بازگشت

هدايت افراد و توصيه ي خوردن غذا در صحرا يا منزل


شخصي به نام محمد بن وليد گويد:

من نسبت به امامت حضرت جواد عليه السلام در شك و شبهه بودم، تا آن كه روزي به منزل آن حضرت آمدم و جمعيتي انبوه نيز در آن جا حضور داشتند.

من در گوشه اي نشستم تا زوال ظهر شد؛ پس نماز ظهر و عصر و نافله هاي آن ها را خواندم، پس از سلام نماز متوجه شدم كه شخصي پشت من حركت مي نمايد، چون نگاه كردم، حضرت ابوجعفر - امام جواد عليه السلام - را ديدم.

لذا به احترام آن حضرت از جاي برخاستم و سلام كردم و دست مبارك آن بزرگوار را بوسيدم و روي پاهايش افتادم.

پس از آن، حضرت نشست و فرمود: براي چه اين جا آمده اي؟

و بعد از آن اظهار داشت: تسليم امر خداوند سبحان باش و ايمان خود را تقويت كن.

عرض كردم: اي سرورم! من تسليم شدم.

حضرت اظهار نمود: واي بر تو، و سپس با حالت تبسم تكرار



[ صفحه 82]



فرمود: تسليم شو.

عرضه داشتم: يا ابن رسول الله! تسليم شدم، و من شما را به عنوان امام و خليفه ي رسول الله عليهم السلام پذيرفتم و به يقين كامل رسيدم؛ خداوند متعال آنچه از شك و ترديد در قلبم بود، همه را نابود ساخت و از جهت ايمان و عقيده تقويت شدم.

چون فرداي آن روز فرا رسيد، صبح زود به سمت منزل حضرت حركت كردم و تنها آرزويم اين بود كه بتوانم دو مرتبه به حضور آن بزرگوار شرفياب شوم؛ پس مدتي جلوي منزل حضرت منتظر ماندم تا جائي كه گرسنه شدم.

ناگهان متوجه شدم كه شخصي چند نوع غذا آورد و به همراه او شخصي ديگري با لگن و آفتابه آمد و آن ها را جلوي من نهادند و گفتند: مولايت دستور داده است كه اول دست هايت را بشوي و سپس اين غذا را تناول نما.

راوي گويد: همين كه دست هايم را شستم و مشغول خوردن غذا شدم، متوجه شدم كه حضرت جواد عليه السلام به طرف من مي آمد، پس به احترام از جاي برخاستم، فرمود: بنشين، و غذايت را تناول نما، لذا نشستم و چون غذا را خوردم و سير گشتم، حضرت به غلام خود دستور داد تا باقي مانده ي غذاها را بردارد.

سپس آن امام همام، حضرت جواد الأئمه عليه السلام به صورت نصيحت و موعظه، مرا مخاطب قرار داد و فرمود:



[ صفحه 83]



اي محمد! هرگاه در صحرا و بيابان هستي، غذا را فقط از داخل ظرف غذا و سفره بخور و آنچه كه اطراف آن ريخته مي شود رها كن، گرچه ران گوسفندي باشد.

ولي چنانچه در منزل خواستي غذا ميل كني، سعي نما غذاهائي كه اطراف سفره و ظرف غذا ريخته مي شود، جمع كن و بخور، كه همانا در آن رضايت و خوشنودي خداوند متعال مي باشد؛ و نيز سبب توسعه ي روزي مي گردد؛ با توجه بر اين كه در آن درمان و شفاء دردها خواهد بود.

همچنين مجددا بعد از آن به من خطاب نمود و فرمود: اكنون آنچه مي خواهي سؤال كن؟

عرضه داشتم: اي مولاي من! نظر شما در رابطه با مشك و عنبر چيست؟

حضرت در پاسخ فرمود: پدرم و سرورم، حضرت ابوالحسن، امام رضا عليه السلام از آن استفاده مي نمود؛ و چون فضل بن سهل به اين موضوع اعتراض كرد، به وي فرمود:

حضرت يوسف عليه السلام از تمام تجملات و زيورآلات دنيوي استفاده مي نمود؛ و از مقام والاي نبوت و معنويت آن بزرگوار چيزي كاسته نگرديد.

همچنين حضرت سليمان بن داوود عليه السلام با آن تاج و تختي كه داشت و نيز داراي آن همه امكانات و تجملات پادشاهي، پيامبر الهي بود و با اين كه تمام حيوانات و جن و انس و ديگر موجودات و امكانات در اختيارش بود و با اين حال نقصي و ضربه اي بر نبوتش وارد نيامد.



[ صفحه 84]



و در ادامه ي فرمايش خود افزود: خداوند متعال در آيات شريفه ي قران حكيم خطاب به پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله سلم فرموده است: (قل من حرم زينة الله التي أخرج لعباده و الطيبات من الرزق قل هي للذين آمنوا في الحياة الدنيا...). [1] .

يعني؛ اي پيامبر! - به مردمان - بگو: چه كسي زينت هاي الهي را حرام گردانده است، بگو اي محمد!: چيزهاي خوب را براي بندگان مؤمن و مخلص خود قرار داده است تا در زندگي دنيا از آن ها استفاده نمايند و بهره مند شوند. [2] .



[ صفحه 85]




پاورقي

[1] سوره ي اعراف: آيه ي 32.

[2] هداية الكبري حضيني، ص 308، س 2، مدينة المعاجز: ج 7، ص 412، ح 2419. ضمنا داستان بسيار طولاني و مفصل بود كه به همين مقدار اكتفاء گرديد.