بازگشت

شيوه ي بزدلانه


بعد از آنكه حكومت دانست كه روش تهي نشان دادن امامت از محتواي علمي، با استفاده از مجالس مباحثه و مناظره، به منظور از پا درآوردن امامت، براي دعوت اهل بيت (عليهم السلام) و خط ايشان بسيار سودمند بوده است و حكومت با فراهم آوردن فضاي استدلال و محاجه، به دست خود گور خود را مي كنده و وسائل گسترش پيام اهل بيت (عليهم السلام) و نفوذ آن و شناخته شدن بيشتر آن توسط مردم را فراهم مي ساخته، يعني چيزي كه خطري بزرگ به شمار مي رفت و زيان و ورشكستگي آشكار و بزرگي در زمينه مناظره و استدلال مبتني بر منطق و عقل و برهان براي آنان در پي داشت و اين شكست در صحنه هاي ديگر درگيري، به خصوص در زمينه ي سياسي اثر حتمي داشت، به دست خود آنان ايجاد مي شده است.

و نيز پس از آنكه نظام حاكم فهميد كه تكيه بر روش ترور شخصيت امام عليه السلام و تقدس و كرامت او نزد مردم، نمي تواند چندان نتيجه بخش باشد، بلكه چه بسا در نتيجه ي تعقيب اين روش، بسياري از ويژگي ها و امتيازات آن حضرت عليه السلام كه اين حاكمان در مخفي نگاه داشتن و محو آنها در حد امكان، كوشا بوده اند، آشكار مي گردد.

و همچنين بعد از آنكه در تزوير خود و متهم ساختن امام (عليه السلام)، به منظور پيدا كردن بهانه اي براي نابود ساختن امام به صورت علني و آشكارا، به گونه اي كه مجال داشته باشند بعد از آن، با يك هجوم تبليغاتي، او را بدنام كرده به تقدس او نزد مردم ضربه بزنند، شكست خوردند.

بعد از تمام اينها، به اين نتيجه رسيدند كه با همان روشي كه



[ صفحه 124]



پيشينيان، با سلف صالح آن حضرت (عليه السلام) عمل كردند، از او رهايي يابند و آن روش، خورانيدن سم به آن جناب بود. اين تنها راهي بود كه مي توانستند در آن گام بگذارند، بدون آنكه خود را در معرض مشكلات و خطرات قرار دهند، مشكلات و خطراتي كه چه بسا حكومتشان نمي توانست در برابر آن مقاومت كند يا اينكه به آساني از آن بگذرد.

و وسيله اي كه در اين راه به كار گرفتند همان دختر مأمون بود، كه همسر آن حضرت و به اعتقاد ما، مأمور آنان در مراقبت و كنترل آن حضرت و ابزاري بود كه براي اجراي چنين كاري و با دقت و در وقت مناسب، پيش بيني شده بود.

و با اينكه بسيار در مخفي ساختن اين نقشه و جنايت خود كوشيدند، به طوري كه شيخ مفيد رضوان الله عليه كه مردي بزرگ و نكته سنج بوده، در اينكه آنان اين جنايت زشت را مرتكب شده باشند ترديد مي كند و مي گويد: «گفته شده كه آن حضرت مسموما رحلت نمود ولي در اين باره خبري نزد من ثابت نگشته تا بدان شهادت دهم». [1] .

ولي مي بينيم، بسياري، گاه به صراحت و گاه به اشارت، گفته اند كه آنان به اين جنايت دست زده اند. [2] بلكه همانطور كه قبلا گفته شد



[ صفحه 125]



اين جنايت از نخستين ساعاتي كه ازدواج امام با دختر مأمون صورت گرفت، انتظارش مي رفت.

تا آنجا كه امام جواد (عليه الصلاة و السلام) در شمار هشت نفر دشمن معتصم - كه چنانچه گفته اند به خاطر اتفاقات بسياري كه توأم با عدد هشت بوده و براي او رخ داده است به او «مثمن» گفته شده - كه او آنان را به قتل رسانيده آورده شده است.

صفدي و ابن شاكر كتبي مي گويند: «معتصم هشت دشمن را بكشت: بابك، باتيش، مازيار، افشين، عجيف، قاروت، رهبر رافضيان (!) و رئيس زنديق ها». [3] .

و ابن طاووس عليه الرحمه در دعاي روزهاي ماه رمضان آورده است:

«پروردگارا، بر محمد بن علي، امام مسلمين درود بفرست و آنكه دوستش داشت دوست بدار و آنكه را كه با او دشمني ورزيد، دشمن بدار و بر كسي كه در خون او شركت جست عذاب مضاعف فرود آر و او معتصم است». [4] .

و ما مي بينيم امام (عليه السلام) حتي در شب وفاتش به طور غير مستقيم دو موضوع را به مردم اعلام مي كند يكي اينكه او علم غيب دارد، دوم اينكه با خداي تعالي ارتباط دارد و اينكه او از جماعتي است كه خصوصيتي دارند كه ديگران فاقد آن خصوصيت هستند. به طوري كه روايت شده در شبي كه رحلت نمود فرمود: «من امشب وفات مي كنم» و سپس اضافه كرد: «ما جماعتي هستيم كه هر گاه خدا دنيا را براي ما نخواهد ما را منتقل مي سازد». [5] .



[ صفحه 126]




پاورقي

[1] مراجه كنيد به: الارشاد، ص 368.

[2] مراجعه كنيد به: مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 380. به نقل از ابن بابويه و ص 384. اثبات الوصية، ص 219 - 220. عيون المعجزات، ص 129. تاريخ الشيعه، ص 55 و 57. نور الابصار، ص 163. جلاء العيون، ج 3، ص 112 به نقل از المناقب و عيون المعجزات و عياشي، سر السلسة العلويه، ص 38. تفسير عياشي، ج 1، ص 319 - 320. تذكرة الخواص، 359 به اماميه نسبت داده، بحارالانوار، ج 50، ص 2 و 7 - 9 و 17 به نقل از پاره اي از منابعي كه ذكر شده و از الروضة، مروج الذهب، ج 3، ص 464، اعيان الشيعه، ج 2، ص 35 و روضة الواعظين، ص 243.

[3] الوافي بالوفيات، ج 5، ص 139 و فوات الوفيات، ج 4، ص 48.

[4] اقبال الاعمال، ص 97 و بحارالانوار، ج 50، ص 15.

[5] بحارالانوار، ج 50، ص 2.