بازگشت

يك درس اخلاقي


بزنطي جرياني با امام رضا (ع) دارد كه يك درس آموزنده ي اخلاقي براي همه ي ما است: او روزي به امام گفت: ميل دارم در مواقعي كه مانعي در كار نيست و رفت و آمد من از نظر دستگاه حكومت اشكالي توليد نمي كند شخصاً به خانه شما بيايم و حضوراً استفاده كنم.

يك روز، آخر وقت، امام رضا (ع) مركب شخصي خود را فرستاد، و بزنطي را پيش خود خواند، آن شب تا نيمه هاي شب به سؤال و جواب هاي علمي گذشت، مرتباً بزنطي مشكلات خويش را مي پرسيد و امام جواب مي داد. بزنطي از اين موقعيت كه نصيب وي شده بود، به خود مي باليد و از خوشحالي در پوست نمي گنجيد شب گذشت و موقع خواب شد.

امام خدمتكار را طلب كرد و فرمود: «همان بستر شخصي مرا كه خودم در آن مي خوابم بياور و براي بزنطي بگستران تا استراحت كند»

اين اظهار محبت بيش از اندازه در بزنطي مؤثر افتاد، مرغ



[ صفحه 75]



خيالش به پرواز درآمد در دل با خود مي گفت الان در دنيا كسي از من سعادتمندتر و خوشبخت تر نيست، اين منم كه امام مركب شخصي خود را برايم فرستاد، و با آن مرا به منزل خود آورد، اين منهم كه امام نيمي از شب را تنها با من نشست، و پاسخ سؤالات مرا داد، به علاوه ي همه ي اينها، اين منم كه چون موقع خوابم رسيد، امام دستور داد كه بستر شخصي او را براي من بگسترانند!، پس چه كسي در دنيا از من سعادتمندتر و خوشبخت تر خواهد بود؟!

بزنطس سرگرم اين خيالات خوش بود، و دنيا و مافيها را زير پاي خود مي ديد، ناگهان امام رضا (ع) در حالي كه دست ها را بر زمين نهاده و آماده برخاستن و رفتن بود با جمله ي «يا احمد» بزنطي را مخاطب قرار داد و رشته ي خيالات او را پاره كرد، آنگاه فرمود:

هرگز آنچه را كه امشب براي تو پيش آمد، مايه ي فخر و مباهات خويش بر ديگران قرار نده زيرا «صعصعة بن صوحان» كه از اكابر ياران علي (ع) بود، مريض شد، علي به عيادت او رفت و بسيار به او محبت و ملاطفت كرد، دست خويش را از روي مهرباني بر پيشاني صعصعه گذاشت ولي همين كه خواست از جا حركت كند و برود او را مخاطب قرار داد و فرمود:

اين امور را هرگز مايه ي فخر و مباهات خود قرار نده، اينها دليل بر چيزي از براي تو نمي شود، من تمام اينها را به خاطر تكليف و وظيفه اي كه متوجه من است، انجام دادم و هرگز نبايد كسي اينگونه امور را دليل بر كمالي براي خود فرض



[ صفحه 76]



كند [1] .


پاورقي

[1] بحار ج 49 ص 269.