بازگشت

دست حق در آستين




من آن زينت ده عرش برينم

كه جا داده خدا اندر زمينم



جوادم من، كه نامم از پيمبر

رياض جنت و عين اليقينم



امام مقتداي كائناتم

به امر ذات رب العالمينم



كتاب الله ناطق، معدن علم

وصي مصطفي، حبل المتينم



جهان باشد چو انگشتر به دستم

كه بر انگشتري نقش نگينم



زمين و آسمان، باشد مطيعم

كه حاكم؛ هم بر آن و هم بر اينم



من آن ظل خداوند جهانم

گهي در عرش، گه عرش آفرينم



براي حفظ دين و حفظ قرآن

بود جبار و دشمن در كمينم



از اين ملعونه ي شوم ستمگر

زمكر و حيله اش با غم قرينم



گواهم عاقبت از زهر كينه

كند مسموم، آخر اين لعينم



به راه دين حق بايد دهم جان

شود محفوظ، قرآن مبينم



رضايم بر رضاي حق تعالي

كه من، در امر حق، صبر آفرينم



گواهم از دل دريا و قطره

كه دست حق بود در آستينم