بازگشت

پرسشي كه خود به خود مطرح مي شود


با وجود اينكه عموم مردم يا در خط ائمه عليهم السلام قرار داشته اند. يا دست كم در برابر آن خط حساسيت منفي و مخالفتي نداشته اند و از پيروي آن، يا سازش با آن ابايي نمي نمودند... به خصوص با توجه به اينكه قشر بيدار و اهل دانش و فرهنگ كه بر تمام سرزمين هاي اسلامي سلطه ي فكري داشتند - چنانكه پيشتر اشاره شد - و در ساختمان شخصيت، و شكوفايي و رشد معلوماتشان، مديون آن حضرات (عليهم السلام) بودند... چرا با اين احوال، ائمه (عليهم السلام)، در جهت به دست گرفتن حكومت و فرمانروايي، در عمل، و به صورت نهايي و تعيين كننده، حركت ننمودند؟ ما در متون تاريخي موجود، حتي، نشانه هايي از قاطعيت و جديت از جانب ائمه (عليهم السلام) در جهت يك حركت سرنوشت ساز در اين مورد نمي يابيم.

پاسخ دادن به اين پرسش، نياز به اين دارد كه با توجه به وقت فراوان، واقعيت شرائطي كه ائمه (عليهم السلام) در آن شرائط به سر بردند، و موقعيتي كه ايشان در برابر مسائل و حوادث موضع گرفتند و از سر گذراندند، بررسي شود و شايد نتوان در اين مختصر، حتي حداقل اين بررسي را به انجام رساند.

ولي در اينجا گريزي نيست از اينكه به پاسخ فوق، يا دست كم به مقدمات پاسخ كه تصوري هر چند محدود از واقعيت آن مقطع زماني، و از ميزان امكان دست زدن به قيامي سرنوشت ساز در جهت دستيابي به حكومت، به پژوهنده بدهد، اشاره كنيم:



[ صفحه 17]