بازگشت

تجربه تلخ


پيشتر دانستيم كه مأمون به گرد آوردن عالمان و متكلمان از فرقه ها و مسلك هاي مختلف، اهتمام مي ورزيد، تا با امام رضا (عليه السلام) مناظره كنند. به اين اميد كه يكي از آنان، هر چند در يك مسأله، آن حضرت را محكوم و مقطوع الحجة بكند و اين مناظرات بسيار شد و مجالس علني فزوني يافت... ولي سود برنده ي واقعي از اين مناظرات امام (عليه السلام) بود و نه مأمون. تا اينكه مأمون، خود، در اواخر كار متوجه شد و در زماني كه پشيماني سودي نداشت و كار از كار گذشته بود، پشيمان گشت و در مورد امام رضا (عليه السلام) به جنايت زشت خود كه معروف و معلوم همگان است، دست بيالود.

و اينك چرا بار ديگر با امام جواد (عليه السلام) آن روش و شيوه را تجربه نكند؟ به خصوص كه او كودكي نابالغ است و روش هاي كلام و



[ صفحه 83]



جدل را نيكو نمي داند و اگر در قضيه شكار باز، با الهام خدا توانست به سؤال مأمون جواب بگويد، شايد تيري به تاريكي بوده و به هدف اصابت كرده و شايد اين الهام تكرار نشود و شايد و شايد...

و فقط يك تجربه، اگر با تدبير و دقت و توجه، طرح و اجرا شده، موفق گردد، چه بسا به اين موضوع خاتمه بخشد و پاياني براي تمامي مشكلات باشد و براي هميشه منبع و مصدر تمامي سختي ها و خطرات را از ميان بردارد.

اگر آن يك تجربه، اين نتيجه ي بسيار بزرگ را در پي نداشته باشد، مسلما بخش مهمي از آن را تأمين مي كند.

و مأمون، با همه ي زيركي و هوشياريش و با بهره جستن از تمامي امكانات معنوي و سياسي اش به اين تجربه دست زد و با توجه و دقتي بسيار آن را به اجرا گذاشت.

ولي آيا توانست در اين ميدان، حداقل موفقيت را به دست آورد؟ در صفحات آينده روشن خواهد شد.