بازگشت

بعضي اخبار وارده از آن حضرت


1- عبدالعظيم حسني گويد از محمد بن علي الرضا در مورد آيه ي شريفه پرسيدم: اولي لك فاولي، ثم اولي لك فاولي [1] (اين دو آيه در مذمت و تهديد ابي جهل است كه خداوند فرمايد عذاب جهنم بر تو سزاوار است) حضرت فرمود: يقول الله عزوجل: بعدا لك من خير الدنيا و بعدا لك من خير الاخرة [2] .

يعني خداوند عزوجل فرمايد (اي ابوجهل) تو را دوري از خير دنيا نصيب شود و همچنين تو را دوري از خير آخرت نصيب باد.

2- همچنين عبدالعظيم حسني از امام جواد عليه السلام و آن حضرت از پدران گراميش نقل نمود كه روزي سلمان اباذر را (رحمة الله عليهما) به مهماني خود خواند، چون ابوذر به خانه ي سلمان آمد دو قرص نان پيش روي او نهاد.

ابوذر آن دو قرص نان را برداشت و در دستش مي گردانيد، سلمان گفت اي اباذر براي چه اين گرده ي نانها را در دست خود مي گرداني (پشت آنها را مي نگري؟) ابوذر گفت ترسيدم كه اين دو گرده نان خوب پخته نشده باشد!

سلمان از شنيدن اين حرف سخت خشمگين شد و گفت چه جرأت داري



[ صفحه 107]



كه اين نانها را مي گرداني به خدا سوگند آبي كه در زير عرش الهي است (باران) در (بوجود آمدن) اين نان عمل كرده و فرشتگان در اين عمل كرده اند كه آن آب را به باد رسانيده اند و باد در اين كار عمل كرده كه آب را به ابر رسانيده و ابر در آن مؤثر بوده كه باران را به زمين فرستاده و رعد و برق و فرشتگان در اين عمل كرده اند، همچنين زمين و چوب و آهن و چهارپايان و آتش و نمك در بوجود آمدن اين نان مؤثر و سهيم بوده اند و آنچه براي تو نشمردم خيلي بيشتر از آن است كه براي تو شمردم پس چگونه مي تواني شكر اين همه نعمت را به جا آوري؟

ابوذر گفت: الي الله اتوب و استغفر اليه مما احدثت و اليك اعتذر مما كرهت. (از اين عمل كه از من صادر شد به خداوند توبه كردم و از او طلب آمرزش مي كنم و او تو هم معذرت مي خواهم از اين كردار كه تو را ناخوشايند آمد).

همچنين فرمود كه سلمان روزي اباذر را به منزل خود دعوت نمود و آنگاه از انبان خود پاره اي نان خشكي در آورد و آنها را با آبي كه در كوزه داشت تر نمود و جلو ابوذر گذاشت و مشغول خوردن شدند ابوذر گفت اين نان چقدر خوب است اگر نمكي هم با آن بود!

سلمان برخاست و كوزه ي خود را برد و گرو گذاشت و اندكي نمك تهيه نمود و نزد ابوذر آورد، ابوذر ضمن خوردن نان با آن نمك مي گفت سپاس خداي را كه اين درجه از قناعت را روزي ما فرمود!

سلمان گفت اگر قناعتي در كار بود كوزه ي من به گرو نمي رفت! [3] .

3- عبدالعظيم حسني گويد به ابي جعفر محمد بن علي الرضا عرض كردم: اي پسر پيغمبر خدا از پدرانت به من حديثي بفرما. فرمود:



[ صفحه 108]



پدرم از پدرانش روايت كرده كه اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

هميشه حال مردم خوب است تا با هم (از نظر شئون زندگي) تفاوت دارند و اگر با هم مساوي شوند هلاك گردند.

راوي گويد: عرض كردم: زدني يابن رسول الله يعني بيشتر توضيح دهيد و زيادتر بفرمائيد.

فرمود: اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: اگر پرده برداشته مي شد و به راز همديگر پي مي برديد همديگر را به خاك نمي سپرديد!

فرمود: اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود شما هرگز نمي توانيد همه ي مردم را به وسيله ي مال خود راضي نگاه داريد پس آنها را به خوشروئي و برخورد خوش خشنود سازيد كه من از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم كه مي فرمود شما توانا نيستيد كه مردم را به اموال خود خشنود سازيد بنابراين آنها را با اخلاق (حسنه ي) خود راضي نمائيد.

عرض كردم بيشتر بفرمائيد: امام جواد عليه السلام فرمود: اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود هر كس از روزگار گلايه كند و آن را سرزنش نمايد سرزنش خودش به درازا كشد.

عرض كردم زيادتر بفرمائيد:

حضرت فرمود: اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: مجالست و همنشيني با بدان موجب بدگماني به نيكان مي شود.

عرض كردم: زيادتر بفرمائيد.

فرمود: اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: دشمني بر بندگان بدترين توشه آخرت است.

عرض كردم زيادتر بفرمائيد،

فرمود: اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: ارزش هر مردي به مقدار احساني است



[ صفحه 109]



كه مي كند (يا به كاري است كه آن را نيك انجام مي دهد).

عرض كردم زيادتر بفرمائيد،

فرمود: اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: مرد زير زبانش پنهان است (سخن آيينه ي مرد سخنگو است).

عرض كردم بيشتر بفرمائيد،

فرمود: اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: آنكه قدر خويش شناخت هلاك نگشت.

عرض كردم بيشتر بفرمائيد، فرمود: اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

تدبير و انديشه پيش از شروع به كار تو را از پشيماني آسوده دارد.

عرض كردم بيشتر بفرمائيد، فرمود: اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

هر كه به زمانه اعتماد كند به زمين مي خورد.

عرض كردم بيشتر بفرمائيد، فرمود: اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

هر كه خود رأي باشد (از ديگران در كارها مشورت نكند) خويشتن را به مخاطره اندازد.

عرض كردم بيشتر بفرمائيد، فرمود: اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

كمي عيال (نانخور) يكي از دو آساني (سهولت در امور زندگي) است.

عرض كردم بيشتر بفرمائيد، فرمود: اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

هر كه را عجب و خودبيني فرا گيرد هلاك گردد.

عرض كردم بيشتر بفرمائيد، فرمود: اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

هر كس كه يقين داشته باشد كه خداوند به او (در مقابل احسان و انفاقي كه مي كند) عوض عنايت خواهد فرمود جود و بخشش مي كند.

عرض كردم بيشتر بفرمائيد، فرمود: اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

هر كس كه به عافيت پايين تر از خود راضي شود سلامت و تندرستي



[ صفحه 110]



بالاتر از خودش نصيب او شود. (راوي گويد) عرض كردم (آنچه فرموديد) براي من بس است [4] .

4- از امام محمد تقي عليه السلام روايت شده است كه موقعي كه مأمون حضرت رضا عليه السلام را وليعهد خود نمود باران نيامد، پس بعضي از اطرافيان مأمون و مخالفين امام رضا عليه السلام مي گفتند ببينيد كه چون علي بن موسي (عليهماالسلام) به سوي ما آمد و وليعهد ما شد خداوند باران را از ما حبس كرد!

اين سخنان به گوش مأمون رسيد و بر او خيلي گران آمد، لذا به حضرت رضا عليه السلام عرض كرد آسمان از بارش باز ايستاده خداي عزوجل را بخوان كه براي مردم باراني بفرستد.

امام فرمود: بلي، عرض كرد چه زماني چنين كاري مي كنيد؟ و در آن موقع روز جمعه بود، فرمود: روز دوشنبه زيرا ديشب رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم با اميرالمؤمنين عليه السلام به خواب من آمد و فرمود پسر جانم منتظر روز دوشنبه باش و با مردم به طرف صحرا برو و استسقاء كن كه خداي تعالي به آنها آب عطاء فرمايد و مردم را از اين استجابت دعاء و لطفي كه خداوند درباره ي تو مي نمايد آگاه گردان تا دانش و بينش مردم به فضل و مرتبه ي تو در نزد پروردگار عزوجل بيشتر گردد.

چون روز دوشنبه شد آن حضرت صبح رو به صحرا نهاد و مردم نيز بيرون آمدند و نگاه مي كردند، امام بر فراز منبر رفت و پس از حمد و ثناي الهي عرض كرد:

خدايا اي پروردگار من، تو حق ما اهل بيت را عظيم شمرده اي و چنان كه امر فرموده اي مردم به ما توسل جويند و فضل و رحمت تو را آرزومندند و احسان و نعمت تو را متوقعند، پس آنها را از باراني نافع كه همه جا را فرا گيرد و



[ صفحه 111]



غير بطي ء و بدون زيان باشد سيراب گردان و شروع باران پس از مراجعت اين مردم از اين محل به منازل و قرارگاههايشان باشد.

راوي گويد قسم به آن كسي كه محمد صلي الله عليه و آله و سلم را به حق به نبوت مبعوث فرمود يك مرتبه بادها وزيدن گرفت و هوا را ابري نمود و رعد و برقي زد و مردم به حركت در آمده و گويا مي خواستند از باران بگريزند.

حضرت رضا عليه السلام فرمود: اي مردم آرام باشيد اين ابر از براي شما نيست و فقط مربوط به فلان شهر است، آن ابر بگذشت و رفت ابري ديگر با رعد و برق ظاهر شد باز مردم به جنب و جوش آمدند، امام فرمود: در جاي خود آرام باشيد اين ابر نيز براي شما نيست و فقط براي فلان شهر است، همچنين پيوسته ابري مي آمد و مي رفت تا اينكه ده ابر ظاهر شد و عبور نمود و علي بن موسي الرضا عليهماالسلام هر دفعه مي فرمود: اين ابر براي فلان محل است، بالاخره ابر يازدهمي كه پديد آمد و فرمود: اي مردم اين ابري است كه خداوند عزوجل براي شما فرستاده است، پس خدا را در برابر تفضلي كه بر شما كرده سپاسگزاري كنيد و به منازل و مساكن خود برويد كه اين ابر در بالاي سر شما مي ايستد و بارانش را نگهدارد تا شما داخل منازل خود شويد و سپس خير و بركت بر شما نازل مي كند آنچه سزاوار كرم و جلال خداي تعالي است، آنگاه از منبر پايين آمد و مردم نيز مراجعت كردند.

آن ابر در بالاي سر آنها همچنان بود تا آنان نزديك خانه هاي خود شدند و سپس باران تند و شديدي گرفت كه رودخانه ها و حوضها و گودالها و دشتهاي آنها پر از آب شد و مردم مي گفتند خوش و گوارا باد كرامتهاي خداي عزوجل به فرزند پيغمبر خدا!

آنگاه حضرت رضا عليه السلام نزد آنان آمد و جماعات زيادي حاضر شدند و امام آنها را مخاطب قرار داد و فرمود:



[ صفحه 112]



اي مردم از خدا در مورد نعمتهاي او بر شما بترسيد و به معصيت و نافرمانيهاي خدا نعمتهاي او را از خود دور نكنيد بلكه با اطاعت او و شكرگزاري بر عطايا و نعمتهايش آنها را براي خودتان هميشگي كنيد، و بدانيد كه شما بعد از ايمان به خدا و اعتراف به حقوق اولياي او از آل محمد عليهم السلام شكري نتوانيد نمود كه نزد خداوند تعالي محبوب تر باشد از كمك و ياري درباره ي برادران مؤمن تان بر (امور) دنياي آنها كه برايشان گذرگاهي است به سوي بهشت پروردگارشان، پس اگر كسي چنين كند از خاصان خداي تبارك و تعالي خواهد بود و رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را در اين باره سخني است كه اگر كسي در آن تأمل كند و آن را بكار بندد در فضل خداوند نسبت به اعانت كننده ي برادر ديني شبهه نخواهد داشت (و آن سخن اين است كه) به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم عرض كردند يا رسول الله فلان شخص هلاك شد زيرا كه گناهان چنين و چناني مي كرد!

رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود بلكه نجات يافت و خداوند عمل او را خاتمه ندهد مگر به نيكي و به زودي گناهانش را پاك كند و آنها را به حسنات مبدل سازد زيرا كه او از راهي مي گذشت و مؤمني آنجا بود كه عورت او بدون اينكه خودش بداند برهنه شده بود و اين مرد عورت او را پوشانيد و براي اينكه او خجالت نكشد آگاهش ننمود بعدا كه اين شخص او را در مسيرش ديد و شناخت او را دعا كرد و گفت: خداوند به تو ثواب عطاء كند و عاقبت تو را بخير كند و موقع حساب به تو ايراد نگيرد و خدا دعاي او را در حق آن شخص مستجاب فرمود، پس اين بنده را خداوند عاقبت بخير نكند مگر به خاطر دعاي آن مؤمن!

چون فرمايش پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم بدان شخص رسيد (از گناهان چنين و چناني) توبه و انابه كرد و رو به طاعت خدا نمود، هفت روز از اين واقعه نگذشته بود كه گله ي مدينه را به غارت بردند و رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم گروهي را براي تعقيب



[ صفحه 113]



آنان فرستاد كه اين مرد هم يكي از آن گروه بود كه در ميان آنها به شهادت رسيد.

امام محمد تقي عليه السلام فرمود كه خداوند تبارك و تعالي به خاطر دعاي حضرت رضا عليه السلام (درباره ي طلب باران) به تمام شهرها بركت داد، و كسي كه مخالف آن حضرت بود و مي خواست به جاي او خودش ولي عهد مأمون شود با چند تن ديگر كه به رضا عليه السلام حسد مي بردند در نزد مأمون حضور داشتند، يكي از آنها (حميد بن مهران) به مأمون گفت تو را در پناه خدا قرار مي دهم در اينكه اين شرف و فخر بزرگ (خلافت) را در مسير تاريخ از خاندان بني عباس به خاندان آل علي بيرون كني، و تو يقينا در اينكه اين ساحر فرزند ساحر را (به اينجا) آوردي بر ضرر خود و خاندانت كمك نمودي، چه او گمنام بود تو مشهورش كردي، و افتاده بود تو بلندش نمودي، و فراموش شده بود تو بلند آوازه اش ساختي، خوار و خفيف بود تو نام آورش كردي، زيرا به سبب اين باران كه هنگام دعاي او نازل شد دنيا را از گفتگوي خود پر نمود و من از اين مي ترسم كه اين مرد خلافت را از دست بني عباس خارج ساخته و به اولاد علي عليه السلام منتقل نمايد و بلكه از اين مي ترسم كه سحر اين مرد نعمت تو را زايل نمايد و در مملكت تو نفوذي پيدا نمايد، آيا كسي مثل تو چنين جنايتي را درباره ي خود و مملكتش روا مي دارد؟

مأمون گفت: اين مرد در پنهاني مردم را به سوي خود مي خواند و ما خواستيم كه او را وليعهد خود گردانيم تا مردم را به سوي ما بخواند و به ملك و خلافت ما اعتراف كند و كساني هم كه شيفته ي او بودند بدانند كه آنچه او از كم و زياد ادعا مي كند درست نبوده است و اين امر خلافت مخصوص ما است نه او (و به همين جهت هر چه مأمون اصرار مي كرد حضرت وليعهدي را قبول نمي كرد تا اينكه سرانجام مأمون او را تهديد به قتل نمود) و ما ترسيديم كه اگر او را به حال خود گذاريم به قسمي در كار ما رخنه كند كه ما نتوانيم آن را مسدود



[ صفحه 114]



سازيم و كاري پيش آورد كه نتوانيم آن را دفع كنيم، و الآن كه او را وليعهد كرديم، او را در امر خود فريب داديم و به سبب همين قدم بلند او را مشرف به هلاكت نموديم، پس در امر او تهاون و سستي جائز نيست ولكن ما نيازمنديم كه او را اندك اندك كوچكش كنيم تا رعايا او را مانند كسي تصور كنند كه استحقاق امر خلافت را نداشته باشد، و سپس ما تدبيري مي كنيم تا عوامل گرفتاري از ناحيه ي او را از ميان برداريم!

آن مرد گفت: مرا اجازه بده كه با او مجادله كنم و او و اصحابش را مخذول نمايم و قدر منزلتش را كوچك و حقير گردانم، اگر از تو نمي ترسيدم او را به جاي خود مي نشانيدم و پوچي سخنان او را در مورد ادعاي خلافتش به مردم آشكار مي كردم!

مأمون گفت چيزي در نزد من بهتر از اين كار نيست (كه تو او را حقير گرداني)!

آن مرد گفت پس شما گروهي از اعيان اهل مملكت خود را از فرماندهان نظامي و فقهاي برگزيده گرد هم آور تا در حضور آنها من او را شكست دهم و اين كار من موجب پائين آمدن او از مقامي كه تو مصلحة به او داده اي بشود.

راوي گويد مأمون فضلاء رعيت خود را در مجلسي وسيع جمع كرد و خود نيز در آن مجلس نشست و حضرت رضا عليه السلام را نيز در پيش خود در جائي كه مناسب مقام (وليعهدي) او بود نشانيد، آنگاه آن مرد كه تحقير و كوچك نمودن آن حضرت را به عهده گرفته بود شروع به سخن نمود و بدان جناب عرض كرد كه مردم حكايات زيادي از تو نقل مي كنند و در وصف تو مبالغه مي نمايند و به نظرم اگر تو از آن سخن ها آگاه شوي از چنين نسبت هائي خود را تبرئه مي كني (و از جمله آنها اين است كه) تو در مورد نزول باراني كه به حسب عادت از آسمان مي آيد دعاء نمودي و مردم آمدن آن باران را براي تو معجزه پنداشتند



[ صفحه 115]



و بدين معجزه ثابت كردند كه در تمام دنيا نظيري براي تو نيست، در حالي كه اين اميرالمؤمنين است كه خداوند ملك و بقاء او را پايدار كند با كسي مقابل نشود جز اينكه بر او رجحان يابد و اين مقام وليعهدي را او به تو داده است و در مقابل آن سزاوار نيست كه تو گفتار دروغگويان را بر خود ببندي و وزر آن دروغ ها بر او مأمون باقي ماند!

حضرت رضا عليه السلام فرمود من بندگان خدا را از محادثه و گفتگو درباره ي نعمتهائي كه خداوند بر من ارزاني داشته مانع نمي شوم اگر چه من خودبين و خودپسند نيستم! اما اينكه گفتي صاحب تو (مأمون) به من اين مقام را داده است بدان كه او به من نداده جز آنچه را كه ملك مصر به يوسف صديق داده بود و تو داستان آنها را مي داني (همچنان كه عمل يوسف و ملك مصر از جانب خدا بود انتصاب من نيز در مقام وليعهدي مأمون از جانب خدا مي باشد و الا مأمون براي من كاري نكرده است).

آن مرد از شنيدن اين سخن خشمگين شد و گفت:اي پسر موسي! تو از شأن و قدر خود تجاوز كردي و باراني را كه مقدر بود خداوند در موقعش نازل كند و تقدم و تأخري در نزول آن وجود نداشت براي خود معجزه اي قرار دادي كه بدان سبب سطوت و صولتي داشته باشي مثل اين كه معجزه ي ابراهيم خليل را آورده اي كه سرهاي چهار مرغ را در دست گرفته و اعضاء آنها را كه سر كوهها گذاشته بود، بخواند و آنها با اذن خداوند آمدند و به سرهاي خود ملحق شدند و پر و بالي زدند و طيران نمودند، اگر تو در اين وهم و پندار خود را راستگو مي داني اين دو نقش شير را كه روي مسند (مأمون) مصور هستند زنده نموده و بر من مسلط گردان تا اين عمل براي تو معجزه محسوب شود و الا آن باراني كه عادة نازل مي شود تو از ديگران سزاوارتر نيستي كه به دعاي تو ببارد و به دعاي ديگري نبارد!



[ صفحه 116]



علي بن موسي الرضا عليهماالسلام به خشم آمد و به آن دو صورت شير صيحه اي زد و فرمود اين فاجر را بدريد و نشانه و اثري از او باقي نگذاريد! يك مرتبه آن دو صورت برجستند و دو شير شدند و او را در هم شكسته و خوردند و خونش را هم ليسيدند و مردم نگاه مي كردند و از آنچه مي ديدند حيران و سرگردان بودند.

چون آن دو شير از كار او فراغت يافتند رو به سوي حضرت رضا عليه السلام آورده و گفتند اي ولي خدا در زمين او، ما را به چه امر مي كني و ضمن اشاره به مأمون گفتند آيا با اين هم همان رفتار كنيم كه با آن مرد كرديم!

مأمون از شنيدن سخن آن دو شير مدهوش گرديد و امام به آن دو شير فرمود بايستيد و آنها ايستادند، آنگاه حضرت فرمود به روي مأمون گلاب بريزند و آن را خوشبو كنند تا به هوش آيد، چون چنين كردند و مأمون به هوش آمد آن دو شير مجددا به امام عرض كردند آيا به ما اجازه مي دهي كه اين مرد را به رفيقش كه نابود ساختيم ملحق كنيم؟ فرمود نه خداوند را در اين مرد تدبيري است كه بايد آن را اجرا نمايد!

آن دو شير عرض كردند پس چه دستور به ما مي دهي؟ فرمود به قرارگاه خود برگرديد همچنانكه قبلا بوديد، آن دو شير به جاي خود برگشتند و مانند اول دو صورت شير در روي مسند مأمون شدند!

مأمون گفت: سپاس خداي را كه مرا از شر حميد بن مهران (نام آن مرد كه شيران بدريدند) كفايت نمود، سپس به حضرت رضا عليه السلام عرض كرد اي پسر پيغمبر خدا اين خلافت براي جد شما رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بود و بعدا هم مخصوص شما است اگر بخواهيد من به نفع شما خود را كنار مي كشم!

حضرت رضا عليه السلام فرمود: اگر مي خواستم با تو مناظره نمي كردم و از تو نمي پرسيدم زيرا كه خداوند تعالي اطاعت ساير آفريدگانش را مانند اطاعت



[ صفحه 117]



اين دو صورت شير به من عطاء فرموده است مگر گروهي از جهال و نادانان بني آدم و آنها اگر چه در بهره ي خود زيانكارند وليكن خداي عزوجل را در اين عمل تدبير و مصلحتي است و مرا امر فرموده است كه بر تو اعتراض نكنم و زير دست تو باشم و اعمالي كه از تو سر مي زند اظهار نكنم همچنان كه امر كرد يوسف عليه السلام زير دست ملك مصر باشد و به گفته ي او عمل كند.

راوي گويد بعد از اين واقعه مأمون خود را در برابر آن بزرگوار خوار و حقير مي ديد و بالاخره در حق علي بن موسي الرضا عليهماالسلام كرد آنچه را كه كرد [5] .

5- عبدالعظيم حسني روايت كرده است كه به حضرت محمد بن علي بن موسي عليهماالسلام عرض كردم:

اني لارجو ان تكون القائم من اهل بيت محمد الذي يملاء الارض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا

يعني من اميدوارم كه شما همان قائم از اهل بيت محمد صلي الله عليه و آله و سلم باشيد كه زمين را از عدل و داد پر مي كند همچنان كه از ستم و جور پر شده باشد.

امام جواد عليه السلام فرمود هر يك از ما ائمه به امر خدا قائم هستيم اما آن قائمي كه خداوند به وسيله ي او زمين را از آلايش كفر و حجود و انكار پاك كرده و از عدل و داد پر مي گرداند همان قائمي است كه ولادتش بر مردم پوشيده است و از انظار آنها غائب گردد و نام بردن او بر مردم حرام است و نام و كنيه اش نام و كنيه ي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است و او همان كس باشد كه زمين زير قدمش درهم پيچيده شود و هر سختي و دشواري برايش سهل و آسان گردد و اصحابش به شماره ي اهل بدر سيصد و سيزده مرد از نقاط دور زمين در خدمتش حاضر گردند و اين قول خدا است كه فرمايد: اينما تكونوا يات بكم الله جميعا [6] .



[ صفحه 118]



(هر كجا باشيد خداوند شما را گرد آورد). و چون آن سيصد و سيزده تن حضورش گرد آيند خداي تعالي امر او را آشكار نمايد و چون ده هزار نفر مرد به او گرويده و در خدمتش جمع شوند با اجازه ي خدا خروج مي كند و پيوسته دشمنان خدا را مي كشد تا خداي عزوجل راضي گردد [7] .

6- ايوب بن نوح گويد شنيدم كه محمد بن علي بن موسي عليهم السلام مي فرمود:

من زار قبر ابي بطوس غفرالله له ما تقدم من ذنبه و ما تأخر، فاذا كان يوم القيامة نصب له منبر بحذاء منبر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم حتي يفرغ الله تعالي من حساب العباد [8] .

يعني كسي كه قبر پدرم را در طوس زيارت كند خداوند گناهان جديد و قديم او را مي آمرزد، پس چون روز قيامت شود براي او منبري در برابر منبر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم گذاشته مي شود تا خداي تعالي از حساب بندگان فارغ شود.

7- شيخ صدوق در كتاب اعتقادات خود مي نويسد كه از حضرت محمد بن علي بن موسي الرضا عليهم السلام پرسيدند كه چرا مسلمانان مرگ را خوش نمي دارند؟

فرمود براي اينكه آنان به حقيقت مرگ جاهلند لذا آن را خوش ندارند، و چنان چه آنان به راستي از دوستان خدا بودند حتما مرگ را دوست مي داشتند و بدين مطلب علم پيدا مي كردند كه آخرت براي آنان بهتر از دنيا است.

آنگاه حضرت فرمود: اي بنده ي خدا، كودك و ديوانه چرا از خوردن دوائي كه آنها را تندرستي بخشد و درد را از آنان برطرف مي كند سرباز مي زنند؟

راوي عرض كرد براي اينكه منافع دواء را نمي دانند!



[ صفحه 119]



امام فرمود: سوگند به خدائي كه محمد صلي الله عليه و آله و سلم را به حق به نبوت برانگيخته اگر كسي كما هو حقه آمادگي براي مرگ داشته باشد مرگ براي او از دواء براي مريض مفيدتر است، اگر آنان مي دانستند كه مگر آنها را به چه نعمتهائي مي رساند خواستار آن مي شدند شديدتر از خواستار بودن عاقل دوائي را كه به سود آن يقين داشته و مي داند كه آن دوا دفع درد و تأمين سلامتي مي كند [9] .

8- حضرت ابوجعفر الثاني عليه السلام از پدران و جدش اميرالمؤمنين عليهم السلام روايت كرده است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: خداوند اسلام را بوجود آورد، پس براي او مي داني و نوري و حصاري و ياوري قرار داد، اما عرصه و ميدان اسلام قرآن است، و نورش حكمت و حصارش نيكي و معروف و يارانش من و اهل بيت من و شيعيان ما مي باشيم، پس اهل بيت من و شيعيان و ياران آنها را دوست بداريد زيرا چون مرا به آسمان دنيا سير دادند و جبرئيل براي اهل آسمان نسب و اوصاف مرا توصيف نمود خداوند دوستي من و دوستي خاندانم و شيعيان آنها را در قلب ملائكه سپرد و آن دوستي تا روز قيامت در نزد آنان وديعه است، سپس جبرئيل مرا به سوي اهل زمين فرود آورد و نسب و وصفم را به اهل زمين بيان نمود و خداي عزوجل دوستي من و دوستي اهل بيت من و شيعيانشان را در قلوب مؤمنين امت من به وديعه نهاد، پس مؤمنين امت من وديعه ي مرا درباره ي اهل بيتم تا روز قيامت حفظ مي كنند، بدانيد كه اگر مردي از امت من عمرش تمام ايام دنيا باشد و همه را در عبادت خداوند عزوجل سپري كند سپس خدا را در حال بعض و دشمني نسبت به اهل بيت من و شيعيانم ملاقات نمايد خداوند سينه ي او را نگشايد مگر بانفاق و دوروئي [10] .



[ صفحه 120]



9- ابوهاشم جعفري گويد در خدمت ابي جعفر الثاني عليه السلام بودم كه مردي از آن حضرت پرسيد آيا اسماء و صفاتي كه براي پروردگار در كتاب او هست آن اسماء و صفات، خود پروردگار است؟

حضرت ابوجعفر عليه السلام فرمود كه اين سخن تو بدو وجه است، اگر مقصود تو اين است كه اين اسماء و صفات خود او هستند و خدا متعدد و متكثر است خدا برتر از آن است (كه متعدد و متكثر باشد) و اگر مقصودت اين است كه اين اسماء و صفات هميشگي و ازلي است، لفظ ازلي دو معني را محتمل است (يكي) اينكه گوئي خداوند هميشه به آنها علم داشته و سزاوار آن اسماء و صفات بوده صحيح است (ديگر) اينكه گوئي تصوير و تعداد حروف و تقطيع حروف آنها هميشه بوده اند، پس پناه مي بريم به خدا كه چيز ديگري در ازل با خدا بوده باشد بلكه خداي تعالي بود و هيچ مخلوقي با او نبود سپس آن اسماء و صفات را براي واسطه بودن ميان خود و آفريدگانش بيافريد تا آفريدگان به وسيله ي آنها به سوي او تضرع نموده و او را عبادت نمايند و آنها ذكر او باشند و خدا بود و ذكري نبود و آنكه به وسيله ي ذكر يادآوري شود همان خداي قديم است كه هميشه بوده و اسماء و صفات مخلوقند و معاني آنها و آنچه از آنها مقصود است همان خدائي است كه اختلاف و ائتلاف او را سزاوار نباشد زيرا آنكه قابل تجزي باشد اختلاف و ائتلاف (از هم جدا شدن و به هم پيوستن) مي پذيرد پس نبايد گفت خدا چيزي به هم پيوسته است و نبايد گفت خدا كم و زياد است بلكه او في حد ذاته قديم است، زيرا هر چه يكتا نباشد تجزيه پذير است و خداوند يكتا و واحد است و تجزيه پذير نيست و كمي و زيادي درباره ي او متصور نشود، و هر چه تجزيه پذير باشد و به اندك و زياد متصور شود (او خالق نيست بلكه) مخلوقي است كه به خالق خود دلالت كند كه او را خلق كرده است.

پس اينكه گوئي خدا قدير و توانا است خبر داده اي كه چيزي او را عاجز



[ صفحه 121]



و درمانده نكند و با اين كلمه ناتواني را از او دور نموده اي و غير او را ناتوان شمرده اي، و همچنين قول تو كه مي گوئي خدا دانا است با اين كلمه جهل را از او برداشته و ناداني را براي غير او قرار داده اي، و چون خدا همه چيز را نابود كند صورت تلفظ و حروف هجاء و تقطيع آنها را نابود كند و هميشگي و ازلي است آنكه علمش ازلي است.

آن مرد عرض كرد (با نابودي الفاظ) ما چگونه پروردگار خود را سميع و شنوا ناميديم؟

امام جواد عليه السلام فرمود از اين جهت ما خدا را شنوا مي ناميم كه آنچه با گوش درك مي شود بر خدا پوشيده نيست (علم به مسموعات دارد) اما او را به گوشي كه در سر تعقل شود توصيف نكرديم (خداوند مانند مخلوق نيست كه به وسيله ي گوشي كه در سر دارد صداها را بشنود بلكه علم او به مسموعات شنوائي او است). همچنين او را بصير و بينا ناميديم از اين جهت كه آنچه مانند رنگ و شخص و غير آن با چشم دريافته مي شود بر او پوشيده نيست و او را به نگاه كردن و نگريستن با چشم (مانند مخلوق) توصيف نكرديم (علم او به مبصرات بينائي اوست).

باز او را لطيف ناميديم به علت علمش به چيزهاي لطيف (ريز و كوچك) مانند پشه و چيزهاي ريزتر و خردتر از آن كه محل نشو و نماي او را مي داند و به شعور و شهوت جنسي و مهرورزي او با اولاد و سوار شدن بعضي بر بعض ديگر و بردن خوردني و آشاميدني به سوي فرزندان خويش در كوهها و بيابانها و رودخانه ها و صحراهاي بي آب و علف آگاه است، پس دانستيم كه خالق پشه لطيف است بدون كيفيت و كيفيت تنها براي مخلوق است كه چگونگي دارد.

همچنين پروردگار خود را قوي و توانا مي ناميم نه از جهت نيرومندي



[ صفحه 122]



دست و بازو كه در مخلوق معروف است اگر توانائي او نيروي دست و قوت معروف ميان مخلوق بود تشبيه به مخلوق مي شد و احتمال زيادتي داشت و آنچه احتمال زيادتي داشته باشد احتمال نقصان و كمي هم دارد و آنچه ناقص و ناتمام باشد قديم نباشد و آنچه غير قديم باشد عاجز و ناتوان خواهد بود.

پس پروردگار ما تبارك و تعالي شبيه و ضد و همتا ندارد و نه چگونگي و پايان و ديدن به چشم او را سزاوار است، بر دلها حرام شده است كه او را مصور و ممثل سازند و بر اوهام و خيالها نيز حرام شده است كه او را محدودش كنند و همچنين بر انديشه ها كه او را حادث و بوجود آمده دانند، او از ابزار مخلوقش و از نشانه هاي آفريدگانش بزرگوارتر و نيرومندتر است و برتري دارد از اين برتري به غايت بزرگ [11] .

10- كليني در كتاب كافي نقل مي كند كه مردي به ابي جعفر عليه السلام عرض كرد اي پسر پيغمبر خدا (اگر سئوالي كردم) بر من خشم مكن!

فرمود: براي چه؟ عرض كرد براي آنچه مي خواهم از شما بپرسم.

فرمود: بگو. عرض كرد: آيا خشم نمي كني؟

فرمود: خشم نمي كنم.

عرض كرد، اينكه شما معتقديد در شب قدر فرشتگان و روح (جبرئيل) به سوي اوصياء نازل مي شوند بفرمائيد آيا براي آنها امري تازه مي آورند كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آن را نمي دانست يا امري مي آورند كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آن را مي دانست؟ در صورتي كه شما مي دانيد كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم وفات كرد و چيزي از علم او نبود كه علي عليه السلام آن را فرا نگرفته باشد.

ابوجعفر عليه السلام فرمود: اي مرد مرا با تو چه كار است و چه كسي تو را نزد من فرستاد؟ (فهميدن اين مطلب از سطح فكر تو بالاتر است).



[ صفحه 123]



عرض كرد قضا (و تقدير) مرا براي طلب (مطالب مربوط به) دين به نزد شما آورد. فرمود: پس آنچه را كه به تو مي گويم خوب بفهم. چون رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را به معراج بردند فرود نيامد تا اينكه خداوند جل ذكره علم گذشته و آينده را به او آموخت و مقدار كثيري از آن علم به طور مجمل بود كه تفسير و توضيح آن در شب قدر مي آمد، و همچنين علي بن ابيطالب عليه السلام نيز مانند پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم بود يعني مجمل آن علوم را مي دانست و شرح و تفسير آنها در شبهاي قدر براي او مي آمد همچنان كه براي پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم چنين بود.

مسائل گفت: مگر در آن علوم مجمل تفسيري نبود؟

فرمود: بلي اما از جانب خداي تعالي در شبهاي قدر به پيغمبر و اوصياء دستور مي آيد كه چنين و چنان كن و آنها در آن شب ها به آنچه مي دانند دستور مي گيرند كه چگونه رفتار نمايند.

مرد سائل گويد: عرض كردم اين مطلب را براي من شرح و توضيح دهيد! امام فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم وفات نكرد، مگر اينكه او حافظ تمام علم و تفسير آن بود.

عرض كردم پس آنچه در شبهاي قدر برايش مي آمد چه علمي بود؟

فرمود: در مورد آنچه مي دانست دستور و تسهيلي بود.

سائل گفت: پس چه علمي بر آنها در شبهاي قدر غير از آنچه مي دانستند پديد مي آمد؟

فرمود: اين مطلب از مطالبي است كه آنها مأمور به كتمان آن بودند و تفسير آنچه را كه تو پرسيدي جز خداي عزوجل كسي نداند.

سائل گفت: آيا اوصياء مي دانند آنچه را كه پيغمبران نمي دانند؟

فرمود: نه، چگونه مي شود كه وصي علمي را جز آنچه به او وصيت شده



[ صفحه 124]



بداند!

سائل گفت: آيا ما مي توانيم بگوئيم كه يكي از اوصياء چيزي مي داند كه وصي ديگر آن را نمي داند؟

فرمود: نه هيچ پيغمبري نمي ميرد مگر اينكه علم او در قلب وصي وي باشد و فرشتگان و جبرئيل در شب قدر فقط آنچه را كه آن وصي بايد ميان بندگان بدان حكم مي كند نازل مي كنند.

سائل گفت: مگر آنها بدان حكم علم ندارند؟

فرمود: چرا آن را مي دانند ولي تا در شبهاي قدر دستور نگيرند كه تا سال آينده چگونه رفتار كنند نمي توانند آن را به مرحله ي اجراء در آورند.

سائل عرض كرد: يا اباجعفر آيا من نمي توانم اين موضوع را انكار كنم؟

امام فرمود: هر كه آن را انكار كند از ما نيست.

مرد سائل گفت: يا اباجعفر نظرتان در مورد پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم چگونه است آيا براي آن حضرت در شبهاي قدر علمي مي آمد كه آن را نمي دانست؟ امام فرمود: براي تو جائز نيست كه چنين سئوالي كني، اما درباره علم گذشته و آينده (بدان كه) هر پيغمبر و وصي آن كه بميرد وصي پس از وي آن را مي داند ولي اين علمي كه تو از آن مي پرسي خداي عزوجل نخواسته كه جز خود اوصياء كسي آن را بداند.

سائل عرض كرد: اي پسر پيغمبر! از كجا بدانم كه در هر سالي شب قدر است؟ امام فرمود: چون ماه رمضان فرا رسد در هر شب سوره ي مباركه ي دخان را صد مرتبه بخوان و چون شب بيستم سيم برسد تو تصديق آنچه را كه مي پرسيدي مي بيني! [12] .

11- امام جواد عليه السلام از پدرانش از حضرت حسين عليه السلام روايت كرده



[ صفحه 125]



است كه فرمود بر پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم وارد شدم و ابي بن كعب [13] در خدمت آن جناب بود، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به من فرمود: مرحبا بك يا ابا عبدالله، يا زين السموات و الارضين (اي زينت آسمانها و زمين ها)

اُبي بن كعب عرض كرد: يا رسول الله چگونه ممكن است كه غير از شما كس ديگري زينت آسمانها و زمين ها باشد؟

فرمود: يا اُبي سوگند به آنكه مرا به حق به نبوت مبعوث گردانيده (مقام و منزلت) حسين بن علي در آسمان بزرگتر از زمين است و در طرف راست عرش خدا نوشته شده كه او چراغ هدايت و كشتي نجات است و خداوند عزوجل در صلب او نطفه طيبه ي مباركه ي زكيه قرار داده و به او دعاهائي تلقين فرموده است كه كسي آن دعاها را نخواند جز اينكه خداوند او را با وي محشور گرداند و خود وي نيز در آخرت شفيع آن كس مي شود و خدا حزن و اندوه او را برطرف كند و قرضش را اداء نموده و كارش را آسان سازد و راهش را روشن كرده و بر دشمنش چيره گرداند و رسوايش ننمايد.

ابي بن كعب عرض كرد: يا رسول الله آن دعا چيست؟

فرمود: چون از نماز فارغ شدي و در حالي كه هنوز نشسته اي مي گوئي: اللهم اني اسألك بكلماتك و معاقد عرشك و سكان سماواتك و انبيائك و رسلك ان تستجيب لي فقد رهقني من امري عسر فاسالك ان تصلي علي محمد و آلي محمد و ان تجعل لي من امري يسرا

پس خداوند عزوجل كار تو را آسان نموده و سينه ات را بازگرداند و در هنگام مرگ و مفارقت روح از بدن شهادت لا اله الا الله را بر تو تلقين نمايد.



[ صفحه 126]



ابي بن كعب عرض كرد: يا رسول الله اين نطفه اي كه در صلب حبيب من حسين عليه السلام است چيست؟

فرمود: مثل اين نطفه مانند مثل ماه است و اين نطفه (حقايق را) بيان مي كند و هر كه او را پيروي كند راه راست يابد و آنكه از او پيروي نكند گمراه و مخذول گردد.

ابي بن كعب عرض كرد: نام او چيست و دعايش كدام است.

رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: نام او علي و دعايش اين است:

يا دائم يا ديوم يا حي يا قيوم يا كاشف الغم يا فارج الهم و يا باعث الرسل و يا صادق الوعد.

و هر كس اين دعا را بخواند خداوند تعالي او را با علي بن الحسين محشور گرداند و آن جناب او را به سوي بهشت كشاند.

ابي بن كعب عرض كرد: يا رسول الله آيا او را جانشين و وصيي هست؟

فرمود: بلي او را جانشيني است كه مواريث آسمانها و زمين براي اوست.

ابي بن كعب عرض كرد: يا رسول الله معني مواريث آسمانها و زمين چيست؟

فرمود: قضاوت به حق و حكم به ديانت، و تأويل احكام، و بيان آنچه واقع مي شود.

عرض كرد: نام او چيست؟ فرمود: نامش محمد است و فرشتگان در آسمانها با او انس گيرند و او در دعايش گويد:

اللهم ان كان عندك رضوان و ود فاغفرلي و لمن تبعني من اخواني و شيعتي و طيب ما في صلبي

پس خداوند در صلب او نطفه ي طيبه ي مباركه ي زكيه قرار دهد و جبرئيل مرا خبر داده است كه خداوند عزوجل اين نطفه را پاكيزه گردانيده و در نزد خود او



[ صفحه 127]



را جعفر ناميده است و او را هدايت كننده و هدايت شده و راضي و پسنديده قرار داده است و او در دعاي خود گويد:

يا دان غير متوان، يا ارحم الراحمين اجعل لشيعتي من النار وقاء و لهم عندك رضا و اغفر ذنوبهم و يسر امورهم واقض ديونهم و استر عوراتهم وهب لهم الكبائر التي بينك و بينهم يا من لايخاف الضيم و تأخذه سنة و لا نوم اجعل لي من كل غم فرجا.

و هر كس اين دعا را خواند خداي تعالي او را به ابي جعفر بن محمد (عليهماالسلام) و با روي سفيد محشور گرداند.اي ابي خداوند در صلب او نطفه ي زكيه ي مباركه ي پاكيزه قرار داده كه بر آن رحمت را فرو فرستد و او را نزد خود موسي ناميده است.

ابي بن كعب عرض كرد: يا رسول الله مثل اينكه آنها (ائمه ي اثني عشر عليهم السلام) با هم پيوستگي داشته و از نسل يكديگرند و از همديگر ارث مي برند و بعضي از آنان بعض ديگر را توصيف كنند.

رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: جبرئيل از جانب رب العالمين جل جلاله آنها را براي من توصيف كرده است.

ابي بن كعب عرض كرد: آيا براي موسي هم غير از دعاهاي پدرانش دعاي ديگري هست كه آن را بخواند؟

فرمود: بلي او در دعاي خود گويد:

يا خالق الخلق و يا باسط الرزق و فالق الحب و النوي، و بارء النسم و محيي الموتي و مميت الاحياء و دائم الثبات و مخرج النبات، افعل بي ما انت اهله.

هر كس اين دعا را بخواند خداوند حاجات او را بر مي آورد و در روز قيامت با موسي بن جعفر (عليهماالسلام) محشورش نمايد و خداي عزوجل در



[ صفحه 128]



صلب او نطفه ي مباركه ي زكيه ي راضيه ي مرضيه قرار داده و آن را در نزد خود علي ناميده است كه در ميان خلق خدا از نظر علم و حكمي كه مي كند مورد رضا و پسند خداي تعالي مي باشد و او را براي شيعه ي وي حجتي قرار داده است كه به وسيله ي او روز قيامت احتجاج مي كنند.

او را دعائي است كه چنين گويد:

اللهم اعطني الهدي و ثبني عليه و احشرني عليه آمنا امن من لاخوف عليه و لاحزن و لاجزع انك اهل التقوي و اهل المغفرة.

و خداوند در صلب او نطفه ي زكيه ي رضيه ي مرضيه قرار داده و آن را محمد بن علي ناميده است و او شفيع شيعيانش بوده و وارث علم جدش مي باشد و براي او علامتي آشكار و حجتي ظاهره است كه چون متولد شود گويد: لا اله الا الله و محمد رسول الله.

در دعايش چنين گويد:

يا من لا شبيه و لامثال، انت الله الذي لا اله الا انت و لاخالق الا انت تفني المخلوقين و تبقي انت، حلمت عمن عصاك و في المغفرة رضاك.

و هر كس اين دعا را بخواند محمد بن علي (عليهماالسلام) در قيامت شفيع وي باشد و خداوند تعالي در صلب او نطفه اي قرار دهد كه نه ستم كننده است و نه طغيان كننده بلكه نيكوكردار و با ميمنت و پاكيزه و پاك است و خداوند او را در نزد خود علي بن محمد (عليهماالسلام) ناميده و به لباس سكينه و وقار آراسته و علوم و تمام اسرار نهاني را در نزد وي به وديعه گذاشته است و او هر كه را ملاقات كند از ما في الضمير آن كس خبر دهد و از دشمنش بر حذر دارد و در دعاي خود چنين گويد:

يا نور برهان يا منير يا مبين يا رب اكفني شر الشرور و افات الدهور و اسألك النجاة يوم ينفخ في الصور.



[ صفحه 129]



هر كس اين دعاء را بخواند علي بن محمد (عليهماالسلام) شفيع وي شود و او را به بهشت كشاند. و خداوند تعالي در صلب او نطفه اي قرار دهد و نزد خود نام او را حسن ناميده و او را در شهرهاي خود نوري قرار دهد و در روي زمين خليفه گرداند و براي امت جدش موجب عزت و براي شيعيانش رهنما قرار دهد و او در نزد پروردگارش براي آنان شفاعت كند و خدا او را نقمتي براي مخالفينش حجتي براي دوستانش و برهاني بر كساني كه او را امام خود دانند قرار دهد و او در دعاي خود گويد:

يا عزيز العز في عزه ما اعز عزيز العز في عزه يا عزيز اعزني بعزك و ايدني بنصرك و ابعد عني همزات الشياطين و ادفع عني بدفعك و امنع عني بمنعك و اجعلني من خيار خلقك يا واحد يا احد يا فرد يا صمد.

هر كه اين دعا را بخواند خداي عزوجل او را با وي محشور كند و از آتش دوزخ ولو مستوجب آن باشد نجاتش دهد و خداوند در صلب حسن نطفه ي مباركه ي زكيه ي طيبه ي طاهره ي مطهره قرار داده كه به سبب آن هر مؤمني از كساني كه خداي تعالي در امر ولايت از آنان عهد و پيمان گرفته خشنود شود و هر كه او را انكار كند كافر گردد.

پس او امام پرهيزكار و پاك، و نيكوكردار و پسنديده و هدايت كننده و هدايت شده است كه به عدل و داد حكم كند و به عدالت فرمان دهد.

خداي تعالي را تصديق نمايد و خدا هم او را در مورد گفتارش تصديق فرمايد و موقعي كه دلائل و علامات آشكار شود از تهامه خروج كند و براي او گنجهائي است نه از طلا و نقره بلكه اسبهاي بسيار زيبا و مردان مخصوصي دارد كه خداي تعالي آنها را از دورترين نقاط شهرها به تعداد اهل بدر كه سيصد و سيزده مرد باشند براي او گرد آورد و با او صحيفه اي باشد كه در آن شمارش اصحابش با نامهاي خود و انساب و طبايع و شهرها و كنيه هايشان ثبت شده



[ صفحه 130]



است و در امر طاعت بسيار با همت و اصرار كننده و جد و جهد كننده باشند.

ابي ابن كعب به حضرتش عرض كرد: كه يا رسول الله دلائل و علامات او چيست؟

رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود براي او پرچمي است كه چون موقع خروجش نزديك شود آن پرچم خودش باز و افراشته شود و خداوند او را به نطق در آورد پس آن پرچم به حضرت ندا كند كه اي ولي خدا خروج كن و دشمنان خدا را به قتل رسان و اين دو علامت است (باز شدن پرچم و به سخن در آمدن آن به فرمان خدا) و همچنين او را شمشيري است كه در غلافش جاي دارد و چون وقت خروج نزديك شود آن شمشير از غلاف خود خارج شده و به او ندا كند كه اي ولي خدا خروج كن و (پس از اين) بر تو حلال نيست كه بنشيني و دشمنان خدا را مهلت دهي، پس آن جناب خروج كند و دشمنان خدا را هر جا كه دريابد بكشد و حدود خدا را اقامه نموده و جاري سازد و به حكم خدا حكم كند و جبرئيل و ميكائيل نيز از طرف راست و چپ او همراه وي بيرون آيند، و به زودي شما آنچه را كه من برايتان گفتم متذكر شويد اگر چه پس از مدتي باشد و من امر خود را به خداي تعالي عزوجل واگذار مي كنم.

اي ابي خوشا به حال كسي كه او را ملاقات كند و خوشا به حال كسي كه او را دوست دارد و خوشا به حال آن كه به او معتقد شود كه خداوند به وسيله ي او آنها را از هلاكت نجات دهد و به سبب اقرار به خدا و رسول او و به تمام ائمه عليهم السلام (درهاي) بهشت را براي آنها مفتوح فرمايد و تمثيل اين ائمه در روي زمين مانند مثل مشكي است كه بوي خوش و عطر آن هميشه ساطع بوده و هرگز تغيير نكند و مثل شان در آسمان مانند مثل ماه نوراني است كه هرگز خاموش نگردد.

ابي بن كعب عرض كرد: يا رسول الله بيان حال اين ائمه از جانب خداوند عزوجل چگونه است؟



[ صفحه 131]



فرمود: خداوند عزوجل دوازده صحيفه بر من فرو فرستاده است كه نام هر امامي بر مهري كه بر صحيفه زده شده است ثبت گرديده و اوصاف هر امامي هم در صحيفه ي مربوطه به خود نوشته شده است [14] .

12- از امام جواد عليه السلام روايت شده است كه مردي خدمت حضرت رضا عليه السلام آمد و عرض كرد اي پسر پيغمبر مرا از گفتار خداي عزوجل كه فرمايد: الحمدلله رب العالمين چيست آگاهم گردان كه تفسير آن چيست؟

آن جناب فرمود چون بندگان را براي شناختن تمام نعمتهاي خدا كه از حد و حضر بيرون است توانائي نباشد، لذا خداي تعالي بعضي از نعمت هاي خود را به طور اجمال بر بندگانش شناسانيد و به آنان فرمود كه بگويند حمد و ستايش مخصوص خداوند است كه نعمتها را بر ما عطاء فرموده و او پروردگار عالميان است. و عالميان جماعات و گروههائي از تمام مخلوقات اعم از جمادات و حيوانات اند.

و اما حيوانات را خداوند در دست قدرت خود بر مي گرداند و از رزق خويش غذايشان مي دهد و آنها را در پناه خود محافظت مي كند و هر يك از آنها را از نظر مصلحت به نوعي تدبير فرموده است.

و اما جمادات را به قدرت خويش نگاه مي دارد و فاصله هاي آنها را (با نيروي جاذبه) تنظيم مي كند به طوري كه آنها به هم متصل اند از هم دور نشوند و آنها كه از هم دورند به هم متصل نگردند، و آسمان را از اينكه بر روي زمين افتد نگاه مي دارد مگر با اذن او، و زمين را از اينكه فرو رود نگاه مي دارد مگر با اذن او زيرا او به بندگانش رؤف و مهربان است.

آنگاه آن جناب فرمود: رب العالمين يعني خدا مالك و خالق و روزي رسان آنها است از جائي كه بدانند يا ندانند، بنابراين روزي تقسيم شده و به



[ صفحه 132]



فرزند آدم در هر كجاي دنيا كه برود خواهد رسيد، نه تقواي پرهيزكار آن را زياد كند و نه فسق و فجور بدكار آن را اندك نمايد و ميان بنده و روزيش پرده اي كشيده شده كه بنده روزي خود را نبيند تا در طلب آن باشد و اگر يكي از شما از روزيش فرار كند روزي وي را طلب كند هم چنان كه مرگ او را طلب نمايد بدين جهت خداوند فرموده است كه بگوئيد:

الحمدلله علي ما انعم به علينا. يعني حمد و ستايش مخصوص خدا است كه نعمت روزي بر ما عطاء كرده و ما را پيش از اينكه وجود پيدا كنيم در كتابهاي (امت هاي پيشين) بخير و نيكي ياد كرده است و در اين مورد بر محمد و آل محمد عليهم السلام و شيعيان آنها واجب گردانيده است كه در برابر چنين تفضلي كه خداوند به آنها فرموده او را شكرگزاري نمايند چنان كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود موقعي كه خداي عزوجل موسي بن عمران را مبعوث گردانيده و او را براي مناجات خود انتخاب نمود و همچنين دريا را براي او شكافته و بني اسرائيل را (از دست فرعون و فرعونيان) نجات داده و به او تورات و الواح را داد موسي كه قرب و منزلت خود را در نزد خداي تعالي ديد عرض كرد پروردگارا مرا گرامي داشتي به كرامتي كه پيش از من احدي را اين چنين گرامي نداشته اي!

خداي جل جلاله فرمود: اي موسي آيا نمي داني كه محمد صلي الله عليه و آله و سلم در نزد من از جميع فرشتگان و تمام مخلوقات من افضل و برتر است؟

موسي عرض كرد پروردگارا اگر محمد صلي الله عليه و آله و سلم در نزد تو گرامي تر از تمام خلق تو است آيا در اولاد پيغمبران كسي گرامي تر از اولاد من هست؟

خداي تعالي فرمود: يا موسي آيا نمي داني كه فضيلت آل محمد بر تمام اولاد پيغمبران مانند فضل و برتري خود محمد بر جميع پيغمبران است؟

موسي عرض كرد پروردگارا اگر آل محمد چنين است كه فرمودي آيا در ميان امت هاي انبياء امتي در نزد تو افضل از امت من هست؟ كه تو (از راه



[ صفحه 133]



مرحمت) ابر را فرمان دادي به آنها سايه افكند و به آنان من و سلوي فرستادي (آيه ي 57 سوره ي بقره به اين مطلب اشاره كرده و فرمايد و ظللنا عليكم الغمام و انزلنا عليكم المن و السلوي) و دريا را براي آنها بشكافتي!

خدا عزوجل فرمود: اي موسي آيا نمي داني كه فضيلت امت محمد صلي الله عليه و آله و سلم بر تمام امت ها مانند فضل و برتري خود آن حضرت است بر تمام مخلوقات من؟

موسي عرض كرد: خدايا كاش آنها را مي ديدم!

خداي تعالي به او وحي فرستاد كه تو آنها را نمي بيني و حالا موقع ظهور آنها نيست ولي تو به زودي آنها را در جنات عدن و فردوس ببيني كه در حضور محمد صلي الله عليه و آله و سلم در باغهاي بهشت متنعم بوده و در حال گردش باشند، اي موسي آيا دوست داري كه سخن آنها را به تو بشنوانم؟

موسي عرض كرد بلي خدايا، خداوند جل جلاله فرمود: اي موسي خود را جمع كن و در حضور من بايست مانند ايستادن بنده ي ذليلي كه حضور ملك جليلي مي ايستد.

آنگاه از جانب خداي تعاي ندائي برآمد كه يا امة محمد و تمام آنها دعوت خدا را جواب دادند در حالي كه در اصلاب پدران و ارحام مادرانشان بودند و گفتند: لبيك اللهم لبيك، لبيك لاشريك لك لبيك ان الحمد و النعمة لك و الملك لاشريك لك.

فرمود: از اين رو خداوند عزوجل اين اجابت آنها را شعار حاجيان قرار داد (كه آن را تلبيه گويند و در ميقات ها براي حجاج پس از احرام بستن يك مرتبه گفتن آن واجب و زياده بر يك مرتبه مستحب است) آنگاه پروردگار ما ندا فرمود: اي امت محمد صلي الله عليه و آله و سلم قضاي من بر شما اين است كه رحمت من بر غضبم سبقت گرفته و عفو و بخشش من قبل از عذاب و عقاب من است و من



[ صفحه 134]



شما را پيش از آنكه مرا بخوانيد پاسخ گويم و بر شما پيش از آنكه از من بخواهيد عطاء كنم، هر كه از شما مرا ملاقات كند با شهادت دادن به اين كه جز خداي يگانه معبودي سزاوار پرستش نبوده و محمد صلي الله عليه و آله و سلم كه در سخنانش راستگو و در افعالش محق مي باشد و بنده و رسول او است و شهادت به اينكه علي بن ابيطالب برادر و وصي او پس از وي بوده و ولي خدا است و طاعت او را مانند طاعت محمد ملتزم شود و همچنين شهادت دهد كه اولياي او كه برگزيدگان پاكان و مطهرين و از عجائب آيات خدا خبر دهندگان و دلائل حجت هاي خدا پس از آن دو هستند اولياي خدا مي باشند چنين كسي را به بهشت خود داخل مي كنم اگر چه گناهانش مانند كف دريا باشد.

و پس از آن اميرالمؤمنين فرمود كه چون خداوند عزوجل پيغمبر ما محمد صلي الله عليه و آله و سلم را به نبوت مبعوث گردانيد به او فرمود (يا محمد) و ما كنت بجانب الطور اذ نادينا [15] يعني نبودي در كوه طور موقعي كه ما امت تو را به اين كرامت خطاب كرديم، و پس از آن خداي تعالي به محمد صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: بگو:

الحمدلله رب العالمين علي ما اختصني به من هذه الفضيلة.

و به امت او هم فرمود شما هم بگوئيد:

الحمدلله رب العالمين علي ما اختصنا به من هذه الفضائل [16] .



[ صفحه 135]




پاورقي

[1] سوره ي قيامت آيه ي 34 و 35.

[2] عيون اخبار الرضا جلد 2 صفحه ي 54.

[3] عيون اخبار الرضا جلد 2 صفحه ي 53 - 52.

[4] امالي صدوق مجلس 68 حديث 9.

[5] عيون اخبار الرضا جلد 2 باب 41 صفحه ي 172 - 167.

[6] سوره ي بقره آيه ي 148.

[7] ناسخ التواريخ دوران حضرت جواد عليه السلام جلد 3 صفحه ي 3.

[8] عيون اخبار الرضا جلد 2 صفحه ي 259.

[9] اعتقادات صدوق باب الاعتقاد في الموت صفحه ي 80.

[10] اصول كافي، جلد 3 باب نسبة الاسلام حديث 3.

[11] توحيد صدوق باب 29.

[12] اصولي كافي جلد 1 باب في شأن انا انزلناه في ليلة القدر حديث 9.

[13] قاضي نور الله ششتري در مجالس المؤمنين از علامه ي حلي و صاحب استيعاب نقل كرده است كه ابي بن كعب الانصاري در عقبه ي ثانيه با هشتاد نفر حاضر شده و با رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم بيعت نمود و در جنگ بدر نيز حضور داشته و كاتب وحي و فقيه و قاري بود.

مجالس المؤمنين جلد 1 صفحه ي 233.

[14] عيون اخبار الرضا جلد 1 صفحه ي 64-59.

[15] سوره ي قصص آيه ي 46.

[16] عيون اخبار الرضا جلد 1 صفحه ي 284-282.