بازگشت

امامت و رهبري


امامت يعني پيشوايي و زمامداري كلي در امور دين و دنياي مردم، امام كسي است كه از هر جهت جنبه ي رهبري و جلوداري دارد و در هر گام و هر راه بايد از او پيروي كرد. با صراحت كامل در قرآن مجيد بيان شده كه از خدا و پيغمبر و سسپس امام عادل كه در مسير خدا و پيغمبر باشد پيروي و اطاعت كنيد [1] و در غيبت امام معصوم وظيفه ي رهبري به عهده ي آنهايي است كه در همان طريق و همان راه قدم برمي دارند، و مجموع اداره كنندگان جامعه بايستي بتوانند از عهده ي مسئوليت فوق برآيند.

خداوند كه انسان را آفريده، او را بيهوده رها نكرده كه چون حيوانات تنها برنامه اش خوردن و خفتن و توليدمثل باشد، بلكه به او عقل عنايت فرموده كه هدفي عالي داشته باشد و با رهبري عقل به سوي آن هدف والا بشتابد، و پيغمبراني نيز مبعوث نموده تا در اين راه او را رهنمون باشند كه مسير انحراف نپيمايد و راه خطا پيش نگيرد، و چون پيغمبر كار خود را تمام كردند نوبت به امامها مي رسد كه دين و ايدئولوژي پيغمبر را اجرا كنند و اين دين بر مبناي فطرت انسانها و به خاطر سعادت آنهاست و برنامه ي امام سعادتمند كردن بشر در دنيا و آخرت است، و او بايد سعادت انسانها را تأمين بنمايد به هر صورت كه ممكن است. چون رفتار و كردار و سخنان امام معصوم براي همه ي مسلمان ها



[ صفحه 270]



سرمشق است و دستورالعمل، وقتي امام حرفي زد يا دستوري داد، ديگر تسامح و سستي و تأمل نبايد باشد، به سرعت بايد حركت كرد، بايد تكان خورد، اگر عبادت باشد و اگر خفتن، او وظيفه را مشخص كرده، او اشتباه نكرده و به خاطر منافع خويشتن اقدام نمي كند، او مؤيد من عند الله است و معصوم و عالم به همه چيز و همه كار، جز تكامل بشريت هدفي ندارد، پس او شايسته ترين فردي است كه اطاعتش واجب است، اگر به جهاد فرمان دهد و اگر به سكوت، اگر به ميدان آيد و اگر در مسجد نشيند، اگر تبليغ كند و اگر در زندان باشد، اگر به عنوان وليعهدي او را انتخاب كنند و اگر دعا بخواند، همه براي او انجام وظيفه است، فرقي نمي كند و ما هستيم كه لحظه اي درنگ نمي كنيم و از او حمايت مي نماييم. در هر حال كه او باشد و در هر حال كه ما باشيم.

در كار دنيايمان، تدبير زندگي مان و اصلاح معيشت مان كه از دين جدا نيست، و در مسلماني دين و دنيا را نمي توان از هم تفكيك كرد، و آخرت نيز غير مسير و انتهاي دنيا نيست، بلكه به هم مربوطند و دنيا كشتزار آخرت است، در اينجا بذر مي افشانيم و در آخرت و حتي در خود دنيا محصول آن را به دست مي آوريم، و به نتيجه ي كارهايمان مي رسيم و اين جهان بيني اسلامي است كه دنيا و آخرت يكي است و دين و دنيا هم يكي است، برنامه اش از هم جدا نيست، كار، عبادت است و عبادت فعاليت؛ براي دنيا همان گونه بايد تلاش كرد كه براي آخرت و از شيطان و كارهاي شيطاني تنها بايست پرهيز كرد، كه دنيا و آخرت هر دو را فاسد مي كند، و امام معصوم در هر شرايطي رهبر است براي همه چيز و همه كار و فرمانش لازم الاجرا و انجام دستوراتش واجب و عدم اطاعت از او گناهي بزرگ و سرانجام نافرمانيش جهنم و هلاكت دو جهان مي باشد.

اين مقامها را پيامبر دارا بود و جانشينانش كه مجري دستورات او هستند بايد همان موقعيت را داشته باشند، اما آنها كه با هو و جنجال، دسيسه و حقه بازي بدون رأي مردم، بر اين مسند نشستند هيچ گونه صلاحيتي نداشتند و جز انحطاط مسلماني كاري از پيش نبردند. چون سزاوار آن مقام نبودند، مقام را تنزل دادند و امامت را بازيچه ي هر بي سر و پايي قرار دادند كه معاويه و يزيد و بني عباس هر كدام را در نظر بگيريد بدان چشم طمع



[ صفحه 271]



دوختند و بدان چنگ انداختند، آنها براي اينكه ولايت را به سلطنت تبديل كنند و تعليمات قرآن را از ميان مردم بردارند، بيان حديث را قدغن كردند و دستور دادند كه در تعليم قرآن به عبارات توجه شود نه به تفسير آن، [2] ، و همان طور كه معاويه در كوفه گفت: من براي نماز و زكات و حج با شما جنگ نكردم بلكه مي خواستم بر شما حكومت كنم و موفق هم شدم. [3] .

آنها اكثر با علم و دانش و عالم و كتاب مخالف بودند و چه بسيار احاديثي را كه از بين بردند. [4] شايد بدين وسيله مي خواستند به مردم بقبولانند كه ممكن است كسي امام باشد و از دانش بي بهره، در كارگاههاي خليفه تراشي پس از رحلت پيغمبر صلي الله عليه و آله تا زمان حضرت جواد عليه السلام و بعد از آن حضرت همه حرفي زده مي شد، جز دانش و عصمت امام، كه اصل مطلب بود. آنها از دين فقط پيشوايي آن را مي خواستند و از پيشوايي تنها حكومتش را، ولي حضرت علي عليه السلام اين طور نبود، او مي فرمايد: «پروردگارا تو مي داني كه من خلافت را براي اين نمي خواهم كه بر ملتي فرمانروايي كنم يا بر مال و ثروت خود بيفزايم، بلكه حاكميت را براي اين مي خواهم كه شعائر دين را برپا دارم و جامعه را اصلاح كنم تا مردم ستمديده در امن و امان زندگي كنند و حدود و احكام تعطيل شده اجرا گردد.» [5] .

علي عليه السلام از مردم و رفاه و آسايش آنها سخن مي گويد، حكومت را براي اصلاح جامعه و براندازي ظلم و اجراي عدالت مي خواهد. اما ديگران كه همه از حكومت دم مي زدند فقط براي منافع خودشان مي خواهند و بس، رؤساي قبايل، مهاجر و انصار، بسياري از آنها براي حكومت مسلمان شده بودند، راستي حب جاه و مقام چقدر بشر را به سياهچال فساد و تباهي مي كشاند! چه خبر است؟ چهار روزي مي خواهد از گرده مردم بار بكشد، بر پشت آنها شلاق بزند، براي آن و به خاطر آن هزارها نفر از مردم كشته مي شوند، در زمان ما از جمله فاجعه هاي بسيار يكي فاجعه كامبوج بود، [6] براي آنكه لون نول به حكومت



[ صفحه 272]



دست يابد و سيهانوك نباشد چه بسيار انسانها كشته شدند و براي روي كار آمدن مجدد سيهانوك و بركناري لون نول باز، دهها هزار نفر از مردم آن سامان طعمه ي آتش بمبها شدند و چه خونها كه ريخته شد و چه خانمان ها ويران گشت و چه شهرها كه نابود شد، و چه سرمايه ها و نيروهاي انساني كه تباه گشت، چه خبر است كه الف مي خواست باشد و ب نباشد، لعنت بر اين طرز فكرها و انديشه ها كه بشريت را فداي هيچ و پوچ مي كنند و انسانيت را تا آن حد تنزل مي دهند كه چون خاك راه بر او پا گذارند و فقط چند صباحي بر خر مراد سوار باشند. به هر جاي اين دنيا كه نظر بيندازيد بدين سان است و از اول تاريخ بدين سان بوده، مگر آنها كه وابسته به حق بودند، و در طريق خدا، امامهاي راستين و اولوالامرهاي واقعي قدم مي گذاشتند، آنها كه به فكر منافع شخصي شان نبودند و نمي خواستند قدرت مسلط زمانه باشند، آنها طبق صريح آيه ي قرآن پيرو خدا و پيغمبر بودند و برنامه شان مطابق گفتار و شريعت محمدي بود، [7] و آنها هرگز اشتباهي مرتكب نمي شوند و از همه امور آگاهند و مردم نيز خواستار آنهايند چون برنامه ي آنها عدالت خواهي و خدمت به جامعه است، و آنها كه در مسير ايشانند، در غيبتشان و در حضورشان بايد برنامه هايشان بر آن اساس باشد، و اگر بر آن اساس شد اطاعتشان لازم و حتمي است و گرنه بت هستند، و بت پرستي شرك است و از آن بايد گريزان بود و بتها را شكست.


پاورقي

[1] سوره نساء، آيه 59.

[2] اضواء علي السنة المحمدية، ص 29 و 30.

[3] النصايح الكافه، ص 194، به نقل از بررسي مسائل كلي امامت، ص 60.

[4] الغدير، ج 6، ص 297.

[5] نهج البلاغه، عبده، ج 2، خطبه ي 127.

[6] سال 1356.

[7] سوره نساء، آيه ي 59.