بازگشت

صاحب زنج


يا علي پسر محمد، قيام او و يارانش در دوران ضعف بني عباس پس از خلافت معتصم بود، اين مرد در سال 255 در شهر بصره قيام كرد و خود را به زيد بن علي بن حسين عليه السلام منسوب مي دانست، در صورتي كه مورخين غير از اين معتقدند [1] اين مرد خود را حامي رنجبران و زحمتكشان و به اصطلاح طبقه ي كارگر مي دانست (و اين



[ صفحه 186]



براي آگاهي آنها كه شعار «پرولتارياي جهان متحد شويد» را حرفي تازه مي دانند). او همه جا از بردگان دفاع مي كرد و آنان را به عصيان وامي داشت (در جاي ديگر اين يادداشتها نيز به اين جريان اشاره كرده و اين قيام بردگان را با قيام بردگان اروپا به رهبري اسپارتاكوس در سالهايي پيش از ميلاد حضرت مسيح عليه السلام يادآور شده ايم) [2] گروههاي رنج كشيده اي كه زير چكمه هاي ظلم و ستم اربابان خود و زير فشار حكومتهاي مسلط مجبور به تحمل خواري و بدبختي بودند [3] و اين علي بن محمد، زنگ را براي آنها به صدا درمي آورد و شايد اين زنگ آگاهي بود و بدين سبب او را صاحب زنگ (زنج) مي گفتند و شايد به خاطر مصاحبت با زنگيان (بردگان سياه) او را صاحب زنج مي گفتند. ابتدا كارش را از بردگان شهر بصره در عراق شروع كرد، همان طور كه هدف اسلام را تشخيص داده بود مي خواست آنها را از زير يوغ بردگي و شكنجه هاي اربابان ستم گستر نجات بخشد. عده اي بسيار گرد او جمع شدند، براي آنها سخنراني كرد و قسم خورد كه هرگز حيله و مكر و دغلي در كارش نباشد و همه را ثروتمند سازد. اربابان و برده داران شهر به وحشت افتادند و اجتماع كردند و نزد علي آمدند كه در برابر هر غلامي پنج دينار به او بدهند، تا بردگان آنها را به آنها بازگرداند، علي دستور داد كه غلامان فراري به هر ارباب يا نماينده او پانصد تازيانه بزنند. [4] .

بردگان همه از اين نهضت به هيجان آمدند و چند شهر را نيز اشغال كردند، دامنه ي آشوب آنان به شهرهاي آبادان، بصره، اهواز و دشت ميشان، واسط، رامهرمز و شهرهاي ديگر كشيده شد، چه بسيار آدم كشي ها و جنايات و فسادهايي كه مرتكب شدند، بيگناهان بسياري را از دم تيغ گذراندند، اموال مردم را غارت كردند، مساجد را آتش زدند، بازارها و



[ صفحه 187]



خانه ها را سوزاندند، چند تن از سرداران خليفه به نبرد آنها آمدند كه شكست خوردند. [5] .

در سال 270 بود كه موفق عباسي پسر متوكل به جنگ آنها آمد و با كمك يكي از همدستان صاحب زنج به نام لولو او را شكست سختي دادند، و كشتند و بي رحمانه در ميان آنها افتادند و بر هيچ كس رحم نكردند، و بدانسان كه صاحب زنج با مردم كرده بود با او رفتار شد. [6] .



ديدي كه خون ناحق پروانه، شمع را

چندان امان نداد كه شب را سحر كند



يك نفر از حضرت امام حسن عسكري عليه السلام درباره او سؤال مي كند، مي فرمايند «و صاحب الزنج ليس منا أهل البيت» صاحب الزنج از خانواده ما نيست. [7] منظور آن است كه قيامش در رابطه با نهضت هاي ديني و مردمي ما نيست.

اين مرد هم مانند بسياري ديگر از انقلابيون در تمام زمانها، تا وقتي كه پيروز نشده اند و قدرت كامل را در دست نگرفته اند پيوسته از مردم، از خلق، از رنجبران و زحمتكشان، و حقوق انسانها، و... سخن مي گويند، هنگامي كه بر خر مراد سوار شدند و بر دوش مردم جاي گرفتند، آن وقت است كه ماسك را برمي دارند و چهره عوض مي كنند و شايد براي ماندن خودشان است كه به جان مردم بي دفاع مي افتند و هر لحظه به بهانه اي جان و مال افراد را به تاراج مي برند و از موقعيت و قدرت خود سوءاستفاده مي كنند و شايد علت شكست همه ي آنها يكي هم همين باشد. [8] .


پاورقي

[1] الكامل.

[2] در كتاب سه مقاله درباره ي بردگي از پطروشفسكي مقايسه اي در اين خصوص به عمل آمده است.

[3] اسپارتاكوس مردي رشيد و دلاور بود كه در زمان حكومت روميان قديم خروج كرد. اصلا از مغرب بوده است، در تراكيا تولد يافته، بعد از دخول در نظام او را به روم فرستادند، از آنجا فرار كرد كه دستگير و زنداني شد. در سال 73 پيش از ميلاد با عده اي از زندان گريخت و علم عصيان برافراشت، همدستان وي به هفتاد هزار تن رسيد. و سرداران رومي را شكست داد، در حمله ي مجدد به روم مغلوب و مقتول شد، در سال 71 پيش از ميلاد، او را رهبر قيام بردگان مي گفتند. (نقل به اختصار از لغت نامه دهخدا).

[4] الكامل، ج 5، ص 347 - تاريخ الغيبة، ص 72 - فلسفه ي غيبت، ص 67.

[5] الكامل، از ص 359.

[6] تاريخ الغيبة الصغري، ص 74.

[7] مناقب، ج 3، ص 529.

[8] اسلام در ايران، پطروشفسكي، ص 298، بحثي وسيع در اين خصوص دارد و آنها را به قرمطيان اسماعيليه مربوط مي كند، سه مقاله درباره ي بردگي پطروشفسكي درباره ي اين گروه حرفهايي دارد - كتابي نيز به همين عنوان جداگانه چاپ شده است (بدون آنكه بخواهيم مطالب آن كتابها را تأييد كنيم).