بازگشت

غمخانه




بار ديگر عالمي غمخانه شد

غم فزا از ناله ي جانانه شد



در عزاي نور چشم احمدي

غرق ماتم شد جهان سرمدي



قلزم كون و مكان آمد به جوش

مي رسد بر گوش دل، بانگ سروش



شد پريشان خاطر بدر الدجي

آن سمي مصطفي، پور رضا



آن جواد جود رب العالمين

شد مشوش خاطرش از زهر كين



در جواني شد خزان گلزار او

زرد گشته چهره ي گلنار او



همسرش ظلم و ستم بنياد كرد

بهر قتلش هر زمان امداد كرد



بود در خانه ولي كائنات

در تلاطم، كشتي بحر نجات



زآه جانسوزش دل زهرا شكست

در برويش، مشرك ملعونه بست



هر چه گفت از زهر قاتل سوختم

شمع جان در نار جور افروختم



هيچكس غير از خدا يادش نكرد

گوش بر افغان و فريادش نكرد



عاقبت با لعل عطشان، داد جان

همچو جدش بر لب آب روان



رخت بست و رفت از دار فنا

شد جهان در ماتمش، ماتم سرا



قطره، جسم اطهرش عريان نبود

اهل بيتش بي سر و سامان نبود



بي كفن جسمش نشد پنهان به خاك

جسمش از خنجر نگشته چاك چاك