بازگشت

امامت، در معرض سوء قصد


همانطور كه مي شود روايات و نصوص راجع به امامت ائمه (صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين) را از طريق نقل قطعي از پيامبر گرامي (صلي الله عليه و آله و سلم)، اثبات نمود، همچنين، در صورتي كه دشمنان عناد و لجاج بورزند و آن نصوص را انكار كنند و كوشش كنند در برابر سيلاب مهيب نصوص قطعي الصدور، بايستند، [1] مي توان از راه ارائه و اظهار گوشه اي از آن علومي كه مختص به آن حضرات (علهيم السلام) مي باشد، امامت را و خود آن روايات و نصوص را اثبات كرد و آن علوم را كه جز از مصدر وحي و منبع رسالت سرچشمه ي ديگري نمي تواند داشته باشد، بسان شاهدي صادق بر صحت آن نصوص و مدلول واقعي آنها، مدرك قرار داد.

و همين ويژگي، رمز و سبب اصرار و پافشاري حكام و ديگر دشمنان، بر نابود ساختن امامت بود، نخست از راه تهي ساختن آن از محتواي فكري و علمي و بعد از شكست اين راه، از راه كوبيدن شخصيت امام، با تزوير، شايعات دروغ و اتهام هاي ناروا و با ناكامي اين روش، روش تصفيه ي جسماني، گاه آشكارا و گاه پنهاني، به عنوان برداشتن مركز و كانون خطري كه آنان را تهديد مي كند.



[ صفحه 60]



شايد نزديك ترين مثال و نمونه اي كه مي توانيم در اينجا بياوريم و با موضوع بحث فعلي نيز رابطه ي نزديك دارد، رفتار مأمون است نخست با امام رضا (عليه السلام) و سپس با امام جواد (عليه السلام)، كه ناچار شد اول براي ولايت عهدي امام رضا (عليه السلام) بيعت بگيرد. [2] و همچنين دخترش را به همسري امام جواد (عليه السلام) درآورد، سپس براي درهم كوبيدن شخصيت و موقعيت امام روش ويژه و در نوع خود بي نظير خود [3] را به كار بست و پس از ناكامي در هر دو روش پيشين، خود و خلفش معتصم، پس از او، در مقابل اين دو امام بزرگوار (صلوات الله و سلامه عليهما و علي آبائهما الطيبين الطاهرين)، موضعي ديگر اتخاذ كردند و روشي متفاوت به كار گرفتند.


پاورقي

[1] شاهد بر اين ايستادگي و لجاج، حوادث بسياري است كه دلالت مي كند بر ممنوع ساختن ذكر فضائل اميرالمؤمنين عليه السلام و انتساب آن فضائل به ديگران.

[2] درباره ي اين موضوع به كتاب «زندگاني سياسي امام رضا عليه السلام» به همين قلب مراجعه كنيد.

[3] به زودي پاره اي از آنچه به امام جواد (عليه السلام) مربوط مي شود، آورده مي شود، ولي درباره ي آنچه كه به امام رضا (عليه السلام) مربوط مي شود، در كتاب «زندگاني سياسي امام رضا عليه السلام» شرح داده ايم.