بازگشت

زيديه، سرمشق و الگو، يا مايه ي عبرت؟


اينها همه در صورتي بود كه در چنان اوضاع و احوالي، جنبش و نهضت به تغيير اوضاع به نفع انقلاب توفيق يابد. ولي اين فرض، فرضي بعيد و دور از واقعيت است. چنانچه در بيش از يك قرن، تجربه هاي مكرر، ناكامي چنين جنبش هايي را ثابت نموده است...

چرا كه آشكارا ديديم چگونه حركات و قيام هاي بسيار فراوان زيديان به شكست انجاميد و چه آسان سركوب شدند، به طوري كه به زودي از آن همه خروش و قيام، به صورت وقايع گذشته و خاتمه يافته ياد مي شد. حتي تو گويي هيچ حادثه اي رخ نداده است و - چنانچه در فصل «بيعت



[ صفحه 19]



و علل آن» در كتاب «زندگاني سياسي امام رضا عليه السلام» مشروحا آورده ايم - اين همه ناكامي علي رغم آن بود كه زيديه در زمينه هاي مختلف و در همه ي صحنه ها نفوذ گسترده اي داشتند و در امور سياسي، تبليغاتي، فرهنگي و عاطفي سلطه ي كامل داشتند...

سبب و علت اين شكست ها جز اين نبود كه قيام هاي زيديه كه در درجه ي اول جنبش هايي سياسي بود و تنها ويژگي آن اين بود كه به پيروي از هر كس از خاندان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) كه در برابر حكومت شمشير بركشد، فرامي خواند. و از اصالت فكري و باورهاي عقيدتي نيرومند و برخاسته از عمق جان و جوشيده از ژرفاي وجدان، برخوردار نبود، بر چنان نيروي عاطفي و احساسي تند و چنان آگاهي فرهنگي خشك متكي بود كه به سر حد آميختگي احساس با انديشه، و انديشه با وجدان نرسيده بود، تا زيربناي محكمي از تعهد و رسالت پديد آورد كه به خاطر آن در گرداب ها فرورفته شود، و جان ها در راهش ارزاني گردد. بلكه برعكس، عوامل بازدارنده اي كه از اندرون خود نيروهاي انقلاب مي جوشيد، اعتماد بر آن چنان نيروي عاطفي و فكري را همچون اعتماد تشنه بر سراب مي ساخت.

و همين نكته است كه روشن مي سازد كه چگونه مردمي كه با حوادث، با قاطعيت و جديت روبرو مي شدند، پس از آنكه آبها از آسياب مي افتاد و زمان رسيدن ميوه نزديك مي شد، به زندگي دنيوي باز مي گشتند و - به گمان خود - به زندگاني بي دردسر و آرام، متمايل مي شدند و به خواهش هاي نفساني روي مي آوردند و به حوادث بعدي نتائجي كه به بار خواهد آمد، نمي انديشيدند...

بنابراين، در چنين شرائط و احوالي، ائمه (عليهم السلام) نمي توانستند بدون محاسبه، امت را در يك درگيري و نبردي كه هرگز



[ صفحه 20]



نتيجه اي جز شكست سريع و ناكامي مهلك در پي ندارد وارد سازند. زيرا اين شكست به معناي پايان كار آنان و فروپاشيدن دعوت و پيام ايشان، به آساني به يك سره، بود. چنانچه در مورد زيديه و امثال آنان چنين بود. [1] .

و پايان يافتن امر امت به معناي پايان كار اسلام و امت، و نابودي آن دو و خاتمه بخشيدن به تمام آثار حيات و حركت در اسلام و امت بود. و روشن است كه چنين اقدامي، يك اشتباه بزرگ در سياست و سفاهت در مديريت و بدترين خيانت به شمار مي رفت.

در اين باره به همين جا بسنده مي كنيم و در صفحات آينده، به زندگاني سياسي امام جواد (عليه السلام) مي پردازيم.



[ صفحه 22]




پاورقي

[1] «نقش الخواتيم لدي الأئمه عليهم السلام» ص 38 - 39 مراجعه شود.