بازگشت

و بالاخره جنايت ام الفضل


«ام الفضل» از روي عمد پارچه اي را به سم آغشته كرد و پس از آن كه امام عليه الصلوة و السلام، مدت زماني با وي بود، آن را به ايشان داد. امام عليه الصلوة و السلام كه نزديك بودن اجل حتمي و حكم قطعي خداوندي را مي دانست، دستمال را گرفت و از آن استفاده كرد. پس از آن كه سم در بدن مبارك آن حضرت نفوذ كرد و حرارت آن را حس فرمودند، رنگ چهره ي ايشان دگرگون شد. در اين هنگام «ام الفضل» به گريه افتاد. او از كاري پشيمان شده بود كه كوههاي عظيم را مي لرزاند و آسمان از آن شكافته مي شود.

امام عليه الصلوة و السلام خطاب به او فرمودند: اين چه گريه اي است؟ خداوند را قسم مي دهم كه تو را به فقري جبران ناشدني و مرضي آشكار مبتلا فرمايد. پس از آن «ام الفضل» - لعنة الله عليه - در پنهان ترين عضو بدنش به مرض «ناسور» مبتلا شد. اين بيماري، زخمي بود كه هر بار، پس از بهبود موقت، مجددا عود مي كرد. او هر چه داشت براي درمان اين زخم صرف كرد. بطوري كه مدتي بيش نگذشت كه در نهايت تهيدستي به كمك و بخشش مردم نيازمند شد [1] و مرتبا نزد پزشكان مختلف



[ صفحه 136]



مي رفت و از هيچ درماني نتيجه نگرفت تا آن كه زمان هلاكتش فرارسيد [2] لعنت خداي تعالي بر او باد.

و البته انتقام و عذاب الهي از «جعفر» - لعنة الله عليه - (پسر «مأمون» و برادر «ام الفضل» لعنة الله عليهما) نيز به تأخير نيفتاد. روزي كه شراب فراوان نوشيده بود، عقلش به كلي مختل شد و در حالي كه ديوانه وار مي رفت در چاهي افتاد و جنازه اش را از چاه بيرون آوردند [3] و البته عذاب آخرت بسيار شديدتر و رسواكننده تر است.



[ صفحه 137]



به ياد آيد و سوزد زپاي تا سر من

غم مصيبت چون آذر امام جواد



هنوز همچو صدف، پر بود دل گردون

زاشك ديده ي چون گوهر امام جواد



ببين كه روي زمين را تمام، گلگون كرد

سرشك چشم زخون احمر امام جواد



فكنده در مه ذيقعده آتشي به جهان

غم مصيبت چون اخگر امام جواد



فغان ز كينه و بيداد و ظلم ام الفضل

كه بود زوجه ي بد اختر امام جواد



بر آن خبيثه، فزونتر عذابهاي جحيم

كند به روز جزا داور امام جواد



به امر معتصم، آن بد خصال، زهر جفا

رساند بر بدن اطهر امام جواد



گشاد در به روي شيعيان زمحنت و غم

چو بست در به روي انور امام جواد



زاشك، ديده ي ما گشت تر، چو آمد خشك

زسوز زهر جفا، حنجر امام جواد



زآتش ستم و جور ظلم ام الفضل

به خاك تيره بدي بستر امام جواد



دريغ و درد، كه جز آه جانگداز نبود

در آن مقام، كسي ياور امام جواد



كه ناگه از وطن آمد امام دين هادي

كه بود او خلف اكبر امام جواد



فغان او بگذشت از فراز چرخ كبود

بديد چون كه رخ اصفر امام جواد



چو ديد ناله كه برخاست از دل پدرش

نشست با دل خونين، بر امام جواد



گرفت با دل پر غم در آن زمان از مهر

چو جان خويش به سينه، سر امام جواد



نظر ببست زدنيا و سوي عقبي شد

شد آن قصور جنان، منظر امام جواد



فغان كه بعد شهادت، بماند از ره كين

سه روز روي زمين، پيكر امام جواد



چو مشك، خطه ي بغداد را معطر كرد

نسيم، از جسد اطهر امام جواد



در اين حكايت جانسوز، همچو دخت رسول

بريخت اشك عزا مادر امام جواد



در اين قضيه همي مويه كرد و آه كشيد

حكيمه آنكه بود دختر امام جواد



چو چشمه نيز روان گشت اشك عارفچه

بياد ديده ي از خون تر امام جواد [4] .



شدت سم، يك شبانه روز [5] امام عليه الصلوة و السلام را آزار داد. تا آن كه به سال 220 هجري در حالي كه تنها بيست و پنج سال از عمر شريفشان مي گذشت، در روز



[ صفحه 138]



سه شنبه دو ساعت از روز گذشته [6] به شهادت رسيدند.

بدن مطهر و مقدس حضرت امام جواد عليه الصلوة و السلام را از منزل بيرون آوردند و در محله ي «اسوار بن ميمون» در ناحيه ي «پل بردان» قرار دادند و «واثق» بر آن نماز گزارد. [7] .

اين ظاهر ماجرا بود. اما اعتقاد حق و درست، اين است كه سرپرست امور مربوط به ائمه معصومين، عليهم السلام، كسي جز امام معصوم نيست پس متولي امور مربوط به حضرت امام جواد عليه الصلوة و السلام فرزند گرامي آن حضرت امام هادي عليه الصلوة و السلام بودند، نه كس ديگر. زيرا آن وجودهايي را كه از نور اقدس حق تعالي مشتق شده اند، به هنگام ترك دنيا و عروج به سوي مبدأ خداوند - جل شأنه - هيچ كس لمس نمي كند جز كسي كه خود داراي اين مقام و مرتبت باشد.

خدايي كه حضرت امام جواد عليه الصلوة و السلام را در هفت سالگي براي رسيدگي به امور پدر بزرگوارش حضرت امام رضا عليه الصلوة و السلام، از مدينه به خراسان برد، قادر خواهد بود حضرت امام هادي عليه الصلوة و السلام را نيز در سن شش سالگي از مدينه به بغداد ببرد تا بر پيكر مطهر پدر شهيدش نماز بگزارد و وي را به خاك بسپارد.

گفتگوي حضرت امام رضا عليه الصلوة و السلام با «علي بن حمزه»، گواه بر اين مطلب است. حضرت امام رضا عليه الصلوة و السلام به وي فرمودند: آيا حضرت حسين بن علي عليه الصلوة و السلام امام بودند؟ وي گفت: بلي! حضرت فرمودند: چه كسي متولي امور ايشان گرديد؟ «علي بن حمزه» پاسخ داد: حضرت امام سجاد عليه الصلوة و السلام سرپرست امور ايشان شدند. امام عليه الصلوة و السلام پرسيدند: حضرت امام سجاد عليه الصلوة و السلام كجا بودند؟ «علي بن حمزه» گفت: در كوفه نزد ابن زياد زنداني بودند؛ اما هنگامي كه خبر تدفين حضرت امام حسين عليه الصلوة و السلام به ايشان رسيد، بدون اطلاع يزيديان از زندان خارج شدند تا امور مربوط به پدر بزرگوارشان را انجام دهند، سپس به زندان بازگشتند.

حضرت امام رضا عليه الصلوة و السلام فرمودند: آن كسي كه حضرت امام سجاد



[ صفحه 139]



عليه الصلوة و السلام را قادر كرد تا به كربلا رفته و امور مربوط به پدرش را انجام دهد و بازگردد، صاحب اين امر (عليه السلام) را - كه در زندان و اسارت نيست - قادر مي كند تا به بغداد بيايد و متولي امور پدرش گردد. [8] .

تشييع بسيار باشكوه و باعظمتي از پيكر مطهر حضرت امام جواد عليه الصلوة و السلام، انجام شد. شيعيان، ايشان را به مقابر قريش آورده و در پشت مزار جد بزرگوارش حضرت امام موسي كاظم عليه الصلوة و السلام دفن كردند [9] اين شهادت انسانهايي را كه با روح اسلام، و گل خوشبوي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، و پاره ي جگر حضرت فاطمه زهرا عليه الصلوة و السلام، و آقاي جوانان اهل بهشت چنين كردند، رسوا كرد.



[ صفحه 140]




پاورقي

[1] اثبات الوصيه، ص 190 دلائل الامامة، ص 209 و عيون المعجزات، ص 118. آورده اند كه: «ام الفضل»، حضرت امام جواد عليه الصلوة و السلام را به وسيله ي انگور رازقي مسموم كرد. در مدينة المعاجز. سيد هاشم بحراني. ص 536 آمده است كه: امام عليه الصلوة و السلام به وسيله ي غذا مسموم شدند. در مناقب. ابن شهر آشوب، ج 2. ص 430 آورده است كه: «معتصم»، اشناس را به همراه شربت ترنجي كه داراي سم بود و در آن يخ ريخته شده بود، خدمت حضرت فرستاد و ايشان را مجبور به نوشيدن آن كرد. اين گفته ها تماما بعيد به نظر مي رسد. زيرا امام عليه الصلوة و السلام، «ام الفضل» را به مرضي كه مخفي كردني نيست، نفرين فرمودند. تا آن كه در عورت او زخمي پيدا شد به نام ناسور اين نظر با روايت مربوط به دستمال تناسب بيشتري دارد. و سرايت سم از دستمال به بدن مبارك امام عليه الصلوة و السلام، بعيد نيست. زيرا اين قضيه در تاريخ شواهد ديگري هم دارد. به عنوان نمونه در كتاب الدرر الكامنة، ج 3، ص 314 آمده است: غازان محمود بن ارغون بن الغابن هلاكوخان، به وسيله ي همسرش مسموم و كشته شد. او پارچه اي را به سم آغشته كرد و پس از انجام عمل زناشوئي، دستمال زهرآلود را به او داد. در كتاب تاريخ دول الاسلام، ج 3، ص 184. تأليف رزق الله منقر بويس صدفي، آمده است؛ همسر «شاه طهماسب پسر شاه اسماعيل»، كه «بيري» نام داشت همسرش را پس از انجام عمل زناشويي به وسيله ي دستمالي زهرآلود به قتل رساند. در كتاب مقتل الخوارزمي، ج 1. ص 132. چاپ نجف آمده است: «معاويه» - لعنة الله عليه - دستمالي آلوده به سم به همراه پنجاه هزار درهم. براي «جعده» دختر «اشعث» فرستاد تا حضرت امام حسن مجتبي عليه الصلوة و السلام را مسموم كند. پس از مدتي كه امام عليه الصلوة و السلام با وي بود، دستمال را به حضرت داد و علت شهادت ايشان، از همان سم بود.

[2] مناقب، ابن شهر آشوب. ج 2. ص 435.

[3] اثبات الوصيه، مسعودي. ص 190.

[4] صد قصيده، عارفچه اصفهاني، چاپ سنگي 1369، ص 327 - 330.

[5] مدينة المعاجز، علامه سيد هاشم بحراني، ص 537.

[6] دلائل الامامه، ابن جرير، ص 208.

[7] بحارالانوار، علامه مجلسي، ج 12، ص 101.

[8] اثبات الوصيه، مسعودي، ص 173.

[9] كليني در اصول كافي، شيخ مفيد در ارشاد، طبرسي در اعلام الوري، ابن شهر آشوب در مناقب، مسعودي در اثبات الوصيه، و حسين بن عبدالوهاب در عيون المعجزات به اين مطلب تصريح كرده اند.