بازگشت

ابراهيم چگونه به وكالت رسيد؟


مرحوم شيخ طوسي در كتاب «غيبت» از ابراهيم بن مهزيار نقل مي كند كه گفت: بعد از رحلت حضرت عسكري (ع) در خصوص امام بعد از وي دچار شك و ترديد شدم، اموالي از سهم امام نزد پدرم جمع شده بود، مي خواست آنها را به عراق حمل نموده تحويل امام عسكري (ع) دهد من هم سوار كشتي شدم



[ صفحه 90]



تا او را همراهي كنم، در بين راه ناگهان تب شديدي بر پدرم عارض شد، به طوري كه گفت: فرزند! مرا برگردان كه اين تب علامت مرگ من است.

سپس گفت: در خصوص اين مال راه احتياط پيش گير! آنگاه وصاياي لازم را نمود و وفات يافت....

من پيش خود گفتم: پدرم خوب وصيت كرده است، اين اموال را به عراق مي برم و خانه اي كنار شط اجاره كرده مي مانم، و هيچ كس را از جريان مطلع نمي گردانم، و منتظر مي مانم تا جانشين امام عسكري (ع) مشخص شود، اگر امام بعدي برايم روشن شد، و دانستم امام بعد از وي كيست، اموال را به او كه امام است تسليم مي كنم، و گرنه صرف خود مي كنم!

با اين نيت به عراق آمدم و كنار شط خانه اي اجاره كردم و چند روزي ماندم، روزي ديدم قاصدي آمد و نامه اي به من داد به اين مضمون كه: فلان مقدار مال در فلان ظرف و كيسه نزد تو هست، هر چه من آورده بودم و خودم هم از آن اطلاع نداشتم نام برده بود! و خواسته بود كه آنها را تسليم قاصد كنم، من آن اموال را به قاصد تسليم كردم و چند روزي منقلب و غمگين ماندم اينكه نامه ي ديگري به افتخارم صادر شد كه:

«ما تو را به جاي پدرت وكيل نموديم، پس حمد خدا را به جاي آور» [1] .



[ صفحه 91]




پاورقي

[1] مهدي موعود ترجمه جلد 13 بحارالانوار به نقل از غيبت شيخ طوسي ص 621.