بازگشت

حكومتها در آن دوران


در آغاز قرن سوم هجري كه رهبري جهان اسلام ابتدا در دست حضرت علي بن موسي الرضا عليه السلام و سپس در اختيار فرزند برومندشان، حضرت امام محمدتقي الجواد عليه السلام قرار گرفته بود، جهان اوضاع گوناگوني داشت. مسلمانها در اوج فعاليت و تلاش خود به جهان گشايي مشغول بودند، هر روزي بر منطقه اي جديد مسلط شده و سرزمينهاي تازه اي را بر متصرفات اسلامي مي افزودند. با اينكه خلوص و تقواي مجاهدين صدر اسلام در جهادگران اين زمان نبود ولي سخنان دل انگيز و ايدئولوژي ثابت و كتاب محكم قرآن، همگان را شيفته ي مسلمانان مي ساخت و انديشه هاي والاي اسلامي براي ملل ديگر تازگي داشت.

علاوه بر اين مسلمانها از موضع قدرت و تسلط حرف مي زدند، نيرومند و مترقي بودند و اين گونه عوامل پيشرفت تفكر، انديشه و روشن بيني مي شد. به طوري كه هارون الرشيد پنجمين خليفه ي عباسي به ابرها نگاه مي كرد و مي گفت: در كجاي دنيا مي باريد كه ملك من نباشد؟ آنجاها كه تمدني داشتند و از بدويت بيرون آمده بودند. سرتاسر شمال و مركز آفريقا، غرب و جنوب اروپا، مركز و غرب آسيا، همه تحت نفوذ مسلمانها قرار گرفته و اكثر مردم دين اسلام را پذيرفته و مسلمان شده بودند، البته نه به زور، چونكه دين را به زور نمي توان بر كسي تحميل كرد «لا اكراه في الدين». [1] فاتحان، مردم را آزاد مي گذاشتند كه يا راه مسلماني را برگزينند و آزادانه و برادروار با ديگر مسلمانها زيست كنند، يا آنكه با شرايطي در حمايت اسلام و مسلمانها باشند و به دين پدران خود بمانند. در تمام طول تاريخ فتوحات اسلامي حتي يك مورد ديده نشده كه كسي را به زور وادار به مسلمان شدن كرده باشند. اكثر مردم با مطالعه اسلام را، پذيرفتند و اين هم مسأله اي است كه افراد قاعدتاً طرفدار گروه غالب و پيروزند چه بر حق باشد و چه نباشد، هر كه نيرومندتر است از او حمايت مي كنند، تنها انسانهاي آگاه و مسلمانهاي متعهدند كه حق را بر هر چيزي ترجيح مي دهند، چه غالب باشد و چه مغلوب، «الناس



[ صفحه 26]



علي دين ملوكهم» [2] در هر صورت اگر كسي مي گفت مسلمانم، كتاب خدا و احكام الهي در اختيار او قرار مي گرفت، و انديشه هايش را تحت الشعاع قرار مي داد، او را متعهد مي كرد و مسئول؛ ديگر عوض مي شد. به تفكرش وامي داشت، در كليه ي مسائل زندگي و جهان بيني، انديشه ي خاصي پيدا مي كرد. گرچه برخي از آن رهبران و آن سرداران فاتحي كه از آزادي و مساوات، اصلاحات و ايمان سخن مي گفتند خودشان عامل نبودند و حتي آنهايي هم كه بر آنها خلافت مي كردند دست كمي از اينها نداشتند و آنها نيز موجوداتي بودند كه تنها نام اسلام و مسلماني را همراه داشتند. اين سرداران جهان گشا قدرتهاي مسلط را در تمام سرزمينها منكوب كردند، از كسراها گرفته تا قيصرها و فراعنه. به همه اعلان برابري و مساوات مي دادند و آنها را نيز فردي در كنار افراد ديگر جامعه قلمداد مي كردند. همه يكسان، هيچ كس را بر ديگري برتري نيست مگر به وسيله ي اعمالش كه تا چه حد براي جامعه مفيد است، تشكيلات عجيب و غريب ايران و نظام شاهنشاهي اش مثل يك شير برفي در برابر آفتاب تابستاني، آب شد و آن محبوبيتهاي تحميلي دوران ساسانيان و... ديگر همه تمام شده بود. روم با آن سابقه ي درخشان و قدرت مطلقه بودن و نظام آدمكشي و زورآوري اش پايان يافته بود، فرعونها و نمرودهاي نيرومند مصر كه حتي به جنگ خداي آسمان مي رفتند و به او تيراندازي مي كردند، كارشان به اتمام رسيد. قدرتهاي حاكم در ماوراءالنهر و آسياي صغير، اسپانيا و... همه و همه دستخوش تباهي گشتند و تنها يك چيز به جاي آنها آمد و آن نام حق بود و اسلام؛ همه ي مردم دنيا با اين طرز فكر انقلابي آشنا شدند كه پيامبر اسلام فرموده بود: «الناس سواسية كاسنان المشط» [3] همه ي مردم مثل دندانه هاي شانه با هم يكسانند، آخر باور نمي كردند چگونه فرعون در كنار كشاورز در مزرعه كار كند؟! و قيصر با كارگران زحمت بكشد؟! ولي خواه و ناخواه اين انديشه ها



[ صفحه 27]



به وجود آمد و مردم جهان را چه مسلمان و چه غيرمسلمان، همه را در برگرفت و افكار آنها را عوض كرد. ديگر كسي زيربار امثال خسروپرويز نمي رفت، و افكار رستم فرخزاد سردار ايراني با خودش به زير خاك رفت، شخص پرستي تمام شد و دوران بت پرستي پايان يافت.

گرچه متأسفانه حكمرانان اين مكتب و مرام جديد خود فرعوني شدند و قيصري ديگر، البته نه با آن ادعاها، عملاً فرعون بودند و سلطان، ولي خود را خدمتگزار مردم و مبلغ اسلام مي ناميدند، و اين انحراف از اجتماع سقيفه شروع شده بود. و بعد شوراي آن چناني پس از عمر، و آنگاه تسلط معاويه و دار و دسته اش بر مسلمانها، و سپس خودكامگي عباسيان كه هنوز ادامه داشت. و اگر موفقيت و پيروزي پيش مي آمد، به خاطر ايمان و خلوص برخي افراد بود و اينكه اساس كار محكم و استوار بود و كارها هم كم كم روي دور افتاده بود، اساسنامه و مرامنامه اسلام كه قرآن مجيد است عالي و فوق العاده و براي همه جالب بود. مردم هم كه فساد اين حاكمان و مجريان را نمي ديدند و به ماهيت آنها پي نمي بردند و همين ائمه ي كفر و پيشوايان دروغين بودند كه باعث شكست ها و عدم موفقيت هاي بعدي شدند تا امروز، مگر ممكن است قانون ارزشمندي بدون مجري لايقي به نتيجه برسد؟

جهانگشايان معاصر امام نهم عليه السلام، با نظم و ترتيب و مجهز به آخرين سلاح روز، با تاكتيك هاي جالب و برنامه هاي حساب شده پيش مي رفتند. به كار خود هم ايمان داشتند ولي نه مثل مجاهدان ابتداي اسلام كه بيش از هر چيز به اسلحه ي ايمان مجهز بودند و پيغمبر صلي الله عليه و آله و علي عليه السلام را پيش رو داشتند و... بالاخره هر دو دسته از اين سپاهيان پيروز شدند و هر دو موفق بودند ولي تفاوت راه بسيار بود.

برخي از بلاد جزو متصرفات اسلامي درنيامدند و طرز فكر اسلامي در آنها نفوذ پيدا نكرد و اينها اكثر به حالت نيمه وحشي به سر مي بردند و به همان حال ثابت بت پرستي و شخص پرستي با همان تعصبات و انحرافها باقي ماندند. مثل جنوب و غرب آفريقا، شمال اروپا؛ تنها شمال و شرق و جنوب آسيا تمدني داشتند كه توأم با امتيازات طبقاتي و



[ صفحه 28]



دسته بندي هايي بود كه گذشت زمان نابودش كرد، و حتي تا زمان ما نيز آخرين نفسهاي خود را مي كشد و در بستر مرگ خفته است. اقيانوسيه بويي از تمدن نبرده بود، آفريقا و آمريكا در مراحل ابتدايي تكامل بشري بوده و تمدني نداشتند و علم و آگاهي هنوز نتوانسته بود در زندگي آنها نقشي داشته باشد. و مسلماني هم كه تنها با فكر و مغز انسان كار دارد، تا ديگر فعاليتها به دنبالش پيش آيد. آن كس كه فاقد اين سرمايه است نمي تواند از اسلام بهره گيرد، و انسان شود و باز هم كاملتر گردد تا به مرحله ي مسلماني برسد و آنجاست كه فتح و پيروزي به دست مي آيد «و رأيت الناس يدخلون في دين الله أفواجاً» [4] و مي بيني مردم را كه دسته دسته دين خدا را مي پذيرند.

ارتباط با خارج و روابط خارجي را در اسلام، پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله پايه نهادند و در سال ششم از هجرت بود كه براي سران بزرگ دنيا نامه ها فرستادند و آنها را از چگونگي دعوت خويش باخبر ساختند. برخي از آن نامه ها هنوز در موزه هاي دنيا موجود است. در زمان خود پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله حمله هايي به شمال منطقه ي اسلامي توسط روم شرقي انجام شد كه بعدها خلفا رفع مزاحمت آنها نموده بلكه تا قلمرو ايشان پيش تاختند. و ايران نيز در دوران خلفا آزادي يافت و به افتخار مسلماني نائل آمد. عباسيان روابط خود را تا جنوب و غرب آفريقا توسعه داده و به اندلس (اسپانيا) و فرنگ (فرانسه) و روم شرقي (تركيه) نماينده ها فرستادند و از طرف شرق تا هندوستان و شرق آسيا پيش راندند. البته تغيير حكومت مركزي اسلامي و عوض شدن خليفه تغييراتي در ولايات و نبردها و روابط خارجي ايجاد مي كرد؛ مصر زماني مركز شورش شد و مخصوصاً در قيامهاي علويان با آنها همگامي هايي داشتند و حتي در قيام محمد نفس زكيه مصريها چند مرتبه والي خود را كه ستمكار بود از ميان برداشتند و اين درس عبرتي بود براي ديگر حكامشان و به خاطر پيمان شكني امين، با او به مبارزه برخاسته و از مأمون حمايت كردند، چند مرتبه سران لشكر مصر خواستند به اصطلاح كودتا كنند و داعيه ي خودمختاري داشتند و از فرمان مأمون سرپيچي كردند، و حتي بر سرتاسر مصر مسلط شدند. كه مأمون، عبدالله طاهر، سردار



[ صفحه 29]



ايراني اش را بدان سو فرستاد و آن آشوب را سركوب كرد، و در شورش ديگري كه مصري ها عليه مأمون برپا كردند افشين، سردار ديگر ايراني آن فتنه را علاج كرد.

تونس در آن زمان مركز اسكان سپاه و محلي بود كه از آنجا به تمام نقاط آفريقا راه مي يافتند و مسلمانها نهايت سعي را داشتند كه بربران جنوب را به جرگه ي اسلام درآورند و اين افتخار را شامل حال آنان سازند، و در اين راه نيز موفقيت هاي بسياري به دست آوردند و بالاخره به كمك همان بربران تازه مسلمان بود كه طارق بن زياد در سال 92 هجري از تنگه ي جبل الطارق راهي اروپا شد و بربران و مسيحيان اروپا را به سلك مسلماني درآورد، و كشور اندلس را بگشود و همان طور كه سيره ي جهانگشايان اسلامي بود، آنان را در انتخاب دين آزاد گذاشت، و همين امر سبب شد كه قسمتي از مردم آفريقا به راه خوارج كه يك فرقه ي انحرافي در مسلماني بود رفتند، و عده اي هم از علويان انقلابي حمايت مي كردند و موفقيت ادريسيان در آفريقا كه اصلاً اموي بودند، و سالهاي سال حكومت كردند، بيشتر بدين سبب بود. و يكي ديگر از علل اصلي سرپيچي آفريقايي ها از فرمان خلفا و گرايش به علويان به خاطر عدم رعايت اصول اسلامي و انساني توسط خلفا و حكامشان بود. ادريسيان در مغرب آفريقا از اواخر قرن دوم مقارن با امامت حضرت جواد عليه السلام ادعاي خودمختاري داشتند، و طايفه ي اغلبيان در تونس فعاليت هاي خود را آغاز كردند. به طوري كه اكثر مردم تازه مسلمان آفريقا شيعه شدند و پيوسته بر ضد دستگاه خلافت بغداد قيام مي كردند، تا جايي كه عباسيان نتوانستند بر آفريقا تسلط يابند، و دائم درصدد باز پس گرفتن آن مناطق از شورشيان بودند، جنگها كردند، ولي هيچ گاه موفق نشدند.

در برخي تواريخ نوشته اند [5] حدود سال 375 هجري جنگي بين عباسيان و شيعيان آفريقا اتفاق افتاد كه به نتيجه نرسيد. و چه مخارج بسيار و رنجهاي فراواني كه در اين راه متحمل شدند و در آن سرزمين دولتهاي منطقه اي مسلمان تشكيل شد، كه برخي از آنها موفقيت هاي موضعي به دست آوردند و برخي با شكست مواجه شدند. عده اي



[ صفحه 30]



عدالت پيشه بودند و جمعي بيدادگر.

به همين ترتيب بود كه دولت بني عباس نتوانستند با امويان اندلس درگير شوند، مانع راه آنان آفريقا بود و حكومتهاي متعدد آن، كه مي بايست از هفت خوان بگذرند كه هر كدام كمتر از خود حكومت اندلس نبودند، ناچار خواستند از طريق اروپا ضربه اي به حكومت موفق اندلس بزنند كه در آن هم پيروزي نصيبشان نگرديد. امويان اندلس مخصوصاً با اجراي عدالت و درستكاري تا حدي مردم آن سرزمين را متوجه اسلام كرده بودند و همين صداقت و دادگري زيربناي تمدن اروپا و بلكه پيشرفت همه ي جهان در قرنهاي بعد گرديد. در آن منطقه دور از نفوذ عباسيان چه بسيار اقدامات عمراني، علمي و هنري انجام گرديد كه هنوز بر تارك بشريت مي درخشد. مسجدهايشان هنوز باقي است و آثار هنر شرق و غرب در آن نمايان است و در زمان امام نهم عليه السلام بود كه مردي به نام عبدالرحمان دوم، خلافت آنجا را در دست گرفت. اين مرد در طليطله [6] زائيده شده بود و داراي فضل و دانش و عدالت و مردم دوستي بود. در همه ي شهرهاي اندلس مسجد و مدرسه و بيمارستان در كنار هم ساخت، راهها را اصلاح كرد و در راه ترويج علم و دانش اسلامي سخت كوشا بود. او به آزادي دين علاقمند بود و مسلمان و مسيحي در زمان او در كنار هم زندگي مسالمت آميزي داشتند و اكثر مردم به رغبت اسلام را مي پذيرفتند. در اواخر دوران او بود كه برخي از مسيحيان از اين آزادي سوءاستفاده كرده و بناي بدگويي به اسلام و پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله را گذاشتند و با مسلمانها درگير شدند، و چه بسيار فتنه ها كه برپا شد. مخصوصاً گروهي به نام مرگجويان مسيحي، مجاهدوار خود را به كشتن مي دادند و از خطرات نمي ترسيدند. در اين زمان بود كه اروپايي هاي شمال به اندلس حمله ور شدند. در نبرد با مسلمانها شكست خوردند و مجبور به پرداخت جزيه گرديدند. يحيي فقيه، دانشمند و عالم زمان حكمش در همه ي موارد لازم الاجرا بود.

از ابتداي اسلام، مسلمانها قصد پيروزي بر روم شرقي را داشتند كه سابقه اي تاريخي



[ صفحه 31]



و دوراني پرمجد و عظمت داشت و براي مسلمانها كه به بت شكستن عادت كرده بودند، تسلط بر روم و شكستن قدرت سزارها يا قيصرها هدفي بزرگ بود. در روزگار بني اميه و همچنين دوران بني عباس اين آرزو دنبال شد و چند نبرد نيز اتفاق افتاد و در اكثر نبردها پيروزي با مسلمانها بود. مخصوصاً در يك پيروزي كه مهدي خليفه ي عباسي در سال 166 هجري به دست آورد. روم با تمام نيرو و قدرت و سوابق تاريخي اش شكست عجيبي خورد كه اين شكست تمام رهبران آن روز دنيا را به وحشت انداخت. و مهدي به همه جاي دنيا حتي به سرزمينهاي تبت، سند، هندوستان و چين نماينده فرستاد و همه را به فرمانبرداري از خود فراخواند. هارون الرشيد به آسياي صغير و قسطنطنيه لشكر كشيد. سرتاسر غرب آسيا و شرق اروپا را مطيع خود ساخت و جزيره ي قبرس را نيز تصرف كرد، و نيروي دريايي عظيمي آماده ي نبرد و پيشروي داشت. معتصم نيز پس از خواباندن شورشهاي داخلي در ايران و ساير مناطق، بار ديگر راهي روم شد كه پيوسته مزاحم مسلمانها بودند و تجاوزها مي كردند. در اين پيكار سردار ايراني، افشين و سردار ترك، اشناس و بغاي كبير سردار ديگر ترك او را همراهي مي كردند. اين پيروزي براي معتصم افتخارآور بود. در هر كدام از اين جنگها چه بسيار انسانهايي كه كشته مي شدند و اموالي كه تباه مي شد.

هندوستان در زمان خلفا گشوده شد و سرتاسر جنوب آسيا تا زمان بني اميه خيلي آرام و بي دردسر در اختيار مسلمانها قرار گرفت. گرچه جنگهايي اتفاق افتاد اما به شدت جنگهاي آفريقا و اروپا نبود. از هر كدام از اين كشورهاي فتح شده درآمد سرشاري عايد دستگاه خلافت مي شد، معابد بودايي همه پر از طلا بود و اعراب به آنجاها خانه ي طلا مي گفتند و هم در دوران امام نهم عليه السلام بود كه سرتاسر هند و چين نيز زير نفوذ مسلمانها قرار گرفت. [7] .



[ صفحه 32]




پاورقي

[1] سوره ي بقره، آيه ي 256.

[2] مثل معروفي است كه در كتاب: اصول الاخبار، شيخ حسين عبدالصمد العاملي (پدر شيخ بهائي) در ص 30 آورده شده است.

[3] بحارالأنوار، ج 75، چاپ مؤسسة الوفا، بيروت، ص 251؛ از قول امام صادق عليه السلام نقل كرده بدون كلمه ي «سواسيه» و در كنز العمال، متقي هندي، ج 9، ص 38 و در المبسوط، سرخسي، ج 5، ص 23 و در نهج الفصاحه، حديث 3149، ص 365 آورده شده است.

[4] سوره ي نصر، آيه ي 2.

[5] تاريخ سياسي اسلام، تأليف دكتر حسن ابراهيم حسن، ص 171.

[6] شهري در ارتفاعات اندلس بوده كه مسلمانان در سال 91 هجري آن را متصرف شدند، اكثر عمارات آن از سنگ و بر ساحل نهر تاچه بوده است. اين شهر در سال 477 هجري از دست مسلمانها بيرون شد، در دوران اسلامي اندلس، اين شهر مركز علم و فرهنگ و انديشه ي اسلامي بود.

[7] برداشت از تواريخ مختلف جهان در قرن هفتم ميلادي و قرن دوم هجري و تاريخهاي خلفا.