بازگشت

ولايت و امامت


ولايت الهي همان سرپرستي و صاحب اختياري است كه پيش از اين بيان داشتيم. همان كه كسي زمامدار دين و دنياي مردم باشد و جانشين پيامبر و رهبر آنها به سوي كمال و همان مقام عصمت و علم، اين ولايت مطلقه است. برخي را خداوند مورد عنايت قرار داده و در اثر لايق بودن خودشان برتري هايي بخشوده «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت و يطهركم تطهيرا» [1] خدا اراده كرده است كه ناپاكي را از شما اهل بيت پيغمبر برطرف كرده و شما را پاك و پاكيزه گرداند، آري خواست خداوندي بود كه اينان پيرامون گناه نگردند تا روحشان آلوده نشوند و همچنان پاك بمانند و باز اراده او بود كه اينان در اثر استعداد فوق العاده شان آگاهي كامل داشته باشند و عالم به ما كان و ما يكون باشند و اين را ولايت تكويني مي گويند، همان برتري هاي وجودي كه خالق متعال در كسي قرار مي دهد و مي خواهد كه او پيغمبر يا امام باشد و اين مسلم است كه خلقت مادي حضرت



[ صفحه 286]



محمد صلي الله عليه و آله يا علي عليه السلام، مانند ابوجهل يا معاويه نبوده است. در استعداد، در انديشه، در جسم، در روح، در ژنها، و در بسياري چيزهاي ديگر با هم متفاوت بوده اند و خدا خواسته كه همه ي مظاهر عالي خلقت در يكجا جمع باشد تا نشان دهد انسان برتر كيست؟ و انساني كه بايد نمونه باشد كدام است و چه كسي شايستگي رهبري و پيشوايي را دارد تا ديگران به او تأسي كنند و پيروي اش نمايند؟ و پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله در اواخر عمر خود بارها فرمودند: «اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي» [2] اي مردم، من براي شما دو چيز باقي مي گذارم يكي كتاب خدا و ديگري اهل بيتم را كه اين دو نبايد از هم جدا باشند، قانون و اجرا كننده آن، هر دو لازم و ملزومند، هر كدام بدون ديگري ناقص است و چه بسيار احاديث ديگري از پيامبر كه در اصالت خاندانش نقل شده كه جاي شكي باقي نمي گذارد و اين براي هميشه است، تا قيامت كه در غياب امام، مراجع بزرگوار و اسلام شناسان اعلم و انديشمند، آن مسئوليت ها را به دوش خواهند داشت.

حضرت رضا عليه السلام [3] مي فرمايند: «چون خداوند كسي را براي امور بندگانش انتخاب كرد او را براي اين كار آماده مي گرداند، سعه ي صدر به او عنايت مي كند، قلبش را منبع حكمت مي گرداند، دانش خود را پيوسته به او الهام مي كند، تا هر اشكالي را پاسخگو باشد و در پيدا كردن راه حق سرگردان نشود، پس او معصوم از گناه است، هميشه مؤيد و موفق در راه راست مي باشد، از خطا و لغزش مصون است، خدا او را به اين مقام اختصاص داده تا بر بندگانش حجت و بر خلقش شاهد باشد، اين فضيلتي است از جانب خدا كه بر هر كس خواست عطا مي كند، خدا داراي فضل بي منتهايي است» و حضرت صادق عليه السلام فرمودند: [4] «ما حافظ علم و بيان كننده ي دستورات او هستيم، ما از گناه معصوميم و خدا اطاعت ما را واجب گردانيده و مخالفت با ما را حرام كرده است، ما بر موجودات زمين و آسمان حجت هستيم.» چه بسيار احاديث صحيح و كامل ديگري كه از طرف پيامبر صلي الله عليه و آله و ائمه ي هدي در اين خصوص نقل شده كه در كتابهاي ويژه ي مسائل امامت بيان شده است، و افسوس كه



[ صفحه 287]



امثال مأمون و يحيي بن اكثم به اين حقيقت واقف نبودند كه امام رضا عليه السلام و يا امام محمدتقي عليه السلام كودك را مورد آزمايش قرار مي دادند و شايد هم مي دانستند و منافعشان ايجاب نمي كرد كه به حقيقت اعتراف كنند، بيچاره ها گمان مي كردند امام نهم از پاسخ مشكلات آنان عاجز خواهد ماند و خواهند توانست با هو و جنجال مسأله علم امام را تخطئه كنند و مأمون با فرستادن كنيزكان زيبا و دلربا در اطراف امام جواد عليه السلام همراه با آلات لهو و لعب نيز مي خواست در عصمت امام شك ايجاد كند ولي غافل از آنكه:



چراغي را كه ايزد برفروزد

هر آن كس پف كند ريشه اش بسوزد



بيچاره ها نمي دانستند امام كوچك و بزرگ ندارد، براي امام پير و جوان مطرح نيست، همه يك خورشيد درخشاني هستند كه در هر زماني به گونه اي مورد استفاده قرار مي گيرند، و رهبري مي كنند و يكي از مباني دانش آن بزرگواران قرآن مجيد است كه حضرت صادق عليه السلام [5] فرمودند:

«هيچ موضوعي نيست كه مورد اختلاف و بحث مردم باشد مگر اينكه اصل و ريشه اش در كتاب خداست، ليكن عقل هاي مردم به آن نمي رسد» و حضرت باقر عليه السلام فرمودند: [6] وقتي براي شما چيزي گفتم، دليلش را در قرآن بجوييد، و افاضات و اشراقات الهي پيوسته شامل حال آنها مي گشت، همان طور كه گاهي در مرحله ي بسيار ضعيفي اين گونه حالات به ما دست مي دهد و امروز برخي آن را حس ششم مي نامند، و امام را بايد در فوق اين مراحل بلكه با همان معيار ولايت تكويني سنجيد، عملش را عصمتش را و اين از مردم عادي ساخته نيست كه خود سمبل ها و نمونه ها را انتخاب كنند بلكه مردم جز آن دوازده تن براي ولايت خويش كساني را بايستي انتخاب كنند كه بدان گونه باشند و اين كار مردم است.

ولايت تكويني مخصوص پيغمبر و امام بوده و ديگران داراي ولايت تشريعي هستند و آن مسئوليت در برابر اجتماع است كه تا چه اندازه اين وظيفه ي بزرگ را مي توانند درست انجام دهند، و ما در انجام اين امر بزرگ با پيغمبران و امامان همسانيم كه بايد لحظه اي از



[ صفحه 288]



فعاليت بازنايستيم و درنگ نداشته باشيم، البته هر كسي در حد خودش، مطابق علمش، آگاهي اش، ميزان تقوا و ايمانش، بايد آن وظيفه و مسئوليت را به انجام برساند و در حد كامل و مورد نياز جامعه و اگر نكرديم قصور است و كوتاهي و گناه، و اينجا جاي سكوت و خفتن نيست، و شيعه نمي بايد لحظه اي درنگ داشته باشد، هنگامي از تلاش بازمي ايستد كه نباشد [7] و بالاخره گامي است براي رسيدن به نظارت ولايت فقيهان عادل و عالمان شايسته در غيبت امام زمان (عج). [8] .



موجيم كه آسودگي ما عدم ماست

ما زنده از آنيم كه آرام نگيريم



و ولايت داشتن و پيروي امام و پيغمبر صلي الله عليه و آله، يعني مثل آنها بودن و مثل آنها حركت كردن و يك لحظه با معاويه و يزيد و منصور دوانيقي و هارون الرشيد و مأمون و معتصم و متوكل و... نساختن، و ولايت تنها سوگواري و برگزاري جشن ولادت نيست، بلكه آنها نيز مقدمه ي عمل است و حركت؛ چه اشتباه مي كنند آنهايي كه ولايت داشتن را تنها منحصر در جشنها و روضه خواني مي دانند، آنها به اين بهانه راه را عوض مي كنند، قشر را مي گيرند، و مغز را رها مي كنند، اگر شمر يا يزيد در مراسم عزاداري شركت كنند آنها را اهل ولايت دانسته و اگر خود امام حسين عليه السلام فعاليت انقلابي را ولايت بداند، العياذ بالله او را از ولايت عاري مي دانند، ولايت سكون و سكوت نيست، بلكه دوستي ائمه و پيروي از رفتار و گفتار آنهاست.

نه اينكه امام چون داراي ولايت تكويني است و تافته ي جدا بافته است در انجام كار و فعاليت با مردم ديگر فرقي دارد، همان قدر كه درك و فهم امام بالاتر است به همان اندازه مسئوليتش نيز بيشتر و بالاتر است، از او بيشتر كار مي خواهند امام فوق انسان نيست بلكه انسان فوق العاده است. [9] .



[ صفحه 289]



هر كه در اين بزم مقرب تر است

جام بلا بيشترش مي دهند



اگر كسي چشم نداشته باشد مسلما در انجام تكاليف و مسئوليت ها با افراد بينا فرق دارد، و آن را كه چشم داده اند و مورد لطفش قرار داده اند به همان نسبت بيشتر بايد انجام وظيفه كند و حق آن چشم بينا را ادا نمايد، و آن را كه عقل كامل داده اند و انديشه ي بيدار، مانند امام، بار مسئوليتش سنگين تر خواهد بود و در برابر عظمت الهي بيشتر بايد اظهار عبوديت و خاكساري كند. در دعاهاي صادره از ناحيه ائمه مخصوصا دعاي كميل حضرت علي عليه السلام، دعاي عرفات حضرت حسين عليه السلام و دعاي ابوحمزه ي حضرت سجاد عليه السلام و ديگر دعاها اين موضوع بيشتر به نظر مي رسد.

حضرت امام محمدباقر عليه السلام بارها مي فرمودند: «ان الله اخذ ميثاق شيعتنا بالولاية و هم ذر يوم اخذ الميثاق علي الذر و الاقرار له بالربوبية و لمحمد صلي الله عليه و آله و سلم بالنبوة» [10] .

خدا پيمان ولايت ما را از شيعه هاي ما در روزي گرفته كه در آن روز از ذره ها پيمان گرفته است و از آنها اقرار براي خود گرفته به پروردگاري و براي محمد صلي الله عليه و آله به پيغمبري. امام صادق عليه السلام فرمودند: «ولايتنا ولاية الله اللتي لم يبعث نبيا قط الا بها» [11] ولايت ما ولايت خداست كه مبعوث نشد هيچ پيغمبري جز براي آن.

يكي از اصحاب امام محمدباقر عليه السلام به آن حضرت مي گويد: در اين آيه «نزل به الروح الامين علي قلبك لتكون من المنذرين بلسان عربي مبين» [12] آن را روح الامين بر دل تو فرود آورد تا از بيم دهنده ها باشي با زبان عربي روشن. منظور از اين مطلب چيست؟ امام فرمودند: آن ولايت أميرالمؤمنين است. [13] امام صادق عليه السلام در تفسير اين آيه «انا عرضنا الامانة علي السماوات و الارض و الجبال فابين ان يحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه كان ظلوما جهولا» [14] ما امانت را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرديم، از حمل آن سر باز



[ صفحه 290]



زدند و از آن ترسيدند و انسان آن را تحمل كرد براي آنكه بسيار ستمكار و نادان است، ستمكار بر خود، امام فرمودند: منظور از امانت در اين آيه ولايت أميرالمؤمنين است. [15] در اين قسمت از اصول كافي آيات بسياري را كه به ولايت امامان ما تفسير شده آورده اند. [16] .


پاورقي

[1] سوره ي احزاب آيه ي 33؛ تفسير و توجيه اين آيه شريفه در كتابهاي اهل البيت يا چهره هاي درخشان، نوشته شهاب الدين اشراقي، محمد موحدي فاضل و بررسي مسائل كلي امامت، نوشته ي ابراهيم اميني به نحو كاملي بيان شده است.

[2] غاية المرام، ص 11 - عبقات الانوار، شيعه در اسلام، ص 8.

[3] اصول كافي، ج 1، ص 202.

[4] همان، ص 269.

[5] همان، ص 60.

[6] همان، ص 62.

[7] حضرت آية الله العظمي امام خميني در اين خصوص در كتاب حكومت اسلامي بحث مفصلي دارند.

[8] آيت الله لطف الله صافي گلپايگاني، در كتاب ولايت تكويني ولايت تشريعي، بحث جامعي در اين خصوص دارند.

[9] مرحوم دكتر علي شريعتي در كتاب امت و امامت در اين مورد بحث جامعي دارد.

[10] اصول كافي، ج 2، ص 427.

[11] همان، ص 429.

[12] سوره ي شعراء، آيات 195-193.

[13] اصول كافي، ج 2، ص 367.

[14] سوره ي احزاب، آيه ي 72.

[15] اصول كافي، ج 2، چاپ اسلاميه تهران، ص 368.

[16] همان - الحجة، ص 367.