ياور دين خدا، سرور خوبان تقي
سرو سهي شد خجل از قد و بالاي خويش
سايه ي «ابن الرضا» چون به زمين اوفتاد
زمزمه ي جويبار، چون غزل عشق اوست
مي رود از آن سرود، خاطره ي غم زياد
بوي بهشت آمد و نغمه ي شادي به باغ
آن گل بي خار چون پاي به گيتي نهاد
شوخي نرگس ببين خم شده روي زمين
تا كه مگر پا نهد بر سر و رويش «جواد»
مادر او خيزران، از پدري چون رضا
عاشر ماه رجب، اين پسر پاك زاد
معدن احسان و جود، آيت حسن و كمال
چشمه ي مهر و صفا، خيمه ي دين را عماد
ياور دين خدا، سرور خوبان تقي
دوست هر متقي، دشمن كفر و عناد
مجمر پر آتش و عود و سپند آوريد
ذكر مكرر كنيد چهار قل و ان يكاد
از اثر معجزش خاك طلا مي شود
نقره كند برگ را آن شه نيكو نهاد
جود جوادي نگر كز نظر لطف او
شاخه ي بي بار و خشك سبز شد و ميوه داد
كس نتواند دهد شرح كمالات او
گر همه دريا شود بهر نوشتن مداد
مقدم شهزاده را خدمت سلطان ولي
عرض نمايد «حسان» تهنيت و شاد باد
«حبيب چايچيان، حسان»