بازگشت

ابو احمد محمد بن ابي عمير


از اهل بغداد و ساكن آن شهر بوده و مردي عظيم المنزله و جليل القدر و از اصحاب اجماع است كه خاصه و عامه و ثاقت و جلالت او را تصديق نموده اند، و او اعبد و اورع مردم بود و او را در فقاهت افضل و افقه از يونس بن عبدالرحمن گفته اند در حالي كه از فضل بن شاذان روايت كرده اند كه درباره ي فقاهت يونس مي گفت:

ما نشأ في الاسلام رجل من سائر الناس كان افقه من سلمان الفارسي رضي الله عنه و لا نشأء بعده افقه من يونس بن عبدالرحمن رضي الله تعالي عنه.

يعني: در اسلام مردي كه افقه از سلمان فارسي باشد بوجود نيامده و پس از آن نيز افقه از يونس بن عبدالرحمن پيدا نشده است.

ابن ابي عمير خدمت امام كاظم و رضا و جواد عليهم السلام را درك كرده و تعداد 94 كتاب تصنيف نموده است.

در زمان هارون الرشيد و پسرش مأمون گرفتاري و محنت او بيشتر شد زيرا او را سالها زنداني كردند و براي اينكه امر قضاوت را بپذيرد و اسامي شيعيان را بگويد تازيانه اش زدند و چون او را صد شلاق زدند طاقتش تمام شد



[ صفحه 172]



و نزديك بود كه نام شيعيان را بگويد ولي ناگاه صداي محمد بن يونس عبدالرحمن را شنيد كه مي گفت: يا محمد بن ابي عمير اذكر موقفك بين يدي الله! يعني اي محمد موقف خود را در پيشگاه خداوند به ياد آر! لذا از ذكر نام آنها خودداري نمود و زياده از صد هزار درهم ضرر مالي به او رسيد و مدت چهار سال در زندان بماند، خواهرش كتابهاي او را جمع كرد و در غرفه اي نهاد و در اثر بارش باران كتب وي از بين رفت و محمد ناچار حديث را از حفظ نقل مي كرد و يا از نسخه هائي كه مردم پيش از تلف شدن كتب او از روي آنها نوشته بودند نقل حديث مي كرد بدين جهت علماي شيعه به روايات مرسله ي او (كه نام همه ي روات ذكر نشده) اعتماد دارند و آنها را مانند روايات مسند (رواياتي كه نام همه روات ذكر شده باشد) مي دانند.

در زمان هارون الرشيد سندي بن شاهك (لعنة الله عليه) به امر هارون او را به جهت تشيع وي يكصد و بيست چوب زد و سپس زنداني نمود، محمد بن ابي عمير يكصد و بيست و يك هزار درهم داد تا خلاصي يافت و او متمول و صاحب پانصد هزار درهم بود.

شيخ صدوق از علي بن ابراهيم و او از پدرش نقل مي كند كه ابن ابي عمير بزاز بود و از مردي ده هزار درهم طلب داشت چون مال ابن ابي عمير تمام گشت و فقير شد مردي كه مديون او بود خانه ي خود را به ده هزار درهم فروخت و پولش را براي محمد بن ابي عمير آورد و گفت اين طلب تست! محمد پرسيد اين پول را از كجا بدست آورده اي آيا ارثي به تو رسيده يا كسي آن را به تو بخشيده است؟ آن مرد گفت هيچ كدام نبوده بلكه براي اداي دين خود خانه ام را فروخته ام!

ابن ابي عمير گفت از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه: لايخرج الرجل عن مسقط رأسه بالدين يعني مرد را به سبب قرض از خانه اش بيرون نمي كند،



[ صفحه 173]



پس اين پولها را تو بردار كه من نمي پذيرم با اينكه به يك درهم آن نيز احتياج دارم!

از فضل بن شاذان روايت شده است كه گفت وقتي وارد عراق شدم شخصي را ديدم كه رفيقش را ملامت مي كرد و مي گفت تو صاحب اهل و عيال بوده و نيازمند به كسب و كار هستي و با اين حال سجده ي طولاني بجا مي آوري و من مي ترسم كه در اثر طول سجده چشمهاي تو نابينا شود و از كسب و كار بازماني و از راه نصيحت از اين سخنان زياد مي گفت تا اينكه رفيقش گفت: واي بر تو چقدر مرا عتاب مي كني اگر بنا بود طول سجده موجب كوري شود بايستي ابن ابي عمير رضي الله عنه نابينا شده باشد زيرا او پس از نماز صبح سر به سجده ي شكر مي گذاشت و وقت زوال سر از سجده برمي داشت!

همچنين شيخ كشي روايت كرده است كه فضل بن شاذان به نزد ابن ابي عمير آمد و او در سجده بود و سجده را بسيار طول داد، چون سر از سجده برداشت حاضرين طول سجده ي او را متذكر شدند، ابن ابي عمير گفت اگر سجود جميل بن دراج را مي ديديد سجود مرا طويل نمي شمرديد و من روزي نزد جميل رفتم و او سجده را بسيار طول داد و چون سر خود را بلند كرد من گفتم چقدر سجده را طول دادي! گفت اگر طول سجده ي معروف بن خربوذ را مي ديدي سجده ي مرا سهل مي شمردي!! [1] .


پاورقي

[1] تتمة المنتهي صفحه ي 217-126-123.