بازگشت

واقف رموز




بار الها، جان من، جانان من

بر سر كويت بود سامان من



من خديوم در تمام عالمين

آفتابي هستم از روي حسين



قلزم موسي الرضا را گوهرم

ناخداي فلك ملك دلبرم



من امام عامي و هم عارفم

بر رموز ماسوي الله واقفم



دشمنم اندر خفا تدبير كرد

زهر قاتل را به كام شير كرد



[ صفحه 164]



آن نمك نشناس ملعونه دغا

قلب عالم سوخت از زهر جفا



در جواني شد گلستانش خزان

رفت از جان جهان، تاب و توان



كرد ام الفضل كاري در جهان

شد به محنت مبتلا صاحب زمان



بر رخ فرزند زهرا بست در

آن زن ملعونه ي بيدادگر



هر چه گفتا از عطش افروختم

از جفا و زهر كينه سوختم



كس جواب شاه عطشان را نداد

كس جواب روح قرآن را نداد



قامت آن سرو خلقت شد كمان

زد شرر داغش به جان شيعيان



همچو بيرحمي نديده روزگار

كس ببندد آب را بر روي يار



همچنان جدش به راه حفظ دين

تشنه جان داده جواد العارفين



زين دو ماتم شور در امكان فتاد

زمزمه در عرش الرحمن فتاد



آن يكي در سايه، اين در آفتاب

جسم هر دو ماند بر روي تراب



قطره، كاخ ظلم را بر باد داد

آه مظلومان و افغان عباد