بازگشت

بابك خرم دين


او را خرم دين مي گفتند، يعني از آن كساني كه در نظر داشتند كيش مزدك را دوباره در ايران رواج دهند، و اين نام را بدان جهت گفته اند كه زن مزدك به نام «خرمه دخت فاره» پس از قتل او به ري رفت و تبليغ دين مزدك كرد و او را خرم دين، ناميدند. عده اي اين مسلك را منشعب از زرتشتي گري مي دانند، و جمعي او را وابسته به روستاي خرمي اردبيل دانسته، و يكي هم آنها را حرمي و فرقه او را الحرميه خوانده است. [1] در اواخر قرن دوم آنان را به دو گروه تقسيم كرده اند يكي جاويدانيه و يكي بابكيه [2] ، از مطالعه مجموع تواريخ آن دوران چنين برمي آيد كه آنها از مسلماني دل خوشي نداشتند و به هر گناهي دست مي آلودند، اينان مال را همگاني مي دانستند و مخالف حرمسراداري بودند، خود مزدك سرچشمه بدبختي ها را در پنج چيز مي دانست. 1- فقر، 2- ثروت اندوزي، 3- كينه ورزي، 4- خشم و غضب، 5- حسد. [3] .

و خرم دينان گروهي بودند كه برخي سخنان مزدك را بيان مي داشتند ولي در واقع آن نبودند [4] «بابك را مردي ملحد پيشه گفته اند كه اكثر محرمات مثل مباشرت با محارم را حلال مي دانست و او در ولايت آذربايجان و بيلقان خروج كرد و هر كس را از اهل اسلام مي ديد به قتل مي رسانيد، جمعي كثير متابعت آن شرير كرده پناه به قلاع و مواضع حصين بردند، هر لشگري كه مأمون به جنگ او فرستاد منهدم باز آمدند...» [5] خواجه نظام الملك در سياستنامه مي نويسد:

«... اما قاعده مذهب ايشان آن است كه رنج از تن خويش برداشته اند و ترك شريعت بگفتند، چون نماز و روزه و حج و زكات، و حلال داشتن خمر و مال و زن مردمان هر چه فريفته است...» ديگري گفته [6] «... خرميه طايفه اي از باطنيانند كه ايشان را خرم دينيه نامند،



[ صفحه 197]



يعني هر چه خواهند و ميل ايشان بدان باشد بكنند و اين لقب از آن است كه محرمات را مباح دانند و از خمر و ساير لذات و نكاح ذو المحارم و آنچه لذت برند روا دارند...» و باز: «اما خرميهاي بابكي، صاحب اين طايفه بابك خرمي بود كه هر كه را مي خواست اغوا كند نزد او دعوي خدايي مي كرد و قتل و غصب و حرب و مثله را در مذهب خرمي وارد ساخت» [7] «ايشان خرميه اند و هر سال شبي دارند كه زنان و مردان گرد آيند و چراغ را خاموش كنند و هر مردي كه به زني دست يافت از آن اوست». [8] .

«مردمان جوان و دهقانان و خداوندان نعمت كه ايشان را از علم نصيب نبود و مسلماني اندر دل ايشان تنگ بود و شرايع اسلام در روزه و حج و قرباني و غسل جنابت برايشان گران بود... از مناهي خداي عزوجل دست بازداشتن ايشان را خوش نمي آمد و چون در مذهب بابك اين همه آسان يافتند او را اجابت كردند و تبع او بسيار شد.» [9] و سخنهاي بسيار ديگر كه هر كجا تاريخ اينان باشد انباشته است، كه اينها با اشاعه ي مكتب بي بند و باري و آزادي جنسي و دامن آلودن به فساد و به اصطلاح دعوي آزادي زنان البته براي گناه و به هر راهي رفتن، مكتب خود را و انديشه به اصطلاح انقلابي خويش را پيش مي بردند.

و در زمان ما، جوانان و ميانسالان عقده دار كه راهي براي اطفاء شهوت و دست زدن به گناهان نداشته اند وقتي به آب گل آلودي مي رسند كه براي ماهي گرفتن مناسب است، و در ضمن مي خواهند خود را از تنگ و تا نيندازند و به اصطلاح به آگاهي و روشنفكريشان لطمه اي وارد نيايد، اعمال و رفتار زشت خود را توجيه مي كنند كه ديگر اين مسأله حل شده، كدام حل؟ و كجا؟ و يا پيرو مكتب و مرامي مي شوند كه شهوتراني، شراب و قمار و... مغاير با آن نباشد، و الا در مسلماني كه هرگز از مسير واقعيت و انسانيت و خداپرستي نمي توان تخطي كرد، بعضي از اين كسان تنها روشنفكر مادي شده اند كه نماز نخوانند،



[ صفحه 198]



روزه نگيرند، به هر مالي دست زنند، با هر زني مراوده داشته باشند، و هر شرابي را بنوشند و... و در ميان آنها كمتر آگاه و داناي به الفباي فلسفه ي مادي ديده مي شود، و اين روش بيشتر ملايم و موافق طبع برخي جوانترهاست.

مورخين، قيام خرميه را از سال 162 هجري ذكر كرده اند كه از اصفهان آغاز شد و تا حدود سال 300 هجري باقي ماند و برخي نوشته اند تا حدود قرن پنجم و ششم هجري ادامه پيدا كرد. [10] در سال 192 بود كه در آذربايجان جاويدان بن شهرك يا جاويدان بن سهل پيشوايي اين گروه را داشت و در سال 201 بابك رهبر اين طايفه شد، باز درباره بابك نوشته اند: [11] .

«بابك را پدر پديد نبود و مادر او زني بود يك چشم از ديهي از ديه هاي آذربايجان و گفته اند كه مردي از نبطيان سواد عراق با وي نزديكي كرد و بابك از وي متولد شد... و اين بابك مدتي نزد جاويدان زيست كه خود رهبري فرقه خرميان را به عهده داشت و چون بابك جواني زيرك و باهوش و شاداب بود همسر جاويدان به او علاقه مند شد و در نبردي كه جاويدان بر سر تصاحب برخي زمينهاي نواحي كوهستاني بذ [12] با ديگر مالكان داشت كشته شد، زن جاويدان به دروغ گفت كه جاويدان گفته، من مي خواهم در اين شب بميرم و روح من از جسم خارج مي گردد و در بدن بابك درمي آيد و با روح او شريك مي شود و او به زودي كار شما و خود را به جايي خواهد كشانيد كه تاكنون كس بدان نرسيده و بعد از آن نيز هيچ كس بدان نخواهد رسيد، او بر سراسر زمين فرمانروايي خواهد يافت و جباران را خواهد كشت و آيين مزدكي را بازخواهد گرداند و شما را از ذلت رهايي خواهد بخشيد و...» و بالاخره پيروان جاويدان را بدين وسيله فريب داد كه در تاريخها مفصل روي آن بحث شده، زن جاويدان همان شب با بابك هم بستر شد و بدين ترتيب



[ صفحه 199]



بابك رهبري فرقه جاويدانيه را به دست گرفت و برنامه ي خود را آغاز كرد. [13] .

اين خرميان يا بابكيان يا جاويدانيان يا نومزدكيان با هر نام و نشاني، مثل همه ايراني ها با خودكامگي خليفگان مخالف بودند، نمي خواستند كه زير يوغ بردگي و بندگي آنان باشند، ولي تسلط عرب را با مسلماني مخلوط كردند و با شمشير به جان مسلمانان افتادند، كه البته اكثريت هموطنان ايراني خودشان بودند.

كمتر تاريخي در دست است كه درباره اين دسته يك نواخت صحبت كرده باشد، يا افراط است يا تفريط، دسته اي مخالف بوده اند و بد گفته اند و عده اي حتي معاصرين به اعتبار اينكه اينان با عربها سر جنگ داشته آنها را ستوده اند و از آنها طرفداري كرده اند و به اصطلاح برنامه و كار و رفتارشان را توجيه كرده اند، كه براي محققان هيچ كدام قابل قبول نيست. برخي نيز تنها به خاطر اينكه بابك و دار و دسته اش ضد اسلام و مسلماني بودند، دوستش دارند و مي ستايندش و جناياتش را به مردم ايران ناديده مي گيرند. چه كشتارهايي كه براي پيشبرد مرام و عقيده اش انجام داد و مردم بسياري را بي گناه از دم تيغ گذرانيد. [14] برخي نوشته اند تعداد افرادي كه بابك در ظرف بيست سال كشت 255500 نفر بودند [15] غير از اسيران و زنها و بچه ها كه خود به خود نابود مي شدند. «آنها براي رواج مسلك و روش خود از هيچ گونه كشتار و خونريزي دريغ نكرده و بر بدخواهان و دشمنان خود رحم نداشته و مخصوصا تعصب بسيار تندي بر تازيان و عقايدشان داشته اند...»

[16] و برخي معتقدند كه كشته شدگان توسط بابك از مسلمانان و تازيان تا يك ميليون نفر مي رسيده است. [17] گويند كه بابك ده جلاد داشت، يكي شان گفت كه من حدود بيست هزار نفر را كشتم. [18] .

در آن هنگام كه به مكر و حيله بابك را اسير كرده بودند، افشين سردار ايراني خليفه،



[ صفحه 200]



دستور داد كه دو صف كشيدند، و خود در خرگاه نشست و فرمان داد هيچ يك از تازيان را نگذارند كه ناظر اسارت يك ايراني به دست ايراني ديگري باشد. همين كه بابك را بر فيل و برادرش را بر شتر نشانيده به ميان هر دو صف درآوردند، و بابك چون آن كثرت مشاهده مي كرد تأسف مي خورد كه چون همه ي اين مردم مفت از تيغ من جان به در بردند. [19] و در برابر، خليفه هاي زمان، مأمون و معتصم از اين طرف مي كشتند، اسير مي كردند، نابود مي كردند وقتي دو ديوانه درگير شوند و هر دو طالب قدرت چه مي شود كرد؟ دنيا به آتش و خون كشيده مي شود، چنگيز، تيمور، آتيلا، هيتلر، لنين، استالين و... [20] جنگهاي اول و دوم جهاني و ديگر نبردهاي خانمانسوز جز درگيري ديوانگان قدرت طلب، قلدر و زورگو آيا چيزي ديگر بوده است؟

خليفه ي بغداد كه از مسلماني جز نامي نداشت در سال 218 در همدان سردارش تا شصت هزار كس را كشت [21] به عنوان اينكه آنها طرفدار بابك هستند، و در سال 219 اسحاق بن ابراهيم سردار ديگر خليفه جز زنان و كودكان صد هزار تن از خرميان را كشت و عده اي را به بلاد روم فراري داد، [22] البته هر دشمني را به حساب خرم ديني مي كشتند يا اسير مي كردند و الا شماره خرم دينان اين اندازه نبود، [23] حتي ايرانيان شيعه و استقلال طلب را جزو اين گروه محسوب مي داشتند، طرفين تا حد امكان يكديگر را كشتند و به هيچ چيز هم رحم نمي كردند، و معلوم نبود چرا؟ به خاطر آنكه يك نفر قوي و نيرومند باشد و مدتي حكمراني كند، اين قدر حكومت و سلطنت براي آنها ارزش دارد كه مردم زيادي كشته شوند و ويراني ها ايجاد گردد و...

در دوران سياه ما هم در گوشه و كنار دنيا هر كجا گروهي استقلال طلب و افرادي



[ صفحه 201]



مبارز عليه بي عدالتي، ستمكاري و سرمايه داري پيدا شوند برچسب كمونيستي و چپي به آنها زده مي شود و با اين حربه به نبرد آنها مي شتابند و اگر در زمان معتصم و بابك مردم را يك نفر، يك نفر، با شمشير و خنجر مي كشتند امروز با بمبهاي آتش زا، رگبارهاي مداوم مسلسل، با بمبارانها شهرها را (مثل هيروشيما و ناكازاكي) در ظرف چند ثانيه به زغال و خاكستر تبديل مي كنند، حتي حيوانات و گياهان را از بين مي برند، و آيا امثال بابك و چنگيز و تيمور و مأمون و معتصم بهتر از اينها نبودند؟ گرچه آنها هم بيش از اين نمي توانستند بكشند و الا مي كشتند، راستي تا چه اندازه برخي از انسانها پست و بي ارزش مي شوند كه ناله ي كودكان و شيون مظلومان و فرياد زنهاي بي دفاع و اندوه پيرمردان در روح و جان آنها اثر نمي گذارد، اين به اصطلاح آدمها! از همه ي درندگان وحشي هم بدترند، گرگ و روباه اگر سير شدند ديگر متعرض آدمي و يا حيواني نمي شوند و راه خود را در پيش مي گيرند و مي روند، ولي اين انسان مگر از خونريزي سير مي شود؟

در مقابل آنها، انسانيت بايد به وجود امثال علي بن ابيطالب عليه السلام افتخار كند كه در نهايت شجاعت و قدرت و توانايي وقتي كودك يتيمي را مي بيند كه مي گريد و ناراحت است با او همدردي مي كند، درود بر علي عليه السلام كه سمبل عاطفه و محبت و شجاعت و مردانگي و همه صفات انساني بود.

بالاخره معتصم، سرداران ايراني را به جنگ بابك فرستاد و آنها او را شكست دادند. در سال 214 عبدالله بن طاهر كار را به مراحل نهايي مي رساند كه به خاطر شورش خوارج به نيشابور اعزام مي شود و افشين سردار ديگر ايراني و هم پيمان بابك از طرف خليفه به جنگ بابك مي رود و كار او را مي سازد. در سال 225 هر دو طرف نبرد ايراني ها بودند كه كشته مي شدند، از هر طرف كه كشته مي شد به سود خليفه بود، چون هم به افشين بدبين بود، و بابك را هم كه دشمن مي داشت، بابك در اين نبرد شكست خورد و كارش پايان يافت، و ديگر همه چيز تمام شد. جز استقلال طلبي ايراني ها.

چند علت را باعث شكست بابك دانسته اند، يكي آنكه از مسلماني روي برتافت و اين فاصله اي بود كه بين خود و توده ايجاد كرد، و مردم با دل و جان از او حمايت نمي كردند و



[ صفحه 202]



طرفداريشان از ترس بود. دوم آنكه نيرويي به اندازه نيروي نظامي امپراتوري خليفه نداشت، چون براي دستگاه خلافت همه ي شرايط موجود بود، سربازان خليفه به عنوان جهاد نبرد مي كردند و با ايمان عليه بابك مي جنگيدند، ولي بابك چنين سربازاني را نداشت. سوم آنكه رهبران و سرداران ايراني همه براي خودشان بر سر مي زدند و حاضر به ائتلاف و اتحاد نبودند، همان طور كه مازيار و افشين و بابك با آنها پيمان وحدت بسته بودند، حتي برخلاف آن عمل كردند. مازيار مي خواست مثل ساسانيان باشد و بابك مثل مزدكيان، افشين از راه بندگي مي خواست به بزرگي برسد و طاهريان نيز و... چهارم حتي زرتشتيان عليه خونريزيها و بي عدالتي هاي بابك قيام كردند و او را از خود راندند. [24] پنجم، عدم خوشبيني مردم به وضع زمان ساسانيان و دوران پيش از اسلام كه بابك مي خواست حكومتهاي پيش از اسلام را احياء كند، ششم به واسطه تبليغات بسيار عليه بابكيان كه آنها به اشتراك در مال و زن معتقد بودند. ايراني ها در هيچ شرايطي تحمل اين عقيده را نداشتند، هفتم افراط در خوشگذراني و لهو و لعب (همان خرم ديني) حتي در همان حال كه در محاصره دشمن بودند، مي نويسند: «از حصار او آواز ناي و چنگ و رباب آمدي و مي خوردن و پا كوفتن و نشاط كردن ايشان مي ديدند يعني ما خود از سپاه دشمن نمي انديشيم». [25] او را اسير كردند و نزد خليفه بردند، چه انعامها و تشويق نامه ها كه براي افشين فرستاده مي شود كه در تاريخ ها مفصل روي آن بحث شده است. [26] .

و بابك مرگي داشت حماسي، با قهرماني مرد، و مرگش حركت زاست، خواجه نظام الملك مي نويسد: «چون يك دستش را بريدند دست ديگر در خون زد و در روي خود ماليد، همه ي روي خود را از خون سرخ كرد، معتصم گفت: اي سگ اين چه عمل است؟ گفت در اين حكمتي است. شما هر دو دست و پاي من بخواهيد بريد و گونه ي روي مردم از



[ صفحه 203]



خون سرخ باشد، چون خون از وي برود زرد باشد، من روي خويش از خون سرخ كرده ام تا چون خون از تنم بيرون شود نگوييد كه رويم از بيم زرد شد.» [27] و مردانه مرد، و با مرگ او طومار انديشه ها و افكار او و پيروانش درهم پيچيده شد و كارشان پايان يافت [28] برخي از تاريخ نويسان ايراني بر اين عقيده اند كه اين همه تهمت و افترا كه به بابك زده شده به خاطر آن بوده كه اين كس عليه خليفه قيام كرد و با او دشمني ورزيد و بالاخره به دست خليفه كشته شد، و چون قلم در دست دشمن بوده و تاريخ نويسان همه مسلمان بوده اند براي آنكه قيام بابك را آلوده سازند و در انظار مردم او را خفيف سازند اين تهمت ها را به او زده اند، مادرش را زناكار و خودش را حرام زاده معرفي كرده اند و ديگر جنايتها كه به او نسبت داده اند.

اين بيان مورخين كه اين نسبتها، تهمت است صحيح نيست، زيرا انقلابيون بسياري عليه خليفه ها قيام كردند، از ايراني ها و از مردم مناطق ديگر و هيچ كدام بدين صورت مورد طعن و لعن قرار نگرفتند، و خود مورخان برخي شان مخالف خليفگان بودند و از آنها بد مي گفتند يا آنكه بديهايشان را بازگو مي كردند. در مورد بابك همه ي تاريخها يكسان قضاوت كرده اند و او را جاني و خائن و بدكاره بيان كرده اند و در صورتي كه در موارد ديگر براي انقلابيون بدين صورت سخني به ميان نيامده است و تقريبا همان كه بوده نوشته شده و علاوه بر اين مداركي كه در اين خصوص آمده همه از مسلمانها نيست، و اين طرز فكر در اين اواخر پديد آمده است. [29] .

برخي نوشته اند: خرم دينان كار خود را از اصفهان شروع كردند و سپس به آذربايجان رفتند [30] جنگهايي كه سرداران خليفه با بابك داشتند مدتها طول كشيد و عموما پيروزي با سپاه بابك بود چون از لحاظ موقعيت در محلي قرار داشتند كه مسلط بر دشمن بودند ولي



[ صفحه 204]



در نبرد با افشين شكست خوردند. [31] برخي معتقدند: عقايد خرم دينان با باطنيان يكسان بوده و در بعضي نوشته ها باطني ها را خرم ديني يا بابكي گفته اند و گاهي خرم ديني ها را باطني نام نهاده اند، چون هر دو گروه به تناسخ قائل بودند و هر چيز كه در اديان حرام شده بود حلال مي دانستند و... [32] .

گويند مرگ بابك به دست جلاد مخصوص خودش انجام شد. در سال 223 هجري بود كه او را نزد معتصم بردند. جلاد را كه نامش «نود نود» بود حاضر كردند و او بابك را كشت. بدن بابك را در سامره به دار آويختند و سرش را در همه ي شهرها گردانيدند و در آخر كار نزد طاهريان به نيشابور فرستادند، برادر بابك را با همان جلاد مخصوص به بغداد فرستادند و او را در آنجا مانند بابك كشتند و بدنش را در جسر بغداد به دار زدند. معتصم از آن جلاد پرسيد كه بابك در اين بيست سال به دست تو چند نفر را دستور كشتن داد؟ جلاد گفت آنچه بر دست من رفته است دويست و پنجاه و پنج هزار و پانصد مرد بوده است، معتصم دستور داد جلاد را نيز كشتند. [33] افشين سه هزار و سيصد و نه اسير از بابكيان آورده بود، معتصم دستور داد تا مسلماني بر ايشان عرض كردند، هر كه مي پذيرفت و از مذهب بابك بازمي گشت رها مي كردند و اگر نمي پذيرفت او را مي كشتند. [34] تا مدتي پس از بابك، خرم دينان در گوشه و كنار ايران پنهاني مي زيستند و در سال 321 هجري بود كه پادشاهان شيعه مذهب آل بويه در ايران مابقي آنها را كه در اطراف كرج ساكن بودند تار و مار كردند، و در زمان عضدالدوله ديلمي بود كه بسياري از آنان را كشتند و تقريبا در سال 372 طومار آنها را درهم پيچيدند، گرچه برخي تواريخ نشانهاي پراكنده اي از آنها مي دهند ليكن با عقايد و انديشه هايي ديگر آن را بيان مي دارند. [35] .

آورديم كه بعضي از مورخين نهضت بابك را با باطنيه اسماعيلي ها يكي دانسته اند و معتقد بودند كه خرم ديني همان باطني است و هر دو كيش يكي است. [36] و عده اي كه شايد



[ صفحه 205]



از موقعيت و چگونگي تعاليم شيعه آگاهي نداشته اند، بابك را وابسته به نهضت شيعيان دانسته اند، [37] كه به خاطر متفاوت بودن مدارك به اين دو موضوع اخير اشاره كرديم. سرنوشت بابك بايد درسي باشد براي همه ي انقلابهاي ايراني و حتي غير ايراني كه در برابر اسلام و مسلماني چه حرف تازه و مطلب جديد و جاذبه ي نوي دارند؟ تاكنون هيچ مطلبي ارائه نكرده اند، و متأسفانه عده اي از ساده انديشان كه اسلام را نشناخته اند، باز مي خواهند راه امثال بابك را دنبال كنند و يا اينكه روش او را بهانه قرار دهند! ليكن از طريق ماركسيستي و ديالكتيكي! و مسلم است كه آنها هم شكست خواهند خورد، و به جايي نمي رسند. [38] .


پاورقي

[1] فهرست ابن النديم، ص 342.

[2] لغت نامه، دهخدا، ج 36.

[3] در كتاب بابك خرم دين دلاور آذربايجان، شادروان سعيد نفيسي، در خصوص بابك و انديشه هاي او سخن بسيار دارد.

[4] مرحوم سعيد نفيسي در كتاب بابك خرم دين.

[5] حبيب السير، جزء سوم از جمله دوم، ص 265 - بابك خرم دين، م - پرمون.

[6] كتاب الانساب سمعاني؛ باطنيه از اسماعيليها بودند كه پيش از اين روي آنها صحبت شد.

[7] الفهرست ابن النديم - در كتابهاي: قيام بابك - بابك خرم دين - سرخ جامگان نيز مطالبي در اين خصوص آمده است.

[8] بلعمي در ترجمه تاريخ طبري.

[9] ابوعلي بلعمي در ترجمه تاريخ طبري، بابك خرم دين، ص 42، كارهاي ضداسلامي و ضد انساني بابك را بيان مي دارد كه گاهي باعث شرم آدمي مي شود.

[10] دليران جانباز، ص 206 از قول سمعاني و عوفي - بابك خرم دين، م - پرمون، ص 30.

[11] به نقل از جوامع الحكايات غربي.

[12] بذ، شهري است مابين اران و آذربايجان (منتهي الارب)، بابك خرم دين در زمان معتصم از اين شهر خروج كرد (مراصد الاطلاع).

[13] دليران جانباز، ص 209 به نقل از الفهرست ابن النديم - ديدگاهها، ص 12 - بابك خرم دين، نفيسي - در نمايشنامه قيام بابك نوشته هوشنگ باختري مطالبي در اين مورد آورده شده است.

[14] تاريخ گزيده، حمدالله مستوفي - تاريخ روضة الصفا، ج 3، ص 471.

[15] دليران جانباز، ص 220 - تاريخ طبري - بابك خرم دين، در ص 13 و 15 قتل عامها و مثله ها را بيان مي كند.

[16] بابك خرم دين، سعيد نفيسي، ص 20.

[17] ديدگاهها، ص 55 - روضة الصفا، ج 3، ص 471.

[18] تاريخ روضة الصفا، ج 3، ص 471.

[19] روضة الصفا، ميرخواند - بابك خرم دين، سعيد نفيسي.

[20] همه ي آنها در جنگ و رسمي مي كشتند، ولي امثال لنين شش ميليون و استالين پنج ميليون انسان بي گناه را به جرم چگونه فكر كردن نابود كردند ر. ك زمامداران شوروي، تأليف سولژنيتسين.

[21] زبدة التواريخ، جمال الدين ابوالقاسم عبدالله كاشاني.

[22] تاريخ گزيده.

[23] و طاغوت زمان ما دشمنان خود را به نام ماركسيسم و يا ماركسيست اسلامي... نام مي گذارد و محكوم و زنداني مي كند حتي اگر آية الله و پيشواي روحاني اسلامي باشد.

[24] روضة الصفا، شصت هزار نفر كشته به دست بابك مي نويسد - بابك خرم دين، ص 132.

[25] تاريخ طبري.

[26] ديدگاهها، مجموعه مقالات آقاي مصطفي رحيمي از ص 50 به بعد مطالبي در اين خصوص بيان مي دارند و آماري از تواريخ، طبري، شذرات الذهب، البدؤ و التاريخ، روضة الصفا، ج 3، ص 462، دول الاسلام و... نقل مي كنند.

[27] ديدگاهها، ص 58 - سرخ جامگان، ص 30.

[28] در كتابهاي بابك خرم دين، دليران جانباز، ص 205 - كامل ابن اثير، ج 6، ص 456 - سرخ جامگان - تاريخ طبري - دو قرن سكوت، ص 230 و قيام بابك، هوشنگ باختري و همچنين در شذرات الذهب، ج 2، ص 14 و ص 50 - بابك دلاور آذربايجان، نفيسي درباره ي بابك و قيام او مطلب بسيار آمده است.

[29] بابك خرم دين، سعيد نفيسي، ص 43 - ديدگاهها، مصطفي رحيمي - دو قرن سكوت، زرين كوب.

[30] بابك خرم دين، ص 44.

[31] همان، 46 - 124.

[32] همان، ص 44 و 154.

[33] همان، ص 141 به نقل از طبري.

[34] بابك خرم دين، ص 142 - تاريخ طبري.

[35] سياستنامه خواجه نظام الملك - جوامع الحكايات، عوفي - بابك خرم دين، ص 156.

[36] سير الملوك، خواجه نظام الملك - سرخ جامگان، ص 20.

[37] سرخ جامگان، ص 18.

[38] اين برداشت مربوط به دوران قبل از انقلاب اسلامي ايران است.