بازگشت

نفوذ تركها در دستگاه خلافت


مناطق شمالي ايران و اطراف بحر خزر كه به دست مسلمانها فتح شد اكثر ترك زبان بودند. عده اي از اين تركها به صورت برده به مقر حكومت عباسي ها برده شدند، و به مرور زمان به وضع موجود عادت كردند. خلفا به اعراب اعتماد نداشتند، زيرا آنان كمتر حاضر به فرومايگي و تملق گويي بودند، ايراني ها هم امتحان خوبي نداده بودند و ثابت شده بود كه همه ي مداهنه و گوش به فرماني و بله قربان گويي شان و حتي نزديكي شان به دستگاه خلافت به خاطر منافع شخصي شان است نه براي خليفه، روي اين حساب به تركها اعتماد بيشتري پيدا شد، زيرا آنها چشم بسته و گوش بسته فرامين را اجرا مي كردند، به حق و ناحق بودن آن هم توجه نداشتند و به جاي كلاه، سر را مي آوردند، آنها به عمق اسلام و مسلماني پي نبرده بودند، تنها خليفه اي مي ديدند و سرداراني، و از اين اسلامي كه آنها را به اسارت كشيده بود رنجيده خاطر بودند، نه سخن عرب مي دانستند تا بفهمند در قرآن و حديث چيست و نه درك و تشخيصي كه مردان خدا را بجويند و از آنان كسب فيض كنند، قدرتي موجود بود و از اين قدرت بايد پيروي كرد تا در امان بود و به نان و نوا رسيد، از روح اسلام و مسلماني هم آگاهي نداشتند تا بدانند ايمان چيست و اسلام كدام است؟ و اينها كه برده وار در جامعه ي مسلماني وارد شده بودند احساس نفرت و كينه اي نسبت به اسيركنندگان خود داشتند و به اصطلاح وجودشان سراسر عقده بود و آماده بودند كه روزي انتقام بگيرند، و از همين مسلماني موجود مرام بهتري هم سراغ نداشتند، اسلامشان همان اسلام خليفه و دينشان همان دين اربابانشان بود، ولي حكومت را مي توانستند به چنگ آورند، كه آوردند، عجيب آنكه به كمربند طلايي و جامه ي زربافت افتخار مي كردند، راستي چقدر انسان گمراه مي شود و وجودش مسخ مي گردد كه بردگي و نشان آن برايش افتخار مي گردد، و اينكه به غلامي فلان و بهمان مفتخر است و جامه اش چنين و چنان است، و كمربندش بدانسان، درجه اش، كلاهش، منگوله ها و زنگوله هاي لباسش، و



[ صفحه 223]



مدالهاي افتخارش، چقدر شرم آور است! ...

متوكل خليفه ي عباسي به دست همين عناصر قبرهاي مطهر شهداي كربلا را خراب كرد و آن را تسطيع نمود و آنجا را به زمين كشاورزي تبديل كرد و بذر افشاند، با دست همين ها بود كه زائران امام حسين عليه السلام را دست و پا مي بريدند و مي كشتند و... به وسيله ي همين عناصر بي اطلاع و به اصطلاح سگهاي تربيت شده بود كه شيعيان و علويان را قتل عام مي كردند، كمتر اعراب و ايراني ها حاضر بودند كه صدها جوان و پير و كودكان از اولاد پيغمبر را از دم تيغ بگذرانند و در چاه اندازند! اگر چه بعدها شخصيت هاي والايي از ميان تركها برخاستند و در اثر آشنايي با تعاليم واقعي اسلام مسير بسياريشان عوض شد كه صدها سال خود، خليفه اسلامي بودند و مبلغ آن اگر چه ... ولي ديگر چشم بسته و گوش بسته نبودند خودشان بودند كه به حق يا ناحق تصميم مي گرفتند.

نفوذ و قدرت تركها از زمان هارون الرشيد شروع شد كه كنيزكي ترك داشت و از او معتصم فرزند سومش به دنيا آمد، و معتصم چون خلافت يافت دست غلامان ترك را با همان مشخصاتي كه بيان شد بر جان و مال و ناموس مردم باز گذاشت، هر كاري مي خواستند، مي كردند و هر جنايتي را كه مايل بودند مرتكب مي شدند كه ما كمربند غلامي خليفه را به كمر بسته ايم! و چه كسي جرأت اعتراض داشت؟ و باز هم تاريخ شاهد گوياي رفتار و كردار آنهاست كه به نام نامي حضرت أميرالمؤمنين! خليفه چه كارهايي كه نمي كردند؟ [1] .

در زمان حضرت جواد عليه السلام امام نهم ما بود كه ديگر طاقت مردم طاق شد و مردم شهر بغداد پايتخت جنايات خلفا به ستوه آمدند و ناله شان از دست اين عمال زبان نفهم بلند شد، البته مردم كه محلي از اعراب نداشتند كه خواست و نخواستشان مسأله اي باشد، و ناراحتي شان وضعي را هر چند جزيي تغيير دهد، تنها مختصر تكان دستگاه خلافت به خاطر چند برخورد ميان غلامان ترك و برخي دولتيان بود كه خود از فرمانروايان بودند



[ صفحه 224]



و زنها و دخترانشان كه نشاني خاص نداشتند تا غلامان ترك با ديگران فرق گذارند، و گاهي به سرشان مي آمد آنچه بر سر ديگر زنان مي آمد و به فكر تغيير وضعي افتادند و پادگاني ساختند و لشگرگاه را از شهر جدا كردند و اين كار توسط معتصم انجام شد و آن را سامراء ناميدند، و در آبادي آن نهايت كوشيدند و سعي وافر در خوشگذراني تركها كه پايه هاي حكومت بر دوش آنها بود و بايد به آنها رسيد انجام دادند، ديگران ناراضي باشند مهم نيست، سگهاي زنجيري بايد در آسايش باشند، ديگر همه كارها درست است!

بغاي كبير، ايتاخ و اشناس سه نفر از سرشناسان تركها بودند كه با سرداران ايراني و عرب آبشان در يك جوي نمي رفت، گرچه براي تهي كردن جيب مردم توافق داشتند، معتصم هم به آنها بال و پر مي داد و حتي دوست مي داشت كه بين آن نژادها اختلاف باشد و مخصوصا تركها را بيشتر مورد توجه قرار مي داد، كه حتي در كوچه هاي تنگ اسب مي تاختند و كودكان و ضعيفان را مي آزردند، آنقدر جسور شده بودند كه ديگر فرمان معتصم را هم زير بار نمي رفتند، مي نويسند كه: روزي معتصم از سراي مأمون بازمي گشت، بر زني گذشت كه مي گريست و مي گفت: پسرم پسرم، يكي از لشگريان كودك او را ربوده بود، معتصم آن مرد را فراخواند و فرمود پسر زن را بدو باز دهد، مرد ابا كرد [2] و نوشته اند كه: سرانجام مردم از تركان سخت به ستوه آمدند، نزد معتصم رفتند و گفتند اگر لشگر خود را از بغداد بيرون نبري با تو جنگ مي كنيم، پرسيد چگونه با من جنگ مي كنيد؟ گفتند با تير آه سحرگاه، [3] در همان هنگام نيمي از سپاه خليفه در اختيار اشناس سردار ترك بود و نيم ديگر در اختيار افشين سردار ايراني، تا در ضمن مراقب يكديگر هم باشند، بعدها با قدرت يافتن تركهاي ايراني چون غزنويان و سلجوقيان و ضعف فوق العاده دستگاه خلافت آنها توانستند بر اين تشكيلات تسلط يابند، و در دستگاه خلافت به اراده خود تغيير ايجاد كنند و خليفه را زير نفوذ خود قرار دهند، مي نويسند: [4] «وقتي اين تركها در اثر خودسري و هوسراني و به اصطلاح مقامي كه نزد خليفه داشتند زن يا كودكي را



[ صفحه 225]



مي ربودند، مردم يك باره بر آنها هجوم آورده و هلاكشان مي كردند، يك نفرت عمومي نسبت به آنان در مردم پيدا شده بود كه معتصم از اين لحاظ مجبور به ساختن شهر سامراء شده بود» . باز درباره آنها نوشته اند: [5] كه «كار آنها به جايي رسيد كه يكي از ايشان در روز روشن دست در چادر زن جواني زده بود و او را به زور مي كشيد و اين زن فرياد مي كرد و مي گفت اي مسلمانان به فرياد من برسيد كه من زني اين كاره نيستم، دختر فلان كسم و خانه به فلان محله دارم و همه ي اهالي آنجا نجابت مرا مي دانند، اين ترك مرا به زور مي برد تا بر من فساد كند ... و مي گريست و هيچ كس به فرياد او نمي رسيد كه اين امير محتشم و گردنكش بود و پنج هزار سوار خيل داشت و هيچ كس با او سخن نمي توانست كرد» .

اينها متأسفانه سپاه اسلام بودند و مورد اعتماد خليفه ي وقت معتصم كه معتقد بود «خدمت را هيچ طايفه به از ترك نيست» و بسيار عجيب است كه مسلماني تا همين حد هم باقي مانده، با اين رفتار پيشوايان و زمامداران گمراهش، و اين كه مانده در اثر كوششهاي امامان و مردان بافضيلت پيرو آنها بوده است.

در دوران معتصم كه هم عصر حضرت امام جواد عليه السلام بود رشوه خواري، فشار، ناامني، ظلم، رواج بيشتري پيدا كرد و كار به جايي رسيده بود كه ديگر خليفه هم نمي توانست جلوگير آنها باشد، بعد از مردن معتصم يك باره تركها همه ي كارها را قبضه كردند و ديگر اطاعت خلفا نمي كردند و هيچ كس ياراي تظلم نداشت، تا هنگامي كه بعد از زمان متوكل پسر دوم معتصم. هر وقت مي خواستند خليفه را باقي مي گذاشتند و هر وقت اراده مي كردند او را مي كشتند، تا اينكه حمله ي خانمان برانداز مغول همه راهها را هموار كرد، بلكه همه ي ساختمانها و شهرها را ويران كرد و به همه ي اين بست و بندها پايان داد، راستي چه عذاب دردناكي بود براي آنها كه ستمكار بودند و براي آن كساني كه در برابر ستمكاران خاموش مي نشستند. در تاريخ ها نوشته اند كه تعداد تركها در زمان معتصم به پنجاه هزار نفر مي رسيد [6] و در نتيجه نفوذ تركان در دستگاه عباسي، رقابتهايي كه از مدتها پيش ميان اعراب و ايراني ها، علويان و عباسي ها بود از يادها برفت و ديگر اين گروهها



[ صفحه 226]



به حساب نمي آمدند و ضعف و تجزيه عباسيان آغاز شد و دولتهاي مستقل و نيمه مستقل در گوشه و كنار جامعه ي اسلامي روي كار آمدند، مثل صفاريان، سامانيان، علويان طبرستان، اغلبيان تونس، فاطميان آفريقا و طولونيان و اخشيديان مصر، امويان اندلس، زيديان يمن، همه جا تكه تكه شد و همين امر زوال عباسيان را پيش آورده، مگر نيست كه نابود كننده هر حكومتي در دل همان حكومت پرورش مي يابد؟

و ثابت شد كه پشتوانه خلافت به اصطلاح اسلامي فقط ايرانيان بودند و بس، و پس از كنار گذاشته شدن ايراني ها، خلافت نيز از دست رفت و قدرت خليفگان به سستي گرائيد. و جامعه ي اسلامي تكه تكه شد و هر كسي در گوشه اي ادعاي خلافت و ولايت و رهبري و پيشوايي مسلمانها را داشت.



[ صفحه 227]




پاورقي

[1] برخي تواريخ كه روي اين مطلب بحث كرده اند عبارتند از: مروج الذهب، مسعودي، ج 4 - مقاتل الطالبين، ج 2 - كامل، ج 5 - ارشاد مفيد - تاريخ سامرا.

[2] تاريخ بغداد، ج 3، ص 346.

[3] تاريخ الخلفاء، سيوطي، ص 223.

[4] مروج الذهب، ص 256.

[5] سياستنامه، ص 40، به نقل از دو قرن سكوت.

[6] تاريخ سياسي اسلام.