي و جواد

روح الامين به عجز نهد چهره ي نياز



سراله موسي جعفر كه نور او

در كوه طور لب بأناالحق نمود باز



شاهي كه در ممالك ايجاد بي رضاش

دارد ز بي گناهي بدن از روح احتراز



ديگر جواد آنكه به درگاه او برند

ارواح انبياء پي كسب شرف نياز



همت گماشت دست جوادي كه تاز سيم

بر پيكر رساي چنين در دهد طراز



خود طبع قهرمان پي تاريخ او نوشت

شد اين در شريف به لطف اله باز



[ صفحه 237]



كه با احتساب آخرين مصرع ماده تاريخ آن سال 1327 مي باشد [1] .

مقبره ي چند تن از بزرگان و علماي نامي شيعه نيز در مشهد كاظمين واقع گرديده است كه از جمله ي آنها قبر شيخ مفيد و خواجه نصيرالدين طوسي و شيخ جعفر بن محمد بن قولويه است و چنانكه اشاره گرديد درب غربي نيز از رواق شرقي حرم امام جواد عليه السلام از رواق شرقي مجاور شيخ مفيد و درب غربي مجاور قبر خواجه نصير به حرم آن حضرت گشوده مي شوند.

و نظر به امتيازات و خصوصياتي كه شيخ مفيد اعلي الله مقامه بر ديگر علماي شيعه دارد ذيلا مختصري به شرح حال وي جهت تتميم فائده اشاره مي شود.

نامش محمد و پدرش محمد بن نعمان است كه در شهر واسط معلم بوده و از اين رو شيخ مفيد را ابن المعلم نيز گفته اند، شيخ مفيد در سال 336 هجري قمري در قريه اي از توابع عكبرا (60 كيلومتري شمال بغداد) ديده به جهان گشود و پس از تحصيلات مقدماتي به شهر بغداد كه در آن زمان مركز علم و بحث و تحقيق بود آمد و از حضور استادان بزرگ در رشته هاي مختلفه ي علمي استفاده نمود و يكي از مفاخر عالم اسلام و از دانشمندان بزرگ شيعه گرديد به طوري كه تمام علماي بزرگ خاصه و عامه از او به عظمت ياد كرده و از هر جهت وي را ستوده اند.

مؤلف تاريخ كاظمين مي نويسد كه علامه شهير هبة الدين شهرستاني خلاصه ي نظر و عقيده ي چند تن از علماي فريقين را در مورد شيخ مفيد در لوحي از چلوار سفيد (به زبان عربي) نوشته و در پشت قابي از آيينه در حرم كاظمين قرار داده است كه نگارنده به ترجمه ي آن اشاره مي نمايد.

شيخ مفيد نابغه ي عراق و نادره ي آفاق و استاد محققين و ركن نهضت علمي



[ صفحه 238]



در قرن چهارم هجري و آيت خدا در عوالم و معلم اعاظم و از سلاله ي يعرب بن قحطان است.

شاگردش شيخ طوسي گويد كه او در علم و صناعت كلام مقدم بر ديگران بود و در فقه نيز سرآمد فقهاي زمان بوده است كه در زمان او رياست شيعه به او منتهي مي گرديد، مردي سريع الانتقال و باهوش و بديهه گو و حاضر جواب بود و قريب دويست جلد كتاب تصنيف كرده و جمعيتي به زيادي جمعيت روز وفات او كه براي نماز وي حاضر شده و گريه مي كردند ديده نشده است.

و شاگرد ديگرش نجاشي گويد فضيلت شيخ و استاد ما در فقه و كلام و روايت و وثاقت و علم مشهورتر از آن است كه توصيف شود آنگاه يكصد و هشتاد جلد از تصنيفات او را نام مي برد كه مشهورترين آنها كتاب الارشاد و مجالس و فصوص مقنعه و اختصاص و مقالات در شرح عقايد صدوق است و در روز 11 ذيقعده 336 ولادت يافته و در شب جمعه سوم رمضان 413 رحلت نمود و شريف مرتضي بر جنازه اش نماز خواند به طوري كه به علت كثرت نمازگزاران جاي بر مردم تنگ گشت و در نزديكي قبر امام جواد عليه السلام كنار قبر استادش ابن قولويه دفن گرديد.

و يافعي در تاريخ خود مرآت الجنات ضمن وقايع سال 413 گويد در اين سال عالم شيعه و بزرگ آنان صاحب تصانيف كثيره كه به مفيد و ابن المعلم معروف بود وفات يافت و او در علم كلام و فقه و مناظره گوي سبقت را از ديگران ربود و با صاحبان عقايد مختلف مناظره مي كرد و در دولت آل بويه منزلتي عظيم و مقامي ارجمند داشت.

ابن طي گويد او مردي بود كه صدقاتش بيشتر و خشوعش بسيار و نماز و روزه اش زياد و لباسش زبر و خشن بود و عضدالدوله گاهگاهي به ديدن او مي رفت، بدني نحيف و رنگي گندمگون داشت، هفتاد و شش سال زندگي كرد و



[ صفحه 239]



بيش از دويست جلد كتاب تصنيف نمود و تشييع جنازه ي او مشهور است كه هشتاد هزار شيعه او را تشييع نمودند.

و در فهرست ابن نديم گويد رياست متكلمين در عصر ما به او منتهي مي شود و در صناعت كلام به مذهب اماميه مقدم بر همگان بود و بسيار تيزهوش و باريك بين و موشكاف بوده و با بزرگان و علماي عصر مانند قاضي باقلاني و علي بن عيسي رماني و قاضي عبدالجبار و ديگران مناظراتي داشته است. و سيد بحرالعلوم درباره ي وي گويد او بزرگ بزرگان و رئيس رؤساي ملت است كه همگان بر علم و فضل و فقه و عدالت وثقة و جلالت او اتفاق نظر دارند.

و محدث نوري گويد او شيخ مشايخ بزرگان و حجت حجتهاي گرامي، احياء كننده ي شريعت و محو كننده ي بدعتها است (تا اينكه گويد) و او كسي است كه به وسيله ي توقيعاتي كه از امام زمان عليه السلام دريافت مي كرد ميان علماء امتياز مخصوصي دارد و توقيعات حضرت حجة عليه السلام واضح ترين حجتي است بر علو مقام و عظمت فضل، و بزرگي مجاهدت اين شيخ بزرگوار در راه حق و اهل حق، پس كسي كه امام زمان عليه السلام او را با خطابات

الاخ الولي المخلص الصفي، و شيخ السديد المولي الرشيد و ملهم الحق و دليله و الناصر للحق الداعي اليه بكلمة الصدق، و يا عصمك الله بالسبب الذي وهبه لك من اوليائه.

و امثال اينها ستوده و دعاء كرده است سزاوار است او را فصل مشترك يا خلقت وسطي بين علماي ربانيين با اولياء روحانيين بدانيم [2] .

قاضي نور الله ششتري نيز مي نويسد كه اشعار زير منسوب به حضرت صاحب الامر كه در مرثيه ي شيخ گفته و در قبر او نوشته شده است:



[ صفحه 240]



لاصوت الناعي بفقدك انه

يوم علي آل الرسول عظيم



ان كان قد غيبت في جدث الثري

فالعلم و التوحيد فيك مقيم



و القائم المهدي يفرح كلما

تليت عليك من الدروس علوم [3] .



باري به طوري كه در كتب تاريخ و رجال مسطور گرديده قدرت علمي شيخ مفيد مخصوصا در فن مباحثه و مناظره با مخالفين به قدري بود كه كسي را جرأت گفتگو با او نبوده و در تمام مباحثات و مناظرات بر حريفان زبردست خود چيره مي گرديد تا اينكه بعضي از آنان كه اهل انصاف بودند به حكم اجبار بر وفور علم و نظر صائب شيخ اقرار و اعتراف مي نمودند چنان كه در مجموعه ي ورام نقل شده است كه شيخ مفيد پس از آمدن به بغداد در نزد ابي عبدالله معروف به جعلي به استفاده ي علم مشغول شد و پس از چندي به درس ابي ياسر حاضر گرديد و چون ابوياسر از عهده ي مباحثه با او بر نمي آمد لذا به وي گفت چرا در پيش علي بن عيسي الرماني كه از اعاظم علماي كلام است درس نمي خواني؟

شيخ مفيد گفت من او را نمي شناسم و كسي را هم ندارم كه موجب آشنائي من با او شود.

ابوياسر يكي از ياران خود را همراه شيخ كرد و او را خدمت رماني فرستاد (شيخ مفيد گويد) چون به مجلس رماني رسيدم ديدم مجلس پر از اهل فضل است و من دم در نشستم تا به تدريج كه مردم خارج مي شدند من نزديكتر مي رفتم، در اين اثنا كسي از اهل بصره در آمد و از رماني پرسيد كه چه مي گوئي در حديث غدير خم و قصه ي غار (اهل سنت همراه بودن ابوبكر را با پيغمبر در غار به هنگام هجرت دليل خلافت او مي دانند) رماني گفت داستان غار درايت (مسلم و واقع) است و حديث غدير روايت (منقول) است و آنچه از درايت حاصل شود از روايت بدست نيايد.



[ صفحه 241]



مرد بصري نتوانست چيزي بگويد و از مجلس خارج شد و من پيش رفتم و گفتم اي شيخ سئوالي دارم، بپرس! گفتم چه مي گوئي درباره ي كسي كه به امام عادل خروج نموده و با او مقاتله كند؟

گفت آن كس كافر است، سپس گفت فاسق است! گفتم در مورد اميرالمؤمنين علي عليه السلام چه مي گوئي؟

گفت: او امام است، گفتم چه مي گوئي درباره ي جنگ جمل و طلحه و زبير.

گفت آنها توبه كردند! گفتم جنگ جمل درايت است و خبر توبه روايت!

رماني گفت: آيا هنگامي كه آن مرد بصري از من سئوالش را نمود تو حاضر بودي؟ گفتم آري، گفت رواية برواية اين سخن تو در مقابل آن سخني كه من گفتم. سپس پرسيد تو كيستي و پيش كداميك از علماي اين شهر درس مي خواني؟

گفتم من معروف به ابن المعلم هستم و پيش شيخ عبدالله جعلي درس مي خوانم گفتم بنشين تا من برگردم.

من نشستم و او اندرون خانه رفت و پس از چند لحظه برگشت و نامه اي سربسته به من داد، و گفت: اين نامه را به استادت بده، من نامه را به نزد او آوردم و ابوعبدالله جعلي شروع به خواندن نامه نمود و همچنان كه مي خواند به خنده افتاد و پس از فراغت از قرائت نامه گفت ماجرائي كه در مجلس او واقع شده نوشته و تو را به من سفارش كرده و تو را مفيد لقب داده است!

قاضي نور الله ششتري پس از نقل داستان فوق ماجرا را از كتاب مصابيح القلوب به وجه ديگري نيز نقل مي كند كه روزي قاضي عبدالجبار معتزلي در بغداد در مجلس درس نشسته و علماي فريقين نيز حاضر بوده اند، شيخ مفيد كه در آن موقع مجتهد شيعه بوده و قاضي عبدالجبار هم نام او را شنيده ولي خود وي را نديده بود در آن مجلس حضور يافت و در صف فعال نشست و پس از



[ صفحه 242]



لحظه اي خطاب به قاضي كرد و گفت اگر اجازت باشد سئوالي دارم.

قاضي گفت بپرس، شيخ گفت آن خبري كه طايفه ي شيعه روايت مي كنند كه: من كنت مولاه فعلي مولاه آيا به طور حتم آن را پيغمبر در روز غديرخم گفته يا شيعيان از خود بافته اند؟

قاضي گفت: لابد خبر صحيح است! شيخ گفت بلفظ مولي چه مي خواهد (معني مولا چيست)؟

قاضي گفت: اولي به تصرف، شيخ گفت پس اين اختلافها و خصومتها چيست؟

قاضي گفت: اي برادر اين خبر روايت است و خلافت ابي بكر درايت و مردم عاقل از بهر روايت ترك درايت نكنند!

شيخ مفيد: (پس از اتخاذ سند از قاضي) گفت چه مي گوئي در اين خبر كه پيغمبر به علي گفت: حربك حربي و سلمك سلمي؟

قاضي گفت صحيح است، شيخ گفت پس در حق اصحاب جمل (عايشه و طلحه و زبير) چه مي فرمائي يقينا به قول تو كافر بوده اند؟

قاضي گفت: اي برادر آنها توبه كردند!!

شيخ مفيد گفت: ايها القاضي جنگ آنها دراية است و توبه شان روايت و تو خود در سئوال حديث غدير فرمودي كه مردم عاقل درايت را به روايت از دست ندهند!

قاضي متحير فرو ماند و ساعتي سر در پيش افكند و بعد از آن سر بر آورد و گفت تو كيستي؟

شيخ گفت من محمد بن محمد بن نعمان الحارثي

قاضي (كه شيخ را شناخت) برخاست و دست شيخ مفيد را گرفت و آورد و بر جاي خود نشانيد و گفت: انت المفيد حقا! علماي مجلس را اين سخن



[ صفحه 243]



خوش نيامد و سخت برنجيدند و هم همه كردند قاضي گفت: اي فضلا و علماي دين، اين مرد مرا ملزم نمود و من جواب او را ندارم اگر شما جواب او را داريد بفرمائيد تا برخيزد و جاي اولي خود نشيند و چون اين خبر به عضدالدوله ي ديلمي رسيد شيخ را خواست و او را اعزاز و اكرام بسيار نمود و جوائزي داد [4] .

همچنين از جمله ي علماي اهل سنت كه هنگام مناظره در دست شيخ مفيد مانند گنجشكي در چنگال عقاب گرفتار شده بود قاضي ابوبكر باقلاني بود كه چون مرغ رميده اي از شاخي به شاخي مي پريد و مانند غريق به جان رسيده اي از حشيشي به حشيشي متوسل مي گرديد و چون شيخ مفيد از همه طرف راه پرواز را بر او بسته و وسائل او را در هم شكسته بود باقلاني خواست شيخ را خوشامدي گويد تا موجب تسكين شيخ شده و در الزام وي مبالغه ننمايد و او را در نظر حاضران مجلس شرمنده و رسوا نسازد لاجرم اعتراف به قدرت شيخ در فنون و علوم نموده و گفت: ألك في كل قدر مغرفة؟ آيا تو را در هر ديگي كفگيري است (از همه ي علوم با اطلاعي) شيخ فورا گفت: نعم ما تمثلت بادوات ابيك! چه خوب كردي كه به ديگ و كفگير كه از ادوات پدر باقالي پز تست تمثل نمودي، باقلاني ملزم و خجل گرديد و اهل مجلس بر او بخنديدند [5] .



[ صفحه 244]




پاورقي

[1] تاريخ كاظمين صفحه ي 206.

[2] تاريخ كاظمين صفحه ي 192-191.

[3] مجالس المؤمنين جلد 1 صفحه ي 477.

[4] مجالس المؤمنين جلد 1 صفحه ي 465-464.

[5] مجالس المؤمنين جلد 1 صفحه ي 467.