بازگشت

فضل بن شاذان


قاضي نور الله شوشتري در كتاب خود (مجالس المؤمنين) مي نويسد كه او از اجله شيعه ي نيشابور بود و مانند نامش در فضل مشهور است، مبدع براهين عقليه و موضح قوانين نقليه است و در بيان حقايق مذهب حقه ي اماميه ماهر بود.

در كتاب خلاصه و كتاب نجاشي مذكور است كه فضل از راويان امام محمد جواد عليه السلام است و بعضي گفته اند كه از حضرت رضا عليه السلام روايت نموده است و او در ميان اين طائفه ثقه و فقيه و متكلم و عظيم الشأن بود، و امام محمد جواد عليه السلام سه مرتبه متواليا بر او رحمت فرستادند.

عبدالله بن طاهر كه از جانب مأمون حكومت خراسان را داشت فضل بن شاذان را از نيشابور اخراج نمود و پس از آنكه او را نزد خود طلبيده و تفتيش



[ صفحه 164]



كتب او را نمود دستور داد كه ماحصل آن كتابها را براي او بنويسد فضل رؤوس مسائل اعتقادي را از توحيد و عدل و مانند آن براي او نوشت و چون نوشته هاي فضل به نظر عبدالله رسيد گفت اين مقدار كافي نيست مي خواهم كه عقيده ي تو را درباره ي گذشتگان بدانم!

فضل (از نظر تقيه و رهائي از دست او) گفت ابوبكر را دوست دارم، ولي از عمر بيزارم! عبدالله گفت چرا از عمر بيزاري؟ گفت به خاطر اينكه عباس را از شوري بيرون كرد! و به سبب اين پاسخ لطيف كه متضمن خوشامد عباسيان بود از دست حاكم خلاصي يافت.

همچنين در كتاب مزبور از سهيل بن بحر فارسي نقل شده است كه گفت من در مصاحبه ي آخرين خود كه با فضل بن شاذان داشتم از او شنيدم كه مي گفت من جانشين جمعي از آن بزرگاني مانند محمد بن ابي عمير و صفوان بن يحيي و ديگرانم كه پنجاه سال در خدمت آنها بودم و از آنان استفاده ي علمي مي كردم و اكنون آنها از جهان رفته اند. و شيخ نجاشي گفته كه فضل تعداد يكصد و هشتاد جلد كتاب تصنيف كرده است.

و باز در آن كتاب منقول است كه از فضل پرسيدند كه دليل تو بر امامت اميرالمؤمنين علي عليه السلام چيست؟

فضل در پاسخ گفت دليل اين مطلب كتاب خدا و سنت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و اجماع مسلمين است، اما كتاب، قول خداي تعالي است كه فرمايد: يا ايها الذين آمنوا اطيعو الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم [1] .

خداي تعالي در اين آيه ما را به طاعت اولي الامر فرمان داده همچنان كه ما را به طاعت رسول خود دستور فرموده است پس ما محتاج شديم كه اولي الامر را بشناسيم همچنان كه بايد خدا را بشناسيم و ديديم كه در اولي الامر



[ صفحه 165]



اختلاف كرده اند ولي در تفسير آيه بر وجهي كه مخصص نزول آن است در شأن علي بن ابيطالب اجماع كرده اند زيرا بعضي گفته اند مراد از اولي الامر امراي سرايا است و بعضي گفته اند مقصود علماء است و برخي گفته اند مراد از آن قوام نظام كار تمام مردم به امر معروف و نهي از منكر است و بعضي هم گفته اند منظور از اولي الامر حضرت اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب و يازده فرزندش عليهم السلام هستند.

چون از فرقه ي اولي پرسيديم كه آيا علي عليه السلام از امراي سرايا هست يا نه؟ گفتند بلي هست. و فرقه ي دومي نيز گفته اند كه آن حضرت از اعلام علما است و فرقه سيمي هم خبر داده اند كه او از قوام نظام كار عموم مردم است به امر به معروف و نهي از منكر و از اينجا ظاهر شد كه مراد از اولي الامر به اتفاق اهل درايت و روايت حضرت شاه ولايت است پس به موجب اين آيه والي ملك امامت و وصايت اوست و عدول از آن جناب به سوي ديگري عين گمراهي و ضلالت است زيرا كه در غير او اتفاق وجود ندارد و ادله ديگر هم موجود نيست.

و اما سنت، هم مي دانند كه رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم آن حضرت را قاضي يمن و فرمانده سپاه آن ناحيه و ولي اموال گردانيد و دستور داد آن اموال را كه خالد بن وليد به ظلم و ستم از بني خزيمه گرفته بود ميان آنها تقسيم نمايد و همچنين ابلاغ سوره ي برائت را به عهده ي او گذاشت و هر موقعي كه از مدينه غيبت مي فرمود آن امام بر حق را جانشين خود مي گردانيد و هيچ يك از اصحاب رسول صلي الله عليه و آله و سلم را چنين مقامي نيست كه اين سنن در شأن او مقرر شده باشد و تأسي به سنت سيد كائنات در حيات و ممات آن حضرت بر همگان لازم و احتياج امت به اميري كه متصف به چنان سنني باشد مسلم جمهور است.

و اما اجماع اول آنكه اجماع امت است كه علي عليه السلام امام بود و در آن اختلافي نيست بلكه اختلاف در اين است كه بعضي گفته اند پس از پيغمبر



[ صفحه 166]



بلافاصله امام بود (مانند فرقه ي ناجيه ي اماميه) و برخي (اهل سنت) گفته اند كه پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بلافاصله امام نبوده بلكه در وقت خاصي (پس از خلفاي ثلاثه) امام بود و اجماع بر غير او در اين مورد واقع نشده است.

ديگر اينكه اجماع امت است كه حضرت امير عليه السلام پس از رحلت حضرت رسالت پناه در عدالت كه از شرايط امامت است باقي بود و اختلاف در اين است كه بعضي (شيعه) گويند آن حضرت بالاتر از مرتبه ي عدالت داراي مقام عصمت بود و بعضي (اهل سنت) گويند معصوم نبود بلكه عادل و نيكوكار و متقي بود و ظاهرش از شوائب و خطاء و لغزش پاك و مبرا بود. اما همان قوم (اهل سنت) در نفي عصمت ابي بكر اجماع نموده و در عدالتش اختلاف كرده اند زيرا پاره اي از كارهاي ابي بكر را خلاف عدالت دانسته اند.

پس كسي كه (علي عليه السلام) بر عدالت او اجماع نموده و در عصمتش اختلاف داشته باشند از كسي كه (ابوبكر) در نفي عصمت او اجماع نموده و در عدالتش اختلاف كنند براي امامت اولي و شايسته است [2] .


پاورقي

[1] سوره ي نساء آيه ي 59.

[2] مجالس المؤمنين جلد 1 صفحه ي 402-400 با تلخيص عبارات.