بازگشت

يكي از علت هاي شهادت


ابوداوود قاضي - يكي از قضات معروف خلفاء بني العباس - حكايت كند:

روزي مأمورين دزدي را دست گير كرده بودند و معتصم عباسي دستور مجازات او را صادر كرد و عده ي بسياري از فقهاء و علماء جهت اجراء حكم سارق در مجلس خليفه حضور يافتند و هر يك نظريه اي جهت قطع دست دزد بيان كرد.

معتصم به حضرت ابوجعفر، امام محمد جواد عليه السلام رو كرد و گفت: يا ابن رسول الله! نظر شما در اين باره چيست؟

امام عليه السلام فرمود: افراد، نظرات خود را دادند، كافي است.

معتصم گفت: من كاري به نظرات آن ها ندارم، شما بايد نظريه ي خود را مطرح نمائي؛ حضرت اظهار نمود: مرا از اين كار معذور بدار؟

معتصم حضرت را به خداوند سوگند داد و گفت: بايد نظريه ي خود را براي ما بيان نمائي.

حضرت فرمود: اكنون كه چاره اي جز جواب ندارم، مي گويم كه تمامي افراد اشتباه كردند و برخلاف سنت اسلام سخن گفتند؛ چون كه قطع دست دزد بايد از چهار انگشت باشد و كف دست به حال



[ صفحه 116]



خود باقي بماند؛ و معتصم در حضور تمامي افراد گفت: آيا دليل و مدركي بر آن داري؟

امام عليه السلام فرمود: فرمايش خدا صلي الله عليه و آله و سلم است، كه فرمود: سجده به وسيله ي هفت جاي بدن - پيشاني، دو كف دست، دو سر زانو و دو انگشت پاها - انجام مي گيرد.

و چنانچه از مچ يا آرنج قطع شود، براي سجده جايگاهي باقي نمي ماند؛ و حال آن كه خداوند متعال - در قرآن كريم - فرموده: سجده گاه ها حق خداوند است و كسي را نبايد در آن ها مشاركت داد، پس براي محفوظ ماندن حق خداوند دو كف دست نبايد قطع شود.

معتصم با اين استدلال حيرت زده شد؛ و آن گاه دستور داد تا طبق نظريه ي حضرت ابوجعفر، امام محمد جواد عليه السلام دست دزد، قطع و مجازات گردد.

ابوداوود قاضي گويد: در يك چنان موقعيتي من براي خود آرزوي مرگ كردم و پس از گذشت دو سه روز، نزد معتصم رفتم و گفتم: يا اميرالمؤمنين! من بر خود لازم مي دانم كه مطالبي را به عنوان نصيحت به شما بگويم، هر چند كه به وسيله ي اين گفتار، خود را داخل آتش جهنم قرار مي دهم.

معتصم گفت: مطلب و پيشنهاد خود را مطرح كن.

گفتم: هنگامي كه اميرالمؤمنين و خليفه ي مسلمين تمامي فقهاء و دانشمندان را در يك مجلس براي بيان حدود الهي جمع مي كند و در نهايت در حضور تمامي وزراء و درباريان و بزرگان نظريه ي همه ي افراد



[ صفحه 117]



را مطرود مي سازد و به گفته ي كسي اهميت مي دهد و عمل مي كند كه طائفه اي بر امامت و خلافت او معتقد هستند و طبق نظريه ي او حكم مي دهد، آيا در آينده اي نزديك چه خواهد شد؟!

وقتي معتصم مطالب مرا شنيد، رنگ چهره اش برافروخته گشت و گفت: خداوند تو را جزاي خير دهد كه مرا نصيحت و راهنمائي نمودي، و در روز چهارم به يكي از وزرايش دستور داد كه حضرت جواد عليه السلام را به منزل خود دعوت كند تا كارش را بسازد.

هنگامي كه وزير دربار، حضرت را دعوت كرد، حضرت نپذيرفت و فرمود: مي دانيد كه من به مجالس شما نمي آيم.

وزير اظهار داشت: شما را به صرف طعام دعوت مي كنيم و خليفه و برخي از وزراء، علاقه مند به حضور شما هستند؛ و در نهايت حضرت را مجبور كرد تا در مجلس و سفره ي شوم آن ها حاضر شود.

همين كه حضرت وارد مجلس گرديد و چند لقمه از غذائي كه جلويش نهاده بودند تناول نمود، اثرات زهر را در خود احساس نمود و خواست كه از منزل خارج شود، ميزبان گفت: همين جا بمانيد؟ حضرت فرمود: در منزل شما نباشم، بهتر است.

و با گذشت يك شبانه روز، كاملا زهر در بدن نازنين امام جواد عليه السلام اثر كرد و همچون ديگر ائمه عليهم السلام مسموم و به فيض شهادت نائل گشت. [1] .



[ صفحه 118]




پاورقي

[1] تفسير عياشي: ج 1، ص 319، ح 109، بحارالأنوار: ج 50، ص 5، ح 7، حليلة الأبرار: ج 4، ص 580، ح 2.