بازگشت

آگاهي و دانش امام


در مورد علم و آگاهي امام بحثهاي فراوان شده و محققان و آگاهان اسلام شناس در اين خصوص تحقيق هاي بسياري كرده اند كه ما را مجال نيست در اين مورد مفصلا بحث كنيم. در قسمت هاي ديگر اين نوشته ها گاهي به مناسبت سخنها داشته ايم و در اينجا به تكرار چند جمله مي پردازيم و به نكاتي اشاره مي كنيم:

اين مسلم است كه امام علم غيب نمي داند و اين دانش مخصوص به خداست و امام از آينده خبر مي دهد و اگر بخواهد مي داند «ان شاؤا علموا» و اين آگاهي به آينده، علم



[ صفحه 273]



غيب نيست، ممكن است از نظر ما علم غيب به شمار آيد ولي براي خود امام علم غيب نيست، امام عالم به ما كان و ما يكون است، آنچه بوده و آنچه مي باشد، و اين عين علم امام است.

ابوحنيفه گفته [1] علم و دانش امامان شيعه از معدن رسالت، از سرچشمه ي پيغمبري الهام گرفته مي شود و اين فضيلتي است كه خداوند تنها به اين چند تن از بندگانش عنايت فرموده براي آنكه ايشان مسير هدايت را روشن كنند و كلمه ي ايمان را برتري بخشند و حق را در زمين بالا برند.

ابن عباس از پيغمبر خدا نقل مي كند: [2] كه پيغمبر در خصوص علي عليه السلام و جانشيني او و اهل بيت خود سخناني فرمودند آنگاه گفتند: اهل بيت من و پيروان آنها از طينت ما آفريده شده اند و از درك و دانش ما روزي داشته اند پس واي بر كسي كه دانش آنها را تكذيب كند، در اين صورت قطع صله من كرده و براي او شفاعت نخواهم كرد، و حضرت علي عليه السلام فرمودند: [3] من و پيروان راستينم و برگزيدگان فرزندانم آگاهترين مردم هستيم، و كودكانشان آگاهترين هستند و بزرگانشان دانشمندترين افراد مي باشند. پس اين آگاهي عموميت دارد و فوق العاده است و اين به خاطر تسلط امام بر جهان هستي است، و براي پيغمبر و امام اين علم شهود است نه علم غيب، كه از گذشته و آينده خبر مي دهند و برخي مطالب از جمله تعداد امامان و اسامي هر كدام و مشخصات آنان و حتي فرزندان و مادران آنها را معرفي مي كنند. حديثي از امام صادق عليه السلام نقل شده بدين مضمون كه: [4] «الغيب ما لم يكن و الشهادة ما قد كان» علم غيب آن علمي است كه هنوز وجود نيافته، در علم و اراده و مشيت حق تعالي جل شأنه مي باشد و شهادت، علم به آن چيزهايي است كه موجود است و مخلوق شده است.

متكلمين براي غيب و شهود مدارج و مراتبي را در نظر گرفته اند، هر چه را خدا



[ صفحه 274]



بخواهد در اختيار پيغمبر يا امام طبق آيات قرآن و بعضي روايات مي گذارد، و هر چه را صلاح نداند مخفي مي كند. مسلم است كه حضرت ابراهيم خبر نداشته كه اسماعيل زنده از قربانگاه برمي گردد، و حضرت علي عليه السلام نمي دانسته در ليلة المبيت، شبي كه پيغمبر صلي الله عليه و آله از مكه به مدينه هجرت فرمود، در بستر پيغمبر زنده خواهد ماند، اگر مي دانستند كه براي ايشان امتيازي نبود، و براي هر كدام از پيغمبران و ائمه از اين گونه امتحانها فراوان بوده كه هر كدام باعث تعالي درجه و بالا رفتن مقام ايشان نزد خدا و خلق مي باشد، و اين درك و آگاهي فوق العاده ي ايشان نسبت به جهان هستي، ناشي از ولايت تكويني است كه باز روي آن سخن خواهيم گفت. شيخ مفيد روايت مي كند كه حضرت علي عليه السلام در تفسير آيه «ان الذين يمارون في الساعة لفي ضلال مبين» فرمودند: علم ما به منزله ي وحي بر انبياء مي باشد، به محض آنكه اراده كنيم يا از خدا مسألت نماييم اجابت مي فرمايد، و به ما افاضه و الهام مي كند، ولي اين حقيقت بر غير امام ظاهر نمي شود، چون اراده كنيم كه از اين علم به ديگري بياموزيم از نظر ما محو مي شود. [5] .

عده اي بر اين عقيده اند كه دانش و آگاهي امام از روي قرآن است و اين به خاطر برداشتها و تفسيرهاي ويژه ي آنهاست و چون راسخون در علم آنهايند و از اين لحاظ تسلط كامل بر قرآن دارند و مي توانند آگاهي هاي لازم را به دست آورند «عالم الغيب فلا يظهر علي غيبه احدا الا من ارتضي من رسول فانه يسلك من بين يديه و من خلفه رصدا» . [6] خداوند داناي به غيب است و هيچ كس را بر غيب او آگاهي نيست مگر آن كس از رسولانش كه خود آنها را برگزيده و براي نگهداري او از پيش رو و پشت سر، كساني را مي فرستد.

شخصي به نام حمران بن اعين از ابي جعفر عليه السلام در خصوص اين آيه سؤال مي كند كه خدا از چه كسي راضي است، امام مي فرمايد: به خدا قسم آن كس كه خدا از او راضي است محمد و خاندان او است. [7] .



[ صفحه 275]



آنگاه حضرت فرمودند: مراد از علم غيب آن علمي است كه از خلق پنهان است، و بر رسول خدا و اوصياء او آشكار مي شود و آن علم از پيغمبر به ما رسيده است. در حديث ديگري از حضرت صادق عليه السلام نقل شده كه روزي در كنار خانه خدا نشسته بودند، به شيعيانشان فرمودند: خداوند به ما چشمه اي از علم و دانش عنايت فرموده كه هيچ كس نمي بيند، گفتند ما نمي بينيم؟ سه مرتبه فرمود: به پروردگار عالم و خداي كعبه سوگند كه اگر من با خضر و موسي بودم هر دو را به آنچه مي خواستند خبر مي دادم، فرمود: من از آنها داناترم و عالم تر هستم و اگر آنجا بودم آنها را خبر مي دادم به آنچه نمي دانستند زيرا به موسي و خضر علم گذشته تعليم شده بود و به ما علم گذشته و آينده تا روز قيامت تعليم شده است و ما اين علوم را از رسول خدا به وراثت برديم. [8] .

و سخن بر سر اين است كه هر كدام از امامها، امام بعد از خود را صريحا معرفي مي كردند و همه ي امامها و پيشوايان شيعه، امام پس از خود را به دوستدارانشان نشان مي دادند.

در بحثهايي كه بعد از اين خواهد آمد مخصوصا حديثي از امام رضا عليه السلام نقل شده كه امام در پاسخ چند تن از اصحابشان فرمودند كه رسول خدا صلي الله عليه و آله فرموده اند: كه خداوند از كنيز نوبيه فرزندي به علي بن موسي فرزند من عنايت مي كند، كه صاحب غيبت كبري يعني حضرت مهدي و منتقم آل محمد از نسل او خواهد بود. [9] .

در زندگاني امام محمدتقي عليه السلام نيز مطالبي بسيار بيان شده كه ايشان مخصوصا واقف به امور شيعيانشان بودند و روي كارهاي آنها نظارت داشتند كه در كتابهاي مدينة المعاجز و خرايج روي آن بحث شده است. حضرت به يكي از اصحابشان فرمودند: اگر گمان مي كني كه ما شما را نمي بينيم و سخنان پنهاني شما را نمي شنويم اين ظن بدي است و بايد بدانيد كه ما شاهد و ناظر و بينا و شنوا به اذن پروردگار متعال در كار همه ي شماها هستيم. [10] .

در روايت ديگري آمده: [11] كه روزي ياسر خادم نزد حضرت جواد عليه السلام آمد و گفت



[ صفحه 276]



ام جعفر خواهر مأمون درخواست ملاقات با شما را دارد، امام به دنبال ياسر راه افتادند، ام جعفر از خانه بيرون آمد و به امام سلام كرد و خواست كه حضرت نزد ام الفضل بروند و گفت اي سرور من آرزو دارم شما را با ام الفضل در يكجا ببينم تا چشمم روشن شود، امام به سرعت داخل شدند و برگشتند و اين آيه را قرائت كردند (چون ديدند او را بزرگترين آنها...) [12] (اشاره به داستان حضرت يوسف در قرآن است كه چون زنان مصر چشمشان به حضرت يوسف افتاد تحمل شان از دست رفت و نتوانستند جلوي خود را بگيرند و حالت حيض به آنها دست داد و اين حالت براي ام الفضل از ديدن حضرت جواد پيدا شد) ام جعفر به دنبال امام بيرون آمد كه چرا درخواست مرا نپذيرفتي؟ حضرت اين آيه را قرائت كردند «شتاب نكنيد امر خدا به طرف شما آمد...» [13] و به او فرمودند كه در حال حاضر بازگشت صحيح نيست، نزد ام الفضل برو و جوياي حال او شو، ام جعفر پيش ام الفضل رفت و بر چگونگي حالش واقف شد، ام الفضل گفت، چگونه مرا به ساحري شوهر داده اند، به خدا اي عمه، چون چشمم به جمال او افتاد، اين حالت به من دست داد كه لباسهاي خود را بر خود پيچيدم، ام جعفر از اين برنامه مبهوت شد، و چون نزد امام آمد گفت اي سرور من اين را از كجا دانستي؟ فرمودند اين از اسرار زنان است، گفت اي آقاي من آيا شما علم غيب مي دانيد؟ حضرت فرمودند: نمي دانم، گفت: وحي به شما نازل مي شود؟ گفتند: نه، گفت: پس چگونه از چيزي خبر داري كه جز خدا و آن دختر كسي نمي دانست؟ امام گفتند: من از علم خدا به اين امر پي بردم، وقتي ام جعفر برگشت باز از امام پرسيد كه چه به زنان بزرگ در زمان حضرت يوسف رسيده بود كه آن آيه را قرائت كرديد؟ امام فرمودند: همان چيزي كه به ام الفضل دست داد از حيض.

در كتاب اصول كافي جلد اول و دوم بحث مفصلي در خصوص دانش و آگاهي امامان آورده شده و علم آنان را بيان فرموده كه چگونه بر جهان هستي تسلط داشتند، و پيشوايان ما اكثر احاديث و مطالب خود را از بيان پدران بزرگوار خود نقل مي فرمودند و به ندرت مطالبي را از قول صحابه نقل مي كردند. و شاگردي هيچ عالم و آگاهي را ننمودند و در هيچ



[ صفحه 277]



مكتبي قدم ننهادند، كه علم ايشان را از نزد خدا و وابسته به منبع دانش الهي بود.

در حديث ديگري از پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله با بيانهاي مختلفي از طريق شيعه و سني نقل شده كه حضرت فرمودند: «اني اوشك ان ادعي فاجيب، و اني تارك فيكم الثقلين، كتاب الله و عترتي اهل بيتي و ان اللطيف الخبير، اخبرني. انهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض، فانظروا كيف تخلفوني فيهما...» [14] من به همين زودي ها دعوت حق را لبيك خواهم گفت و به سراي باقي خواهم شتافت، و در ميان شما دو امانت بزرگ به ارث مي گذارم، يكي كتاب خدا و ديگري عترت يعني اهل بيتم را، خداوند به من خبر داده كه آنها از هم جدا نمي شوند تا اينكه روز قيامت به من بازگردند، شما اي مردم دقت كنيد كه چگونه آن را جانشين من قرار دهيد، در جاي ديگري گفته شده: [15] «يا ايها الناس اني تركت فيكما ما ان اخذتم به لن تضلوا، كتاب الله و عترتي اهل بيتي...» اي مردم در ميان شما باقي گذاشتم آن چيزي را كه اگر آن را برگيريد هرگز گمراه نمي شويد، كتاب خدا و عترتم، اهل بيتم را... و باز اين حديث را با اين قسمت از بيان پيغمبر اكرم نقل كرده اند كه حضرت فرمودند: «فلا تقدموهما فتهلكوا، و لا تعلموهم فانهم اعلم منكم» [16] بر آنها پيشي نگيريد كه تباه مي شويد، چيزي به آنها ياد ندهيد، كه آنها داناتر از شما هستند، و اين حديث و امثال آن ما را متوجه اين مطلب مي كند كه امامان دوازده گانه شيعيان، از همه ي مردم آگاهترند، و هيچ كس امكان ندارد كه به آنها علمي بياموزد يا كلامي يادآور شود، و چه بسيار ديده مي شود كه اكثر راويان و خبرنويسان اهل سنت و جماعت نيز سلسله ي روايات خود را به امامان ما منتهي مي كنند، و آن را مسلما صحيح مي دانند و كتابهاي حديث ايشان سرشار از اين گونه روايات است، مخصوصا در كتابهاي صحاح آنها و سنن آنها و در كتاب الغدير (علامه ي



[ صفحه 278]



اميني) به قسمت هاي وسيعي از آنها اشاره شده است.

با بررسي زندگاني هر كدام از امامهاي دوازده گانه شيعه به موارد بسياري برمي خوريم كه تسلط وسيع آنان را به دانش زمان و حتي دانش آينده نشان مي دهد، كه روي همين حساب حتي بسياري از عالمان نسبت دانستن علم غيب به آنها داده اند، از حضرت علي عليه السلام گرفته تا امام زمان حضرت مهدي (عج) زندگي هر كدام سرشار از علم و دانش و آگاهي و فهم و شعور فوق العاده آنها نسبت به هر چيزي و هر كسي و هر مطلبي است، حضرت علي عليه السلام از فراز منبر فرمودند: «سلوني قبل ان تفقدوني» [17] پيش از آنكه مرا از دست بدهيد از من سؤال كنيد، ولي مردم آن روز سؤالي نداشتند كه از امام بپرسند، تنها در موارد معدودي از خرمن وجود حضرتش آنها كه لياقتي داشتند خوشه اي برمي گرفتند، ولي در زمان امام محمدباقر عليه السلام و امام جعفرصادق عليه السلام تا اندازه اي درك مردم و نياز آنها به دانش، بالاتر رفت و بهتر توانستند از درياي علم و دانش اين دو بزرگوار رفع تشنگي كنند و يا جرعه اي بنوشند، و در زمان امام موسي بن جعفر عليه السلام كه ظالمان نگذاشتند موقعيت دست دهد و از گوشه ي زندان جز انجام رهبري هاي فكري و سياسي كاري ديگر ميسر نبود، و در دوران امام علي بن موسي الرضا عليه السلام باز فرصتي هر چند كوتاه به دست آمد تا امام ذره اي از پرتو خورشيد وجود خود را بر موجودات بتابند، و در ايام امام محمدتقي عليه السلام با همه كودكي و صغر سن، دانش پژوهان و انديشمندان را به تحير واداشتند و هنوز هم آنها كه زندگاني اين امام را بررسي مي كنند در شگفت مي شوند كه اين همه دانش و فضل و آگاهي آن هم در سنين كودكي از كجا بوده است؟ اين نوجوان چهار يا پنج ساله در كدام مكتب و مدرسه اين همه علم آموخته است؟ كدام دبستان، شاگردي چنين باسواد و با معلومات تربيت كرده است؟ آيا جز در مكتب ولايت و مدرس نبوت و منبع خداوندي بوده است؟

امامان گرامي شيعه به تأليف و تصنيف كتابهاي علمي و مقالات خاصي در مسائل مختلف نپرداختند ولي خطبه ها، نامه ها، كلمات، احاديث، تقريرات، اخلاقيات و



[ صفحه 279]



برنامه هاي زندگاني آنها خود كتابها و مطالب وسيعي را به دنبال داشت، هر كدام كتابي جداگانه و برنامه اي وسيع بود كه باعث شناخت كامل آنان مي گردد و رهبري شان را مسجل مي نمايد، مگر نهج البلاغه، اصول كافي، تهذيب و استبصار، مجلدات بحارالانوار، من لا يحضره الفقيه، دوره ي وسائل الشيعه و صدها كتاب ديگر هر كدام اثر علمي و تاريخي ائمه نيستند؟ در موضوعهاي مختلف، مطالب گوناگون، مسائل متنوع و همه بر مبناي جهان بيني توحيدي و عدالت و آزادي كه نياز بشريت است براي هميشه و تا قيامت، و كدام مطلب را ناگفته گذاشته اند؟ و كدام مسأله را ناقص رها كرده اند؟ و جاي هيچ گونه شك و شبهه اي در علم كامل و آگاهي وسيع آنان نيست كه برخي از مغرضان در اين باره ايجاد شك و ترديد كرده اند. [18] امامها كه مبناي دانش و تأليفات و حكمت و فلسفه ي اسلامي بودند كجا مي توانستند كتاب خاصي از خود بر جاي گذارند؟ كه پس از اندك مدتي حاكمان مسلط زمانه در آن تحريف ايجاد كنند و مسيرش را تغيير دهند و برخي مطالب آن را به سود خويشتن تفسير نمايند. ائمه كتاب تأليف و يا تصنيف نمي كردند. ولي راويان و شاگردان با فضيلت آنها آنچه از زبان امام شنيده بودند براي خواستاران بسيارش نقل مي كردند، و با اين حال برخي كتابها نيز به ائمه ما نسبت داده شده از قبيل، الفقه الرضوي، الرسالة الذهبيه، صحيفة الرضا عليه السلام، محض الاسلام و امثال اينها كه اهل فن در اصالت سند آن، شك مي كنند و معتقدند كه اين گونه كتابها بيان امام است و تأليف برخي از اصحاب آنها مي باشد كه از دستبرد عالمان سرسپرده و دشمنان آگاه مصون بماند، و حتي ديده شده كه دغلكاران در برخي احاديث دخالت كرده اند و به دروغ به امام نسبت داده اند كه مثلا به فلان خليفه گفته اند: أميرالمؤمنين! كه مسلم چنين بيان را امام نداشته اند كه به فاسقترين كسان و نادرست ترين افراد بگويند: أميرالمؤمنين! و حتي در بيان يكي از ائمه آمده كه هر كس اين ستمكاران را با اين نام بخواند، كافر است، بلكه كلمه ي أميرالمؤمنين مخصوص به حضرت علي عليه السلام مي باشد، [19] در علم حديث نسبت به حديثهاي ضعيف بي مبنا، اسرائيليات، جعليات



[ صفحه 280]



و... بحثهاي مفصلي آورده شده است.

همان طور كه در قرآن مجيد آيات محكم و متشابه وجود دارد، در احاديث نيز اين قاعده برقرار است، ممكن است برخي از احاديث صريح و قابل درك باشد و برخي ديگر مربوط به شرايطي بوده و زمان و مكان در آن منظور نظر بوده است، كه در هر شرايطي به نوعي تفسير و بيان شده، و اين كار راويان حديث است و حديث شناسان و عالمان به درايه و روايت كه محكم و متشابه حديث را از هم تشخيص دهند و آن را مبناي اعمال خود و ديگران قرار دهند، كه در حديث ناحيه مقدس امام مهدي عليه السلام آمده كه: «... فاما الحوادث الواقعة فارجعوا الي رواة احاديثنا» [20] در مسائل جديدي كه پيش مي آيد به راويان حديثهاي ما مراجعه كنيد، آنها راه صحيح را به شما نشان خواهند داد، به خاطر آنكه آنان صحيح را از سقيم تشخيص مي دهند و موقعيت آن حديث را مي توانند درك كنند و محكم و متشابه آن را مي شناسند و از هر حديثي برداشت لازم را مي نمايند، حضرت رضا عليه السلام مي فرمايند: «ان في اخبارنا متشابها كمتشابه القران، و محكما كمحكم القران، فردوا متشابهها الي محكمها، و لا تتبعوا متشابهها دون محكمها فتضلوا.» [21] در اخبار ما مانند قرآن متشابه و محكم وجود دارد، متشابه را رها كنيد و محكم را بگيريد، بدون در نظر گرفتن محكم از متشابه پيروي نكنيد، اگر چنين كرديد گمراه مي شويد.

عده اي از دانشمندان را عقيده بر اين است كه: [22] در تمام منابع معتبر اسلامي اين حقيقت وجود دارد كه امام چون داراي شخصيت الهي بوده كه همان روح امامت است و اين محصول سرمايه ي اولي و خدادادي و تكاپوي آزادانه ي امام در راه تقوي و فضيلت و بهره برداري از آن سرمايه است كه آنان را از ديگران متمايز مي سازد، اين مسأله اي نيست كه از نظر منطق عقلاني كه عظمت انسان و اعتلاي فوق العاده ي او را مي پذيرد و نيز از نظر منابع معتبر اسلامي قابل ترديد بوده باشد.

علم ماوراي طبيعي و تصرف خلاف روش طبيعي در حقوق و مقررات تثبيت شده كه



[ صفحه 281]



از بنده اي مانند خضر بروز كرده است اثبات كننده ي همين مزيت است كه پيشوايان الهي و اولياء الله دارا مي باشند. انكار اين حقيقت يا از عدم اطلاع ناشي مي شود يا از مقايسه ي كار پاكان با مردم معمولي است كه از حيات چيزي جز خور و خواب و خشم و شهوت بهره برداري نكرده اند. افرادي كه به جهت تخلق به اخلاق خداوندي داراي علم ماوراي طبيعي و تصرف در طبيعت اند، به قدري فراوانند كه جايي براي بحث و ترديد نمي گذارد، در صورتي كه بنا به اصول مسلمه ي اسلامي مخصوصا عالم تشيع مقام امام خيلي بالاتر از اولياء الله معمولي است، حضرت علي عليه السلام در نهج البلاغه مي فرمايند: «ما شككت في حق مذاريته» از آن موقعي كه حق به من نشان داده شده شكي درباره ي آن نداشته ام [23] و آيا بيان چنين مطلبي جز با دارا بودن مقام والاي ولايت عظمي كه داشتن علم ماوراي طبيعي يكي از شئون آن است امكان پذير مي باشد؟

عبدالرحمان بن خلدون كه از مكتب اهل بيت تقريبا بي اطلاع است و معلوماتش در اين باره منحصر به كتاب: ملل و نحل شهرستاني و الفصل ابن حزم است در مقدمه اش مي نويسد: [24] و اين كتاب جفر اگر پيدا شود و اثبات شود كه از خود امام صادق عليه السلام است مي تواند بهترين مستند بوده باشد زيرا اهل بيت اهل كرامات مي باشند. علامه محمدتقي جعفري بحثي در فوق العادگي شخصيت امامان معصوم، به خصوص حضرت امام حسين عليه السلام دارند كه به آن اشاره مي شود:

«و اگر اين شخصيت هاي الهي (روح امامت) و علم ماوراي طبيعي امام كه انگيزه ها و هدفهاي حيات را از افق بالاتري نشان مي دهد در تفسير و توجيه مثلا حادثه ي كربلا كه سرنوشت اسلام و انسانيت در مقابل گروه ضد انسانيت تعيين مي كرد دخالت نداشته است، پس در كدام مورد آن روح امامت و علم ماوراي طبيعي اثري ايجاد خواهد كرد؟ به اضافه اينكه اگر دخالت دو حقيقت مزبور را در رويداد كربلا نپذيريم آن همه اخبار معتبر كه همان شهادت امام حسين عليه السلام را چه با زبان پيغمبر صلي الله عليه و آله و چه به وسيله ي أميرالمؤمنين عليه السلام و خود امام حسين عليه السلام به طور قابل اطمينان نقل نموده اند، بيهوده خواهد شد. پس حضرت



[ صفحه 282]



سيدالشهداء عليه السلام از روي علم واقعي به دشت نينوا حركت فرموده است گرچه اين حركت با كالبد مادي و در قلمرو ماده و در قلمرو جريانات طبيعي انجام گرفته است كه خود مقتضي مشورت در جريانات و توقف و حركات جزيي مختلف بوده است و اين امور به هيچ وجه منافاتي با علم كلي امام به اصل حادثه و نتايج آن ندارد، و در يك مثال معمولي، شايد اغلب انسانها در طول زندگاني خود با اين پديده روبه رو شده اند كه انگيزه و هدف و لزوم حركت به سوي آن هدف و نتايج آن را كاملا مي دانستند و با اين حال به جهت آنكه اجراي اين علم در قلمرو جهان طبيعت و با حواس طبيعت صورت مي گرفته است، لذا در كيفيت شروع حركت و تنظيم قوا و توقفها و مشاوره ها و ساير امور مربوطه غوطه ور مي شوند، اما علم كلي كه در نهانگاه درون خود دارند كوچكترين تزلزلي به جهت آن امور نداشته است.» [25] .

و اينها همان تسلط آن انسانهاي فوق العاده بر طبيعت و جهان است و به طوري كه يادآور شديم گاهي براي غير امامها نيز كشفياتي در اين خصوص پيش مي آيد و در مورد شخص امام كلمه ي گاهي، ديگر مطرح نمي شود، آنها همان طور كه خودشان فرموده اند «ان شاءوا علموا» هر وقت بخواهند هر چيزي را مي دانند، و اين علم غيب نيست.

حضرت علي عليه السلام در يكي از خطبه هاي خود پيش بيني ها و پيش گويي هايي در خصوص حمله و قيام صاحب الزنج و تركها و مغولها مي فرمايند، و مسائلي را در آن موارد بيان مي دارند، [26] يكي از اصحاب آن بزرگوار كه مردي از قبيله ي كلب بوده مي پرسد: اي اميرالمؤمنين آيا خداوند به شما علم غيب عطا فرموده است؟ حضرت مي فرمايند: «يا اخا كلب ليس هو بعلم غيب و انما هو تعلم من ذي علم و انما علم الغيب علم الساعة و... فهذا علم الغيب الذي لا يعلمه احد الا الله، و ما سوي ذلك فعلم علمه الله نبيه صلي الله عليه و آله فعلمنيه، و دعالي بان يعيه صدري و تضطم عليه جوانحي.»

«اي برادر كلبي اين مطالبي را كه گفتم علم غيب نبود، بلكه مسائلي بود كه از صاحب



[ صفحه 283]



دانش واقعي «پيغمبر گرامي» فراگرفته ام، و علم غيب آگاهي به قيامت است و آنچه خداوند ويژه ي خود دانسته است به درستي كه آگاهي به قيامت تنها نزد خداوند است و بس» [27] و اين آيتي از قرآن كريم است و باز تنها خداوند است كه مي داند جنس جنين چيست؟ پسر است يا دختر، زشت است يا زيبا، بخشنده است يا بخيل، بدبخت است يا خوشبخت و باز تنها خدا مي داند كه چه كسي هيزم جهنم است يا در بهشت همنشين پيامبران است، پس اينها علم غيب است كه هيچ كس جز خداوند بر آن آگاهي ندارد، و غير از اينها هر چه باشد دانشهايي است كه خداوند به پيامبرش آموخته است و او نيز به من آموخت و خواست كه اين دانشها را در سينه ي خود نگاه دارم و آن را حفظ كنم و اسرار آن را براي كسي بازگو ننمايم جز آنها كه براي رهبري و هدايت جامعه تعيين شده اند.

علاقه مندان را به كتابهاي ويژه اي كه با همين عناوين نگاشته شده ارجاع مي دهم، اميد است كه خداوند ايمان و توفيق عنايت فرمايد تا بتوانيم بارقه اي از دانش امامان بزرگوار را در وجود خويشتن جلوه گر سازيم و خوشه اي از خرمن علم و آگاهي آنان برگيريم. آمين.


پاورقي

[1] الامام الرضا، ص 18.

[2] همان، ص 18 و نقل از كنز العمال، ج 6، ص 217 - و شرح ابن ابي الحديد - و احمد بن حنبل - و مسند رافعي - الكبير طبراني.

[3] همان، ص 396 - و عيون اخبار الرضا و....

[4] تفسير برهان در ذيل آيه عالم الغيب و الشهاده.

[5] زندگاني امام محمدتقي عليه السلام، ص 110.

[6] سوره جن، آيات 26 و 27.

[7] اصول كافي، ص 186 - مرآة العقول.

[8] زندگاني امام محمدتقي عليه السلام ، ص 114.

[9] از اعيان الشيعه، نقل از ارشاد مفيد.

[10] زندگاني امام محمدتقي عليه السلام، ص 128.

[11] بحارالانوار، ج 50، ص 83، به نقل از مشارق الانوار.

[12] سوره ي يوسف، آيه ي 31.

[13] سوره ي نحل، آيه ي 1.

[14] الامام الرضا، محمدجواد فضل الله، ص 21، و آن كساني كه اين حديث را با لفظ «عترتي» نقل كرده اند عبارتند از: صحيح مسلم، سنن دارمي، سنن ابي داود، سنن ابن ماجه، خصائص النسائي، مسند احمد، مستدرك الحاكم، ذخائر الطبري، حلية الاولياء، كنز العمال، تفسير رازي، تفسير ثعالبي، تفسير نيشابوري، تفسير الخازن، تفسير ابن كثير و... از كتب و عالمان عامه.

[15] ترمذي و نسايي نقل از جابر و زيد بن ارقم و طبراني از زيد بن ثابت و در كنز العمال، تقي الهندي، ج 1، ص 44 و احمد بن حنبل در مسند نقل از ابي سعيد خدري و... - ص 21، الامام رضا.

[16] الامام رضا، ص 22، نقل از الصواعق المحرقه (ابن حجر)، ص 135.

[17] بحارالانوار، ج 24، حديث شماره 4، ص 179 و 243 - ج 26، ص 63 - و ج 26، ص 146.

[18] ابن خلدون مورخ معروف نيز اين شك را داشته است. الامام الرضا، ص 188.

[19] شرح نهج البلاغه ي ابن ابي الحديد، ج 7، ص 46 - مواقف الشيعه، ج 2، ص 401.

[20] مستند الشيعه، محقق نراقي، ج 17، ص 25.

[21] الامام الرضا عليه السلام، ص 250.

[22] مقدمه، ابن خلدون، ص 334.

[23] نهج البلاغه، خطبه ي چهارم.

[24] مقدمه، ابن خلدون، ص 335.

[25] سخني كوتاه در علم امام، استاد محمدتقي جعفري، تا ص 10.

[26] نهج البلاغه، ترجمه فيض الاسلام، خطبه 128، ص 386.

[27] امام عليه السلام اشاره به آيه 34 سوره ي لقمان مي فرمايند.