بازگشت

انگيزه هاي مأمون


مأمون گرچه بر حسب ظاهر از عمل عباسي ها ابراز تنفر مي كرد، اما خود مرتكب گناه بزرگتري شد و حضرت علي بن موسي الرضا (ع) را با اصرار فراوان از «مدينه» به «مرو» دعوت كرد و مزورانه پيشنهاد تسليم خلافت كرد، ولي امام به شدت از پذيرفتن آن امتناع ورزيد [1] .

اكنون بايد ديد انگيزه ي او در اين پيشنهاد چه بوده است زيرا كسي كه براي حفظ مقام خود دست خود را به خون برادرش آلوده مي كند، چگونه حاضر مي شود خلافت را به امام هشتم واگذار كند؟!

براي روشن شدن هدف وي، صفحات تاريخ را ورق زده به عقب بازمي گرديم:

هفتاد سال قبل از اين ماجرا، يعني روزگاري كه حكومت شوم بني اميه آخرين نفس هاي خود را مي كشيد و آرام آرام سايه ي شوم آنها از سر مسلمانان برچيده مي شد، مردمي كه از ظلم و ستم آنان به ستوه آمده بودند تحت فرماندهي «ابومسلم خراساني»



[ صفحه 38]



بر آنان شوريدند.

سران نهضت به مردم وعده داده بودند كه ما پس از پيروزي، شخصيتي از آل محمد (ص) را كه مورد رضايت عموم باشد به رهبري انتخاب خواهيم كرد.

نهضت در سال 132 هجري به پيروزي رسيد ولي بني عباس با سوء استفاده از خويشاوندي خود با پيامبر اسلام (ص): خلافت را خود تصاحب كردند.

آنان در ابتداء با مردم و خاندان پيامبر (ص): رفتاري ملايم داشتند ولي طولي نكشيد كه چهره ي واقعي خويش را نمودار ساخته و در ظلم و بيداد از بني اميه نيز پيشي گرفتند، فرزندان پيامبر كه نمي توانستند ناظر اين اعمال ناشايست باشند و سكوت اختيار كنند يكي پس از ديگري قيام مي نمودند، و مردم نيز به پشتيباني آنان برمي خاستند اما چون نهضت آنان فاقد برنامه ي منظمي بود در نطفه خفه مي شد.

اولين قيامگر آنان «محمد نفس زكيه» بود كه در سال 145 هجري - يعني تنها پس از 13 سال از تشكيل حكومت بني عباس، در مدينه علم مخالفت برافراشت، و همزمان وي برادرش ابراهيم شهيد با خمري مبارزه خود را در بصره آغاز كرد، و هر دو در همان سال سركوب شدند.

پس از سالياني چند، «حسين بن علي شهيد فخ» [2] قيام نمود و پس از چندي در زمان هارون الرشيد، «يحيي بن عبدالله»



[ صفحه 39]



(برادر محمد نفس زكيه) در ايران به پاخاست.

مأمون نيز در آغاز خلافت خود هنوز پايه هاي حكومت خويش را استحكام نبخشيده بود كه مصادف شد با يك نهضت وسيع شيعي كه سه قيام ديگر از آن منشعب مي شد:

«ابوالسرايا» از جانب محمد بن ابراهيم حسني ابن طباطباي علوي قيام نمود، محمد فرزند امام صادق (ع) در مكه قيام نمود و ابراهيم بن موسي بن جعفر (ع) در ضمن پرچم مخالفت برافراشت.

اين قيام ها هر چند در كوتاه مدت خطر مهمي براي دستگاه خلافت نداشت ولي مسلم بود كه در دراز مدت براي اثبات حكومت خطرناك است و پايه هاي حكومت بني عباس را متزلزل مي نمايد، به ويژه آنكه در رأس اين نهضت ها چهره هايي قرار داشتند كه مورد محبت و عنايت مردم بودند، آنان به مردم وعده مي دادند كه اگر جانشينان واقعي پيامبر حكومت را به دست گيرند، هماي عدالت بر همه جا سايه خواهد افكند.


پاورقي

[1] بحار ج 49 ص 490.

[2] فخ سرزميني است بين مكه و مدينه.