بازگشت

پيوند ولايت




بنوشته در اين طغرا معبود جواد جود

غرقيم در اين معنا از جود جواد جود



عالم به وجود از تار و پود جواد جود

پيدا شده مافيها از بود جواد جود



مقصود از اين خلقت، پيوند ولايت بود

مشهود از اين نعمت، انعام هدايت بود



در كنگره ي نه باب، نه تخت ولا باشد

در صادره ي ابواب، نه چتر و لوا باشد



[ صفحه 169]



از رسم رسوم آداب، نه كاخ عطا باشد

اسماء هو المعبود، نه ظل خدا باشد



سري است در اين معنا، نتوان كه شوي آگاه

رمزي است در اين اسما، رازي است در اين درگاه



در ماه رجب، خلاق بر خلق كرامت كرد

آن مظهر رب بر خلق، اثبات امامت كرد



آن قائمه ي مذهب، با رمز، اشارت كرد

از نسل نبي آمد، اثبات سيادت كرد



يعني به وجود آمد آن صادره ي اول

مرآت ودود آمد از وجه هو الاول



خلاق بيان گفتا از رتبه ي مولودين

از صادره ي اول در بارگه لا اين



غرق طرب و شادي، شد قاطبه ي كونين

اين زمزمه از خاك است تا مرتبه ي قوسين



از فضل ولي الله، جود جواد عين

از بذل ولي الله، موجود شده ثقلين



دشت و چمن و صحرا، چون رشك برين بنگر

در برگ گل حمرا، آيات مبين بنگر



در اين طبق خضرا، آن ماه جبين بنگر

در دفتر اين طغرا، آيينه ي دين بنگر



در برگ گل و لاله، عكس رخ حسن افتاد

مرآت خدا، پا در اين عالم ما بنهاد



فرمانده جزء و كل، شد چشم شما روشن

گويد به چمن بلبل: شد چشم شما روشن



از لحن و لسان گل، شد چشم شما روشن

از منطق تاي مل، شد چشم شما روشن



[ صفحه 170]



اي شمس شموس طوس، عيد تو مبارك باد

اي خسرو ارض طوس، تبريك در اين ميلاد



آرام دل آرامم، آرام دل آرامم

افكنده در اين دامم، نتوان كند آرامم



صد شكر زاكرامم، شه مي دهد انعامم

شيرين كند او كامم، هر دم دهد الهامم



بايد كه زكات حسن انفاق كند دلبر

البته برات حسن انفاق كند دلبر



آن جود ولي حق، مشهود به عالم بود

آن قائمه ي مطلق، نور رخ خاتم بود



آن نور شده مشتق، از خالق آدم بود

باقي كه شده ملحق، بي واسطه توأم بود



صاحبنظري خواهم تا حل كند اين معنا

وجه ظفري خواهم، آگه كند از اسماء



در كفه ي جودش هست ارزاق همه عالم

در قوس وجودش هست اوراق همه عالم



در حمد و درودش هست خلاق همه عالم

محبوب شهودش هست آفاق همه عالم



در دايره ي امكان، نقشي بود از نامش

جود تقوي اظهار در كفه ي اكرامش



در گلشن جان بايد آن غنچه ي نسرين چيد

در هر ورق از هر گل، تصوير جمالش ديد



از خرمن اين كشته، برگير ثمر اين عيد

جنات به يك ايما، بر خلق جهان بخشيد



چون شهد لقاي حق، از ميوه ي اين طوباست

جنات لقاي حق، از جوهر اين اسماست



[ صفحه 171]



دست فلك الافلاك بر دامن جود او

انسان كه شده خلقت، از يمن وجود او



خواهي كه علوم آري در دست، درود او

گويم خبر «لولاك»، البته شهود او



قرآن به گواهي گفت: مشكوة، در او مصباح

سلطان همه اجسام، مولاي همه ارواح



تا چند پي اغيار، گردي تو در اين صحرا

در كنه وجود تست آن وجه هو الاعلي



طوطي روان تو، از منطق او گويا

اين عالم خلقت هست يك قطره از آن دريا



كي مي شود اي قطره، يك لحظه به خود آيي؟

در ظل لواي حق، يك چند بياسايي؟