بازگشت

سه نوع استدلال بر اثبات امامت در نوجواني


مرحوم كليني، و عياشي و ديگر بزرگان آورده اند:

مدتي پس از آن كه حضرت علي بن موسي الرضا عليهماالسلام به شهادت رسيد، شخصي به نام علي بن حسان نزد امام محمد جواد عليه السلام حضور يافت و عرضه داشت:

يا ابن رسول الله! مردم نسبت به مقام و موقعيت شما كه در عنفوان جواني امام و حجت خدا بر آن ها مي باشي، مشكوك هستند و ايجاد شبهه مي كنند؟!

حضرت جواد الأئمه عليه السلام لب به سخن گشود و اظهار داشت: چرا مردم چنين مطالبي را بر عليه من ايراد مي كنند؟

و سپس افزود: خداوند متعال بر حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله سلم اين آيه ي شريفه ي قرآن را فرستاد: (قل هذه سبيلي أدعوا الي الله علي بصيرة أنا و من اتبعني) [1] .

يعني؛ بگو: اي پيامبر! اين روشن من است كه مردم را به سوي خداي يكتا دعوت مي كنم با هر كه از من تبعيت و پيروي كند.



[ صفحه 62]



بعد از آن، امام جواد عليه السلام فرمود: به خدا قسم، كسي غير از علي بن ابي طالب از پيغمبر خدا، صلوات الله عليهما تبعيت نكرد؛ و در آن زمان 9 سال داشت و من نيز اكنون 9 ساله هستم. [2] .

- همچنين مرحوم كليني و برخي ديگر از بزرگان آورده اند:

شخصي خدمت امام محمد جواد عليه السلام شرفياب شد و اظهار داشت: يا ابن رسول الله! عده اي از مردم نسبت به موقعيت شما ايجاد شبهه مي كنند؟!

امام جواد عليه السلام در پاسخ چنين فرمود: خداوند متعال به حضرت داوود عليه السلام وحي فرستاد كه فرزندش، سليمان را خليفه و وصي خود قرار دهد، با اين كه سليمان كودكي خردسال بود و گوسفند چراني مي كرد.

و اين موضوع را برخي از علما و بزرگان بني اسرائيل نپذيرفتند و در أذهان مردم شك و شبهه ايجاد كردند.

به همين جهت، خداوند سبحان به حضرت داود عليه السلام وحي فرستاد كه عصا و چوب دستي اعتراض كنندگان و از سليمان هم بگير و هر كدام را با علامتي مشخص كن كه از چه كسي است؛ و سپس آن ها را شبان گاه در جائي پنهان نما.

فرداي آن روز به همراه صاحبان آن ها برويد و چوب دستي ها را



[ صفحه 63]



برداريد، با توجه با اين نكته، كه چوب دستي هر كسي سبز شده باشد همان شخص، جانشين و خليفه و حجت بر حق خدا خواهد بود.

و همگي اين پيشنهاد را پذيرفتند، و چون به مرحله ي اجراء در آوردند، عصاي سليمان سبز و داراي برگ و ثمر شد.

پس از آن، همه ي افراد قبول كردند و پذيرفتند كه او حجت و پيامبر خدا مي باشد. [3] .

- همچنين علي بن أسباط حكايت كند:

روزي به همراه حضرت ابوجعفر، امام محمد جواد عليه السلام از شهر كوفه خارج شديم و حضرت سوار الاغ بود.

در مسير راه به گله ي گوسفندي برخورديم كه گوسفندي از آن گله عقب مانده بود و سر و صدا مي كرد.

امام عليه السلام توقف نمود و سپس به من دستور داد كه چوپان را نزد حضرتش احضار نمايم، پس من رفتم و چوپان را خبر دادم؛ و او نيز آمد.

هنگامي كه چوپان نزد حضرت وارد شد، امام عليه السلام به او فرمود: اين گوسفند ماده از تو گلايه و شكايت دارد؛ و مدعي است كه تو تمام شير آن را مي دوشي، به طوري كه وقتي نزد صاحبش باز مي گردد، شيري در پستانش نيست.

و مي گويد: چنانچه از ظلمي كه نسبت به آن انجام مي دهي، دست



[ صفحه 64]



برنداري و به خيانت خود ادامه بدهي، از خدا مي خواهم تا عمر تو را كوتاه گرداند.

چوپان اظهار داشت: يا ابن رسول الله! من شهادت بر يگانگي خداوند متعال و رسالت حضرت محمد صلي الله عليه و آله سلم مي دهم؛ و اين كه تو وصي و جانشين او هستي.

و سپس افزود: خواهشمندم بفرما علم و معرفت نسبت به سخن اين بره را از كجا و چگونه فرا گرفته اي؟

حضرت فرمود: ما - اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام - خزينه داران علوم و غيب ها و نيز حكمت هاي الهي هستيم، همچنين جانشينان پيامبران و وارثان آن ها مي باشيم؛ و خداوند متعال ما را بر ديگر بندگانش گرامي و مورد توجه خاص قرار داده است، او از فضل و كرمش همه ي علوم را به ما آموخته است. [4] .



[ صفحه 65]




پاورقي

[1] سوره ي يوسف: آيه ي 108.

[2] اصول كافي: ج 1، ص 384، ح 8، تفسير عياشي: ج 2، ص 200، ح 100، بحارالأنوار: ج 25، ص 101، ح 2.

[3] اصول كافي: ج 1، ص 383، ح 3، نورالثقلين: ج 4، ص 75، ح 12، حلية الأبرار: ج 4، ص 545، ح 5.

[4] الثاقب في المناقب: ص 522، ح 455، مدينة المعاجز: ج 7، ص 396، ح 2404.