بازگشت

اجتماع شيعيان در خانه ي عبدالرحمن بن حجاج


در آن هنگام كه حضرت امام رضا عليه الصلوة و السلام به دست مأمون لعنة الله عليه به شهادت رسيدند، حضرت ابوجعفر جواد عليه الصلوة و السلام، هشت سال داشتند. شهادت حضرت امام رضا عليه الصلوة و السلام، براي شيعيان مصيبتي بس گران بشمار مي رفت. زيرا براي عهده دار شدن مقام امامت، تنها حضرت امام جواد عليه الصلوة و السلام را - كه كودكي بيش نبود - فرا روي خويش مي ديدند. و اين سبب مي شد، موجي از ناآرامي و اضطراب شيعيان را در برگيرد. آنها از ياد برده بودند كه «امامت»، مقامي از جانب خداي تعالي مي باشد. و كسي كه جامه ي خلافت الهي بر تن دارد، ذات پاكي است كه از نور خداي تعالي آفريده شده است. خداوند به ذات پاك امامان عليهم السلام، آگاهي بر خواص طبيعتها و علم بر اسرار كاينات را عطا كرده و هيچ چيز - كوچك يا بزرگ - از آنان پنهان نيست. علم امامان عليهم السلام، علم حضوري و از جانب خداي حكيم و عليم است. و حضرت امام جواد عليه الصلوة و السلام، شاخه اي از درخت احمدي صلي الله عليه و آله و سلم مي باشند. بنابراين اگر خداي تعالي، او را جانشين پدران معصوم بزرگوارش عليهم السلام قرار داده باشد؛ او همچون چراغي تابان - با معجزات خود و آگاهي از گذشته و آينده، همان گونه كه عيسي در گهواره به پيامبري مبعوث گرديد - فراروي كسي كه در مسير حقيقت از نور يقين روشنايي مي طلبد، قرار خواهد گرفت. و اين نور بر هيچ كس



[ صفحه 109]



پوشيده نيست جز بر آنان كه در شناخت امام عليه الصلوة و السلام، راه جهل مي پيمودند و گمان داشتند كه، خلافت الهيه با سن كم سازگار نيست.

و چنين بود كه عده اي از شيعيان، از نقاط مختلف در خانه ي «عبدالرحمن بن حجاج» گرد آمدند. اين خانه، در يكي از محله هاي بغداد به نام «بركة زلزل» [1] واقع بود. در اين گردهمايي «ريان بن صلت»، «صفوان بن يحيي»، «محمد بن حكيم» و «يونس بن عبدالرحمن» حضور داشتند و براي مصيبت بزرگ شهادت امام رضا عليه الصلوة و السلام مي گريستند و درباره ي موضوع امامت با يكديگر سخن مي گفتند. «يونس بن عبدالرحمن» رو به جمع حاضر كرد و گفت: گريه را كنار بگذاريد و به كسي كه بتوان مسائل و مشكلات را بدو ارجاع داد، رو كنيد و تا زماني كه اين كودك - يعني حضرت امام جواد عليه الصلوة و السلام - بزرگ شود و خود امامت را به عهده گيرد، از آن شخص پيروي كنيد. «ريان بن صلت» برخاست - و خشمگين - دست خود را بر گلوي يونس بن عبدالرحمن نهاد، و در حالي كه به شدت او را مي زد گفت: تو به ايمان تظاهر مي كني، و شرك و شك خود را پنهان مي داري. به خدا سوگند؛ كه اگر امامت و خلافت حضرت جواد عليه الصلوة و السلام از جانب پروردگار باشد، تفاوتي نمي كند او يك روزه باشد يا صد ساله، و اگر امامت و خلافتش از جانب خداوند نباشد، اگر هزار سال هم داشته باشد، او نيز مانند يكي از مردم عادي است. كساني كه در مجلس بودند به يونس روي آوردند و او را مورد سرزنش قرار دادند. [2] .



[ صفحه 111]




پاورقي

[1] در تاج العروس. ج 7. ص 108 آمده است: «بركة زلزل» در بغداد، بين «كرخ» و «صراه» و «باب المحول» و «سويقه ابوورد» واقع شده است. اين «بركه» به «زلزل» غلام «عيسي ابن منصور» منسوب مي باشد. وي، اين بركه را حفر و آن را براي مسلمانان وقف كرد، پس اين محل به وي نسبت داده مي شود. در معجم البلدان، ج 2، ص 152، آمده است: «ابراهيم موصلي» از اطراف كوفه «زلزل جلاد» و «برصوما زامر» را آورد. و به آن دو، انواع موسيقي و آواز را آموخت. پس آن دو در دربار خلفا به آوازه خواني مشغول شدند. در اغاني، ج 5، صفحه 22 آمده است: نام زلزل «منصور» بود. هارون الرشيد - لعنة الله عليه - بر خشم وي گرفت و ده سال او را در زندان حبس كرد. سپس از وي راضي شد و او را اكرام كرد. خواهر او، همسر ابراهيم موصلي بود و برايش فرزند آورد.

[2] اثبات الوصيه، مسعودي، ص 184. طبع نجف. در بزرگي و استواري يونس بن عبدالرحمن، - در راه حق - جاي هيچ گونه ترديد نيست. يك زمان مال فراواني در اختيار او قرار داده شد، تا بگويد كه امامت در حضرت امام موسي كاظم عليه الصلوة و السلام متوقف شده است. او وكيل حضرت امام رضا عليه الصلوة و السلام بود. و در زمره ي اصحاب خاص به شمار مي رفت. حضرت امام رضا عليه الصلوة و السلام، ياران خود را به منظور آموختن معالم دينشان، به سوي او مي فرستادند و سه بار براي وي بهشت را ضمانت فرمودند. «ابوهاشم جعفري»، كتاب «يوم و ليله ي يونس» را به حضرت امام حسن عسكري عليه الصلوة و السلام، عرضه كرد. امام عليه الصلوة و السلام فرمودند:

«اعطاه الله بكل حرف نورا يوم القيامة»

«خداوند در روز قيامت، در برابر هر حرفي از اين كتاب، نوري به او مي بخشد.»

و او از جمله كساني است كه اماميه بر درستي و صحت احاديثي كه روايت مي كند، متفق مي باشند. و مقصود «يونس»، از جمله ي «گريه را كنار بگذاريد» كه «ريان» متوجه آن نشد؛ امتحان و آزمايش حاضران در مجلس بود. تا آنان كه در مقابل حق معرفتي استوار دارند، شناخته شوند. تا شايد او بتواند در ارشاد و راهنمايي كسي كه از امام عليه الصلوة و السلام منحرف شده است، تلاشي كرده باشد.

در بزرگي و معتمد بودن «يونس بن عبدالرحمن»، «نجاشي»، «كشي»، «علامه حلي»، «مجلسي»، «محقق بحراني»، «جزائري»، «شيخ فخرالدين طريحي»، «كاظمي» هيچ گونه ترديد و توقفي نكرده اند. وي در فهرست ابن نديم، ص 309 جزو بزرگان شيعه به شمار رفته است. در اين فهرست آمده است: «يونس بن عبدالرحمن، درباره ي مذهب شيعه تاليفات فراوان دارد.» سپس ذكري از نام كتابهاي او رفته است. وي در سال 208 هجري در حالي كه شش سال از شهادت حضرت امام رضا عليه الصلوة و السلام مي گذشت، از دنيا رفت. او از موالي خاندان «يقطين» بود.

و اما «عبدالرحمن بن حجاج»، وي در ميان اصحاب حضرت امام صادق عليه الصلوة و السلام از بزرگان فقها و متكلمين بشمار مي آمد. او استاد «صفوان» است و محبتش نسبت به اهل بيت عليهم السلام - مشهورتر از آن است كه نيازي به بيان داشته باشد. وي در بحث و احتجاج بسيار نيرومند بود. با «ابن ابي ليلي» و «ابن شبرمه» احتجاجاتي داشته است كه در تمام آن مباحث بر حريفان خود پيروز گرديد. حضرت امام صادق عليه الصلوة و السلام بهشت را براي او گواهي دادند و علماي رجال در موثق بودن و محبت شديد او به ائمه عليهم السلام - درنگ نكرده اند.