بازگشت

مولود پرخير و بركت


علي رغم آن همه تلاش ها و كوشش هايي كه در هر مناسبتي به منظور كوبيدن شخصيت امام جواد (عليه السلام) به عمل مي آمد، تا آنجا كه گفته اند:

«مأمون، درباره ي ابوجعفر (عليه السلام) دست به هر حيله اي زد، ولي به هيچ نتيجه اي نرسيد». [1] .

آري، علي رغم اين تلاش، مأمون راه به جايي نبرد و امام (عليه السلام)، عظمت و نفوذ بيشتري مي يافت و به گونه اي كه براي نظام حاكم، كه زمام امور را در دست داشت، هراس آور بود، ريشه مي دوانيد... و به بهترين وجه ممكن، امت و امامت را از آن گرداب سخت و هولناكي كه با آن روبرو شده بود، عبور داد. پايه هاي دين را



[ صفحه 104]



مستحكم نمود، حجت و برهان اقامه كرد و راه را براي شبروان روشن ساخت و به صورت كامل و آشكار سخن پدرش امام رضا (عليه صلوات الله و سلامه) را درباره ي او كه فرمود:

«اين مولودي است كه در اسلام پرخير و بركت از او زائيده نشده است» [2] مجسم نمود در متني ديگر، فرمود:

«اين نورسيده، آن است كه براي شيعيان ما، از او با بركت تر مولودي زاده نشده است» [3] و در زيارت آن حضرت (عليه الصلاة و السلام) مي خوانيم:

هادي امت، وارث ائمه، گنج رحمت، سرچشمه ي حكمت، قائد بركت، همتاي قرآن در وجوب اطاعت، در شمار اوصياء، در اخلاص و عبادت. راهنماي به سوي تو، آنكه او را پرچم و نشانه براي بندگانت و بيانگر كتاب خودت و حاكم به امرت و ياور دينت و حجت بر خلقت و نوري كه بدان تاركي ها شكافته شود و پيشوايي كه بدان به هدايت رسيده شود و واسطه اي كه بدو به بهشت راه برده شود، قرار دادي». [4] .

آري، همچنان كار امام بالا مي گرفت و ستاره اش مي درخشيد، تا آنكه - با اين كه خردسال بود - انگشت نما شده، موافق و مخالف و دوست و دشمن به علم و فضل او معترف شدند و چه بسا همان مجالس و محافلي كه حكومت در برپايي آن نقش داشت، سهم بسياري در



[ صفحه 105]



آشكار شدن فضل او و در بلند آوازه شدنش داشت.

كسي كه به حادثه ي تزويج دختر مأمون به امام (عليه السلام) بنگرد، با تمجيد و ثناي بسياري درباره ي او مواجه مي شود، با اينكه آن حضرت در آن زمان هفت ساله بود.

گفته اند: «او را به دامادي انتخاب كرد، زيرا با كمي سن، از جهت علم و معرفت و حلم برجسته ترين اهل فضل بود...» و «به خاطر اينكه با كمي سن، فضل و علم از خود نشان داد و كمال عظمت و روشني برهان او را ديد، همچنان شيفته ي او بود». [5] .

و سبط بن جوزي مي گويد: «در علم و تقوا و زهد و بخشش، بر روش پدرش بود». [6] .

چنانچه جاحظ معتزلي عثماني، كه از راه علي (عليه السلام) و اهل بيتش منحرف بود و در بصره مي زيست و يد طولائي در علم داشت و داراي اطلاعات سرشاري بود و درباره ي بسياري از علوم و فنون شايع در عصر خود، كتاب هايي نوشته و معاصر امام جواد (عليه السلام) و پس از او معاصر فرزندانش بوده است - اين جاحظ - امام جواد (عليه السلام) را در شمار ده تن از «طالبيوني» آورده است كه درباره ي آنان گفته است: «هر يك از آنان، عالم، زاهد، ناسك، شجاع، بخشنده، پاك و پاك نهادند، برخي از ايشان خليفه و برخي نامزد خلافت، هر يك متصل به ديگري تا ده تن و ايشان عبارتند از: حسن بن علي بن محمد بن علي



[ صفحه 106]



بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي و چنين نسبي شريف و والا براي هيچ يك از خاندان هاي عرب و عجم نيست...». [7] .

و علي جلال حسيني گفته است: «با اينكه خردسال بود، در علم و فضل مبرزترين اهل زمان خود شد». [8] .

و محمود بن وهيب بغدادي حنفي گفته: «او وارث علم و فضل پدر و در قدر و كمال بزرگترين برادران خود است». [9] و سخنان دانشمندان در اين زمينه بسيار است كه مجال براي نقل و تتبع تمامي آنها نيست. [10] .

به هر حال، امام (عليه السلام) مورد احترام و توجه خاص و عام بود و دوستي و شيفتگي و شوق آنان به ديدن سيماي نوراني او آنچنان بود كه زماني كه به خيابان هاي بغداد كه پايتخت بود وارد مي شد مردم از اطراف مي دويدند و به جاهاي مرتفع مي رفتند و مي ايستادند تا او را ببينند، به گونه اي كه ديدن او براي آنان رويدادي مهم به شمار مي رفت.

«قاسم بن عبدالرحمن - كه فردي زيدي بود - مي گويد: به بغداد رفتم، روزي ديدم مردم مي دوند و بر بلندي ها مي روند و مي ايستند، گفتم: چه خبر است؟ گفتند: ابن الرضا، ابن الرضا. گفتم به خدا قسم بايد او را ببينم. پس بر استري سوار شد، من گفتم خدا لعنت كند معتقدين به امامت را كه مي گويند خدا پيروي از اين (كودك خردسال)



[ صفحه 107]



را واجب كرده است. پس او به سوي من برگشت و گفت: اي قاسم بن عبدالرحمان، «ابشرا منا واحدا نتبعه انا اذن لفي ضلال و سعر - آيا يك تن بشر از خودمان را پيروي كنيم؟ ما در اين هنگام در گمراهي و آتش خواهيم بود - سوره قمر، 24». پيش خود گفتم به خدا قسم ساحر است! باز به سوي من برگشت و گفت: «أألقي الذكر عليه من بيننا بل هو كذاب اشر - آيا در ميان ما ذكر (وحي) بر او فرود آمده؟ بلكه او دروغگويي برتري جوي است - سوره ي قمر، 25» در اين هنگام من از عقيده ي سابق خود برگشتم و به امامت معتقد گشتم و به اينكه او حجت خدا است بر خلق گواهي داده معتقد شدم». [11] .

مي توان ميزان عظمت امام جواد (عليه السلام) را از شدت احترام و تعظيم عموي پدرش، علي بن جعفر الصادق (عليه السلام)، نسبت به آن حضرت، دانست و علي بن جعفر، خود از علماء بزرگ و محدثين شناخته شده بود.

حسين بن موسي بن جعفر (عليهماالسلام) روايت مي كند كه در مدينه، نزد ابي جعفر (امام جواد عليه السلام) بودم، علي بن جعفر نيز نزد آن حضرت بود، طبيب براي حجامت امام (عليه السلام) به وي نزديك شد، علي بن جعفر برخاست و گفت: آقاي من، از من شروع كند تا من قبل از تو تيزي آهن را بچشم...

و چون ابوجعفر (عليه السلام) برخاست برود، علي بن جعفر بلند شد و كفش هاي او را جفت كرد تا آن حضرت بپوشد. [12] .

و از محمد بن حسن بن عمار نقل شده كه گفت: دو سال نزد علي بن



[ صفحه 108]



جعفر بن محمد، آنچه را كه او از برادرش (يعني اباالحسن، موسي بن جعفر عليه السلام) شنيده بود، مي نوشتم، در آن ايام روزي در مدينه نزد وي نشسته بودم، در اين هنگام ابوجعفر محمد بن علي الرضا (عليهماالسلام) وارد مسجد (مسجد النبي صلي الله عليه و آله) شد. علي بن جعفر بدون كفش و رداء از جا پريد و بر دست او بوسه زد و او را تعظيم نمود.

ابوجعفر (عليه السلام) به او گفت: عمو، بنشين، خداي تو را رحمت كند.

علي بن جعفر گفت: آقاي من، چگونه بنشينم در حالي كه شما ايستاده ايد؟

پس چون علي بن جعفر به مجلس خود بازگشت، اطرافيانش شروع به سرزنش او كردند و به او مي گفتند: تو عموي پدر او هستي و اينگونه رفتار مي كني؟!

علي بن جعفر به آنان گفت: خاموش باشيد! - و در حالي كه با دست محاسن خود را گرفت ادامه داد: - زماني كه خدا اين ريش سفيد را اهل و شايسته ننموده است ولي اين جوان را شايسته ساخته است و او را در اين منزلتي كه دارد قرار داده، آيا من فضيلت او را منكر شوم؟!

از آنچه شما مي گوييد به خدا پناه مي برم. بلكه من بنده ي اويم. [13] .

و در نقلي ديگر، مردي از او درباره ي ابوالحسن، موسي بن جعفر (عليهماالسلام) و بعد از او از امام رضا (عليه السلام) سراغ گرفت و او خبر رحلت آن دو را به او گفت.

آن مرد گفت: بعد از امام رضا (عليه السلام) ناطق (به حق) كيست؟



[ صفحه 109]



علي بن جعفر گفت: پسرش، ابوجعفر.

سائل به علي بن جعفر گفت: آيا درباره ي اين پسربچه اين سخن را مي گويي در حالي كه در اين سنين و داراي چنين قدر و منزلتي هستي و پسر جعفر بن محمد مي باشي؟!.

علي بن جعفر به او گفت: تو را جز شيطان چيزي نمي بينم و ادامه داد: چه كنم كه خداوند او را اهل و شايسته ي اين مقام دانسته و اين ريش سفيد را شايسته ندانسته است. [14] .



[ صفحه 112]




پاورقي

[1] كافي، ج 1، ص 413. مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 396 و بحارالانوار، ج 50، ص 61.

[2] بحارالانوار، ج 50، ص 20، به نقل از الخرائج و الجرائج.

[3] اعلام الوري، ص 347، ارشاد مفيد، ص 358. كافي، ج 1، ص 258. بحارالانوار، ج 50، ص 23 و 35 به نقل سابق، روضة الواعظين، ص 237. الصراط المستقيم، ج 2، ص 167 و اثبات الوصيه، ص 211.

[4] مفاتيح الجنان، ص 481، به نقل از ابن طاووس در «المزار» و مصابيح الجنان، ص 323.

[5] نگاه كنيد به: الصواعق المحرقه، ص 204. نورالابصار، ص 161. روضة الواعظين، ص 237. كشف الغمه، ج 3، ص 143 و 160. اعلام الوري، ص 351 / 350 و ارشاد مفيد و منابع ديگري كه در عنوان ازدواج امام (عليه السلام) نام برده شدند.

[6] تذكرة الخواص، ص 358 - 359 و الامام الجواد (عليه السلام) - محمد علي دخيل، ص 72 به نقل از تذكرة الخواص.

[7] آثار الجاحظ، ص 235 و توضيحي در اين مورد در كتاب الحياة السياسية للامام الرضا، ص 403 ديده شود.

[8] الامام محمد الجواد - حمد علي دخيل، ص 76 به نقل از «الحسين»، ج 2، ص 207.

[9] مدرك سابق به نقل از «جوهرة الكلام» ص 147.

[10] از باب مثال مراجعه شود به: ارشاد مفيد، اعلام الوري و اعيان الشيعه، ج 2، ص 33.

[11] بحارالانوار، ج 50، ص 64 و كشف الغمه، ج 3، ص 153.

[12] بحارالانوار، ج 50، ص 104. رجال كشي، ص 430 و قاموس الرجال، ج 6، ص 437.

[13] بحارالانوار، ج 50، ص 36، كافي، ج 1، ص 258 و قاموس الرجال، ج 6، ص 437.

[14] اختيار معرفة الرجال (معروف به: رجال كشي)، ص 429 و قاموس الرجال، ج 6، ص 436.