بازگشت

تشخيص نامه هاي بي نشان و استخدام ساربان


يكي از اصحاب و شيعيان حضرت ابوجعفر، امام جواد محمد عليه السلام به نام ابوهاشم حكايت كند:

روزي به قصد زيارت و ديدار آن حضرت، رهسپار منزلش شدم، در بين راه سه نفر از دوستان، هر يك نامه اي به من دادند كه به دست حضرت برسانم؛ ولي چون نامه ها نشاني نداشت، من فراموش كردم كه كدام از چه كسي است.

وقتي خدمت امام عليه السلام وارد شدم و نامه ها را جلوي آن حضرت نهادم، يكي از نامه ها را برداشت و بدون آن كه نگاهي به آن نمايد، فرمود: اين نامه ي زيد بن شهاب است.

سپس دومين نامه را برداشت و بدون نگاه در آن، فرمود: اين نامه ي محمد بن جعفر است؛ و چون سومين نامه را برداشت، نيز بدون نگاه فرمود: و اين نامه هم از علي بن الحسين است؛ و آن گاه هر كدام را با نام و نسب معرفي نمود و آنچه نوشته بودند، مطرح فرمود.

بعد از آن، حضرت جواب هر يك از نامه ها را زير نوشته هايشان مرقوم داشت و امضاء كرد؛ و سپس تحويل من داد.



[ صفحه 27]



وقتي برخاستم كه از حضور مباركش مرخص شوم و بروم، امام عليه السلام نگاهي محبت آميز به من نمود و تبسمي كرد؛ و سپس مبلغي معادل سيصد دينار به من عطا نمود و فرمود: اين پول ها را تحويل علي بن الحسين بن ابراهيم بده و بگو كه تو را بر خريد اجناس راهنمائي كند.

پس هنگامي كه نزد علي بن الحسين رفتم و پيام حضرت را رساندم، مرا راهنمائي كرد و اجناسي را خريداري كردم؛ و سپس آن ها را به وسيله ي شتر براي امام عليه السلام آوردم.

همين كه به همراه صاحب شتر جلوي درب منزل حضرت رسيديم، صاحب شتر از من تقاضا كرد كه از حضرت بخواهم تا او را جزء افراد خدمت گذار خود قرار دهد.

وقتي بر امام جواد عليه السلام وارد شدم و خواستم تقاضاي صاحب شتر را مطرح كنم، ديدم حضرت كنار سفره ي طعام نشسته و به همراه عده اي مشغول تناول غذا مي باشد.

و بدون آن كه من حرفي زده باشم، فرمود: اي ابوهاشم! بنشين و به همراه ما از اين غذا ميل كن و ظرف غذائي را با دست مبارك خويش جلوي من نهاد؛ و چون از آن غذاي لذيذ خوردم، حضرت به غلام خود فرمود: اي غلام! صاحب شتر را كه همراه ابوهاشم آمده و جلوي منزل ايستاده است، بگو وارد شود و در كنار شما مشغول خدمت و انجام وظيفه گردد. [1] .



[ صفحه 28]




پاورقي

[1] هداية الكبري حضيني: ص 299.