بازگشت

امامت، مبارزه جويي و عدم سازش


زماني كه امامت، - في نفسه - به دليل اينكه نظام حاكم از راه قهر و غلبه، يا از راه تطميع و تزوير زمان حكومت را كه هيچ حقي در آن ندارد، به دست گرفته است و مشروعيت آن لااقل مشكوك است، مخالف نظام حاكم به شمار مي رود و حكومت را صريحا محكوم مي كند، به طوري كه در مسأله ي بريدن دست دزد، زماني كه معتصم قول امام جواد (عليه السلام) را پذيرفت و اقوال ديگر فقيهان را رها كرد، ابن ابي داوود راجع به او گفت: «... گفته تمام فقيهان را به خاطر قول مردي كه نيمي از مردم به



[ صفحه 61]



امامت او معتقدند و ادعا مي كنند او شايسته ي مقامي است كه معتصم در اختيار گرفته، رها مي كند و به حكم آن مرد حكم مي كند، نه به حكم فقهاء».

معتصم با شنيدن سخنان ابن ابي داوود رنگ از چهره اش پريد و به گفته خود ابن ابي داوود از بيدار باش و هشدار من به هوش آمد. روايت اضافه مي كند كه پس از چهار روز به امام زهر خورانيد. [1] .

با چنين وصف و حالي، طبيعي است كه دستگاه حاكم با ديده ي رضايت و پذيرش بر اين خط عقيدتي خطرناك ننگرد و ياران و پيروان اين خط را به نشر افكارشان و تبليغ اصول و معتقداتشان تحريك و تشويق ننمايد.

بلكه برعكس، حكومت خود را خيلي زود در جهت مقابله و پيكار با اين خط فكري و پيروان و مبلغان آن، با انواع وسائل و شيوه هايي كه در اختيار و توان دارد و به نوعي مي تواند از آنها در اين مقابله استفاده كند، مي يابد.

و در مورد سمبل و مدار اين خط فكري (يعني امام)، تا زماني كه حكومت، به هر نحو ممكن، او را به طور قطعي و نهائي از ميان برنداشته و از صفحه ي هستي محو نكرده، هرگز آرامش و قرار نخواهد يافت وقتي چنين باشد، به طور طبيعي نتيجه اين مي شود كه:

اگر احيانا ببينيم ميان نظام حاكم و صاحبان آن خط فكري و گروندگان و مبلغان آن، تا حدي سازش و همزيستي به وجود آمده است، خصوصا اگر اين همزيستي بين رهبري اين خط فكري كه مشروعيت و بنياد وجودي حكومت را به رسميت نمي شناسد، با حكومت، مشاهده



[ صفحه 62]



شود، چاره اي جز اين نخواهيم داشت كه يكي از دو طرف را صريحا متهم كنيم.

يا بايد اين طائفه و فرقه را آن هم در سطح رهبري، متهم كنيم به اينكه در اين مقطع، از اصول و معتقدات خود نزول مهمي كرده و به اصطلاح كوتاه آمده است. البته اين در صورتي است كه نتوانيم پي ببريم به اينكه در نتيجه ي فشار شديد و تهديد صريح حكومت يا بر مبناي «تقيه» به منظور حفظ اصل مكتب و به دست آوردن موقعيت براي حمايت و دفع شر از آن، اين فرقه، مجبور به همزيستي با حكومت شده است.

و يا بايد خود حكومت را متهم كنيم به اينكه به نيرنگي بزرگ دست زده و درصدد انجام توطئه اي وحشتناك، به منظور ضربه وارد كردن بر فكر و عقيده ي اين فرقه يا حتي از ميان برداشتن آن از بيخ و بن است.

ولي - همانطور كه در كتاب زندگاني سياسي امام رضا (عليه السلام) توضيح داده ايم - در بازي بيعت گيري براي امام رضا (عليه السلام) براي ولايت عهدي و نيز در موضع گيري مأمون در مقابل امام جواد (عليه السلام) - كه به زودي به آن اشاره مي شود - به خوبي و روشني، اتهام نظام حاكم، عيان است و توطئه و تزوير حكومت، واضح.


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 50، ص 6 - 7. تفسير عياشي، ج 1، ص 319 - 320.