بازگشت

كارهاي علمي


در آغاز قرن سوم هجري و دوران چهار امام آخرين، دانشها هر كدام به شعبه ها و رشته هاي گوناگوني تقسيم مي شد كه به بيان برخي از آن اكتفا مي شود:

سازمان قضايي، كه خود داستان مفصلي دارد، برخي براي رسيدن به آن مقام كه ويژه ي عالمان بود سر و دست مي شكستند و عده اي به واسطه ي عدم پذيرفتن آن مقام چون بر حق نبود، زنداني مي شدند و مطرود. قاضيان اكثر بر اصول مذاهب چهارگانه ي تسنن رأي مي دادند. بستگي به آن داشت كه اصحاب دعوا به كدام مذهب باشند؟ و گاهي اين قاضيان را مجبور مي كردند كه روي اعمال خلفا صحه بگذارند. خليفه برخلاف نص صريح قرآن و اصول انساني پيمان شكني مي كرد، سپس مفتيان فتوايش را صادر مي كردند كه عمل خليفه كار درستي بوده و توجيهش مي كردند! چه بسيار امانها كه دادند و نقض كردند و چه بسيار عهدشكني ها و قطع پيمانها نمودند، كه ابن هبيره، ابومسلم خراساني، عموي سفاح و يحيي بن عبدالله علوي و... بسياري ديگر از بزرگان آن زمان همه فريب عهد و قول و امان نامه ي خليفه ها را خوردند و كشته شدند. و نفس زكيه كه از انقلابيون علوي بود وقتي از همان امان نامه ها برايش رفت پاسخي به خليفه داد و اين نكته را يادآور شد. عنوان قاضي القضاة از زمان مأمون رسم شد و اين قاضي بزرگ در پايتخت مي نشست و قاضيان ساير بلاد را انتخاب مي كرد و اولين كس ابويوسف صاحب كتاب «الخراج» بود. علاوه بر رسيدگي به دعاوي، كارهاي اوقاف و نصب متولي با قاضي بود. يحيي بن اكثم و احمد بن ابي داود همزمان با امام نهم بودند. اينها به ظاهر دعاوي و شهود رسيدگي مي كردند، ولي خانه از پاي بست ويران بود، و خواجه در بند نقش ايوان، و گاهي مقام قضا را به غلامها و بربرها - در صورتي كه صلاحيت داشتند - مي سپردند، به طوري كه - يحيي ليثي بزرگ قاضيان اندلس از بربرها بود. امامت نماز عيد، نماز جمعه، و دعا در نماز



[ صفحه 106]



استسقاء گاهي به عهده ي قاضي واگذاشته مي شد. از زمان عمر خليفه ي دوم، محتسب نيز خود كمكي بود براي قاضيان كه در كوچه و بازار راه مي افتادند و بر همه چيز نظارت عمومي داشتند. مخصوصا روي قيمتها، ساختمانها، تظلمات و... در اخبار آورده شده كه حضرت علي عليه السلام در ميان مردم مي رفتند و بر كارهاي عمومي نظارت داشتند. در زمان بني عباس قاضيان، محتسب را مشخص مي كردند. و اندلسيان نيز براي هر شهر محتسبي داشتند و او، ديگر همكارانش را انتخاب مي كرد كه مخصوصا روي نرخها، خريد و فروش، مقررات رفت و آمد و... دخالت مي كردند و اينها نيز از عالمان بودند، به طوري كه نوشته اند: [1] اكثر دانشمندان زمان بني عباس چه در علوم شرعي و چه در علوم عقلي همه غيرعرب بودند و حتي اگر افراد معدودي عرب در بين آنها يافت مي شد، نزد استادان غير عرب علم آموخته و تربيت شده بودند و اين را شگفت دانسته اند كه ملت عرب و صاحب شريعت عرب بود.

ابن خلدون مي نويسد: «چون عربها به اقتضاي سادگي صحرانشيني، علم و صنعت نداشتند، احكام شريعت، اوامر و نواهي خداوند را سينه به سينه نقل مي كردند و منبع آن را كه كتاب و سنت بود از صاحب شريعت و ياران وي فراگرفته بودند». در آن روزگار قوم عرب باديه نشين تعليم و تأليف و تدوين نمي دانستند و حتي بدان رغبت نداشتند و حتي در دوران صحابي و تابعين كار به همين منوال پيش مي رفت، نه تنها خود پيغمبر صلي الله عليه و آله امي بود بلكه اصحابش هم امي بودند، منظور آن است كه حضرت محمد صلي الله عليه و آله از ميان توده هاي مردم برگزيده شده بود: (هو الذي بعث في الأميين رسولا منهم...) [2] بعدها كه دامنه ي مسلماني وسيع شد، مخصوصا از دوران امام محمدباقر عليه السلام و امام جعفرصادق عليه السلام به بعد كه شرق و غرب دنياي روز با تعاليم اسلامي آشنا شدند، احساس نياز به كتابت و تدوين، نوشتن و تعليم بيشتر احساس مي شد. اين دو امام بزرگوار در نهايت جديت مجالس درس و بحث تشكيل مي دادند. مخصوصا كه زمانشان ايجاب مي كرد، عالم ها بپرورند و دانشمنداني را به جامعه ي اسلامي تحويل دهند.



[ صفحه 107]



غير از امامها كه سرمنشأ علم و دانش و فضيلت بودند، افراد غير عرب براي آموختن قرآن و سنت پيامبر صلي الله عليه و آله بيشتر احتياج داشتند كه علم آموزند تا قرآن را بهتر بفهمند و به زبان عربي آگاهي يابند. مثلا سيبويه ايراني، علم قواعد عربي (نحو) را تدوين كرد كه قبلا حضرت علي عليه السلام اصول آن را بيان فرموده بودند و پس از او ايراني ديگري به نام زجاج، گامهاي او را دنبال كرد.

راويان حديث نيز كه سنت پيامبر را براي آيندگان ثبت مي كردند عموما عجم بودند كه اگر بخواهيم در اينجا همه را ياد كنيم، بسيار مي شود و احتياج به بحثي جداگانه دارد. دانشمنداني بزرگ در فقه و كلام و همچنين مفسران همه از غير اعراب بودند، و بيشتر ايراني؛ عربها به همان رياست و به اصطلاح سروري اكتفا كرده بودند! ديگر با علم و دانش كاري نداشتند. حتي گاهي از تحصيل علم عار داشتند و دانش را حرفه اي مي دانستند براي نان درآوردن و خود را بي نياز از آن مي ديدند. ولي در اين دوران علم و دانش به مراحل نهايي خود رسيده بود و مركز خلافت پايگاه دانشمندان شده و حتي خود خلفاي عباسي - مثلا مأمون - درس خوانده و علم آموخته بودند. قرطبه و اسپانيا نيز بنا به روايت مقري [3] مقصد و فرودگاه و فرازگاه اهل فضيلت و تقوي و اقامتگاه عالمان و خردمندان و قلب ديار و چشمه جوشان علوم و قبه ي اسلام و جلوه گاه عقول و ثمرگاه خاطرها و صدف گوهر قريحه ها شده بود، كه ستارگان درخشاني در آسمان دانش از آنجا طلوع كردند و يكه تازان نظم و نثر از آنجا برخاستند، كه تأليفات و تصنيفات كم نظيري از ايشان به يادگار مانده، و برتري شان از آن جهت بود كه پيوسته در قرطبه ملازم علم و دانش بودند.

در علوم عقلي و نقلي، دانشهاي مربوط به قرآن و شريعت، حكمت، فلسفه ي احكام، قرائت و حديث، فقه و لغت، ادبيات، هندسه، نجوم، موسيقي، طب، فيزيك و شيمي، تاريخ و جغرافيا و... گامهاي مؤثري برداشته شد. خليل بن احمد نخستين نويسنده ي قواعد نحوي و شعري و لغت در اين زمان بود. ابن مقفع دانشمندي ايراني كه از ماديگري دفاع مي كرد در اين عصر بود. در قرائت قرآن مجيد قاريان و خوانندگان بسياري پديد آمدند كه



[ صفحه 108]



مخصوصا قراء سبعه در اين زمان مي زيستند. [4] يكي از قاريان بزرگ ابوعبدالرحمن مقري در سال 213 از جهان رفت و ديگري خلف بن هشام بزاز در سال 229 بدرود زندگي گفت كه از معاصران امام نهم عليه السلام بودند.

در دانش تفسير قرآن روشهاي گوناگوني را پيش گرفتند. عده اي تنها تفسير به حديث را مي پسنديدند و بعضي در تفسير، به رأي و عقيده ي خود مي پرداختند كه معتزليان و باطنيان را از اين گروه دانسته اند. عده اي نيز قرآن را بر مبناي تورات و انجيل تفسير مي كردند. در اين دوره تفسيرهاي بسياري تدوين شد، مفسران از ابتداي اسلام تا آن زمان، اول ابن عباس بود و بعد ابن جريح و سدي كه در سال 127 هجري مرد، بعد از آنها مقاتل بن سليمان ازدي بود كه بيشتر تحت تأثير تفسيرهاي توراتي قرار گرفته بود، او در سال 150 بدرود زندگي گفت. تفسير محمد بن اسحاق در اين زمان تحرير يافت كه از اسرائيليات سرشار است. [5] تفسير سي جلدي طبري از اين دوران براي ما باقي مانده كه دائرة المعارفي پرمايه و در نوع خود بي نظير است. تفسير طبري بيشتر به تفسير به حديث پرداخته و اجماع را سخت در تفسير خود مورد توجه قرار داده است. علاوه بر اين مفسرين، از معتزليان اساس برنامه و تعليمات خود را بر قرآن گذاشته بودند و براي اثبات عقايد خودشان و رد نظريات مخالفانشان، دلايل عجيب و غريبي از قرآن مي آوردند و تفسير به رأي نيز مي كردند. مخصوصا كه آنها عقل را مبنا قرار مي دادند. يكي از معروفترين تفسيرهاي آنان تفسير ابوبكر اصم بود كه در سال 240 وفات يافت و معاصر



[ صفحه 109]



امام جواد و امام هادي عليهماالسلام بود و بعدها تفسير ابن جرد اسدي پديد آمد كه فقط براي تفسير بسم الله الرحمن الرحيم صد و بيست وجه به قلم آورده است. [6] .

قرآن مبنا و مأخذ و معيار همه ي دانش هاي زمان بود. و هر كس و پيرو هر مكتبي، عقايد خود را با قرآن البته به رأي و نظر خودش تطبيق مي كرد، مثلا در نحو كتاب «معاني القرآن» نوشته شده كه افرادي مانند كسائي، مبرد، فرا و خلف همه ي مباحث خود را از قرآن برداشت كرده بودند. در فقه كتاب «احكام القرآن» به رشته ي تحرير درآمد كه از قرآن برداشت شده بود، و فقيهاني چون شافعي، ابوبكر رازي، كلبي، و يحيي بن اكثم در اين دوره مي زيستند، مسائل تاريخي را نيز از قرآن برداشت مي كردند و خود مبنايي شده بود براي همه چيز و همه جا. قرآن مبنا و اصل است و همه راهها به آن ختم مي شود، اغلب و بلكه همه ي دانشمندان آن دوران از قرآن استفاده مي كردند.

حديث پيامبر و گفتار درباره ي آن حضرت نيز مبنا بود و چه بسيار كساني كه در اين رشته كار مي كردند و فعاليت داشتند. شيعه از اين جهت ممتاز بود كه از امامان بزرگوار و پيشوايان راستينش كه فرزندان پيامبر صلي الله عليه و آله بودند مستقيما استفاده مي كرد و كلام آنان را مانند گفتار رسول اكرم صلي الله عليه و آله گرامي مي داشت و كلام نبي بزرگوار و سيره و سنت آن حضرت را از زبان اينان مي شنيد.

براي مسلمانان حديث، بعد از قرآن اهميت بسيار دارد. صحاح ششگانه كه از كتب حديث معتبر عامه است در اين دوران تدوين يافت [7] و حديث شيعه كه همچنان ادامه داشت؛ و محدثين و راويان شيعه گفتار امامان را چون رشته ي طلايي نگاه مي داشتند و به



[ صفحه 110]



آيندگان مي سپردند. در فقه افراد بسياري تخصص يافتند و گامهاي مثبتي برداشتند. مبناي فقه را قرآن و حديث قرار دادند. از اين زمان مذاهب چهارگانه اهل سنت به نامهاي حنفي، حنبلي، شافعي و مالكي پديد آمد. فقه جعفري به پيشوايي امام بزرگوار حضرت صادق عليه السلام پايه ريزي شد. مالك، فقيه مردم حجاز بود و او بيشتر به احاديث اعتماد داشت. ابوحنيفه فقيه عراقي ها بود كه رأي و قياس را در فقه به كار مي برد. شافعي ابتدا به روش حجازيان بود و سپس راه ميانه آن دو را برگزيد، يعني هم روش حديث و هم قياس مبناي كار او بود. احمد بن حنبل از اجتهاد به دور بود. اولين كتاب فقهي را مالك نوشت به نام «الموطاء» و كتاب «المدونه» از تقريرات او است كه به وسيله ي شاگردش اسد بن فرات نيشابوري به رشته تحرير درآمد. مالك معاصر حضرت جواد بود و شاگردان بسياري داشت. شافعي نيز كه گرايش شديدي به شيعه داشت در زمان حضرت جواد عليه السلام مي زيست. او براي درس فقه اهميت بسيار قائل بود و با تشريفات و احترامات فراواني به درس حاضر مي شد و به سخن مي پرداخت. كتاب «مبسوط» و «ام» [8] از اوست. شافعي در سال 204 هجري درگذشت.

احمد بن حنبل هم معاصر حضرت امام جواد عليه السلام بود. [9] مذهب او طرفداران بسياري نداشت و او در اثر مخالفت با عقايد خليفه ي عباسي با همه ي علم و دانش و احترامي كه داشت زنداني شد و شكنجه ديد و بالاخره از عقيده خود برنگشت. ابوحنيفه معاصر حضرت صادق عليه السلام بود كه او نيز شاگردان بسياري را تربيت كرد.


پاورقي

[1] مقدمه ي ابن خلدون، در باب دانشوران مسلمان.

[2] سوره ي جمعه، آيه ي 2.

[3] تاريخ سياسي اسلام، جلد 2، ص 247.

[4] قراء سبعة: امامان مشهور قرائات هستند كه در تنظيم قرآن و نقطه گذاري آن و تجويد قرائت از جهت اعراب و بنا و ملاحظه مد و ادغام، و فصل و وصل، و نظاير اينها به مذهب آنها تمسك مي شود، و... آن هفت تن عبارتند از:

1- حمزة بن حبيب، مكني به ابوعماره، 2- عاصم بن ابي النجورد، 3- ابوالحسن علي بن حمزه ي كسايي، 4- نافع بن عبدالرحمان بن ابونعيم، 5- عبدالله بن كثير، 6- ابوعمرو بن علاء مازني، 7- عبدالله بن عامر بن زيد بن تميم، و بهترين اين قرائتها قرائت عاصم است (نقل به اختصار از لغتنامه دهخدا) و شيعيان نيز عموما از قرائت عاصم پيروي مي كنند.

[5] اسرائيليات، عبارت است از روايات، اخبار تاريخي و قصصي كه از بني اسرائيل و يهوديان مسلمان شده، داخل تاريخ و احاديث اسلامي گرديده و غالبا خرافي و بدون مبناست. در جلد اول، طبقات مفسرين شيعه تأليف: دكتر عقيقي بخشايشي، در خصوص مفسران اسلامي به طور كلي بحث كاملي انجام شده است، احوالات ابن جريح، در جلد سوم، دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ص 226 آورده شده است.

[6] در مورد ابوبكر اصم و افكار و عقايد و آثار او به دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج 9، ص 265 مراجعه شود.

[7] صحاح سته: يا كتابهاي حديث ششگانه نام شش كتاب حديث اهل سنت و جماعت است كه فقها و اصحاب حديث آنان بر آن كتابها اعتماد دارند و اركان اساسي علم حديث است و آن شش كتاب عبارتند از: 1- الجامع الصحيح، تأليف: محمد بن اسماعيل بخاري (متوفي 256 هجري) كه به آن صحيح بخاري، هم گفته مي شود، 2- صحيح، تأليف: ابوالحسن مسلم بن حجاج نيشابوري (متوفي 261 هجري) كه آن را صحيح مسلم، نيز مي نامند، 3- سنن، تأليف: ابن ماجه (متوفي 273 هجري)، 4- جامع، تأليف: ترمذي (متوفي 279 هجري)، 5- سنن، تأليف: ابي داود (متوفي 275 هجري)، 6- سنن، تأليف: نسايي (متوفي 303 هجري) ر. ك كتب حديث و تاريخ ادبيات ايران، آقاي دكتر صفا، ص 67.

[8] كتاب الام: مهمترين و معروفترين كتاب امام شافعي (محمد بن ادريس بن عباس بن عثمان بن شافع) مي باشد كه مجموعه ي نوشته هاي او در آن كتاب جمع است. فهرست كتابهاي او در معجم الادباء، و كشف الظنون نيز آمده است.

[9] شذرات الذهب، ج 2، ص 96؛ مرگ او را در سال 241 هجري نوشته است.