بازگشت

طرح دو مسئله ي عجيب و حيرت انگيز


بنابر آنچه كه در تواريخ و روايات آمده است، ظلم و جنايات خلفاء بني العباس نسبت به اسلام و نيز اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام به مراتب بيشتر و خطرناكتر از ظلم و جنايات خلفاء بني اميه بوده است.

بني اميه به زور سرنيزه و شمشير حكومت غاصبانه ي خود را نگه مي داشتند و همگان متوجه خطر آن ها بودند.

ولي بني عباس با مكر و حيله و تزوير جلو مي رفتند؛ و با پنبه سر مي بريدند و همه ي افراد متوجه خطر آن ها نمي شدند.

يكي از آن خلفاء، مأمون عباسي بود، پس از آن كه امام علي بن موسي الرضا عليهماالسلام را مسموم و شهيد كرد، به علل و دلايل مختلف شيطاني دختر خود، ام الفضل را به ازدواج فرزند آن حضرت، امام محمد جواد عليه السلام درآورد.

و از سوئي ديگر هر لحظه به شيوه هاي گوناگون سعي در خورد كردن و تضعيف روحيه ي آن امام مظلوم را داشت؛ ولي قضيه، معكوس درمي آمد كه تاريخ شاهد اين مدعي است، و در ذيل به نمونه اي از آن شيوه اشاره مي شود:



[ صفحه 55]



روزي مأمون عباسي عده اي از علماء و حكما و قضات را جهت بحث با امام محمد جواد عليه السلام - كه در سنين 9 سالگي بود - به دربار خود دعوت كرد، كه از جمله ي دعوت شدگان يحيي بن اكثم بود، كه با توطئه اي از قبل تعيين شده خطاب به مأمون كرد و گفت:

يا اميرالمؤمنين! آيا اجازه مي فرمائي از ابوجعفر، محمد جواد سؤالي را جويا شوم؟

مأمون گفت: از خود حضرت اجازه بگير.

يحيي بن اكثم، امام جواد عليه السلام را مخاطب قرار داد و عرضه داشت: اي سرورم! آيا اجازه مي فرمائي كه سؤال كنم؟

حضرت جواد عليه السلام فرمود: آنچه مي خواهي سؤال كن.

يحيي پرسيد: نظر شما درباره ي شخصي كه احرام حج بسته است و در حين احرام حيواني را شكار كند، چيست؟

حضرت فرمود: منظورت چيست؟

آيا حيوان را در داخل حرم و يا بيرون از آن شكار كرده است؟

آيا عالم به مسئله بوده، يا جاهل؟

آيا از روي عمد و توجه آن را شكار كرده؟

آيا به تكليف رسيده بوده يا نابالغ بوده است؟

آيا دفعه ي اول شكار او بوده و يا آن كه به طور مكرر در حرم شكار انجام داده است؟

و آيا شكار پرنده بوده، يا غير پرنده؟



[ صفحه 56]



آيا شكار از حيوانات كوچك بوده، يا از حيوانات بزرگ؟

آيا در شب شكار كرده است، يا در روز؟

آيا در احرام عمره شكار كرده، يا در احرام حجة الاسلام؟

و آيا آن شخص از گناه خود پشيمان شده بود، يا خير؟

با طرح چنين فرع هائي از مسائل، يحيي بن اكثم متحير و سرافكنده شد و عاجز و درمانده گشت؛ و در ميان تمام حضار خجالت زده و شرمسار گرديد.

و چون جمعيت مجلس را ترك كردند و خلوت شد، امام عليه السلام به تقاضاي مأمون، جواب تمام فروع آن مسائل را به طور كامل بيان نمود.

سپس مأمون خطاب به حضرت جواد الأئمه عليه السلام كرد و گفت: يا ابن رسول الله! اكنون شما سؤالي را براي يحيي بن اكثم مطرح نما، تا جواب آن را بگويد.

حضرت پس از اجازه از يحيي، فرمود: بگو، جواب اين مسئله چگونه است:

شخصي در اول روز به زني نگاه كرد؛ ولي نگاهش حرام بود.

و چون مقداري از روز گذشت، آن زن بر اين شخص حلال گشت. وقتي ظهر شد زن حرام گرديد؛ و نزديك عصر نيز حلال شد.

هنگامي كه خورشيد غروب كرد، زن دو مرتبه بر او حرام گشت. همين كه مقداري از شب گذشت حلال گرديد.

و همچنين در نيمه ي شب آن زن بر او حرام گرديد.



[ صفحه 57]



و در هنگام طلوع سپيده ي صبح نيز بر آن شخص حلال گشت؟

يحيي گفت: سوگند به خداي يكتا، جواب و علت آن را نمي دانم، و چنانچه صلاح مي داني، خودتان بيان فرما؟

امام جواد عليه السلام فرمود: آن زن كنيز مردي بود، كه نگاه كردن ديگران به او حرام بود، چون مقداري از روز سپري شد، شخصي آن كنيز را خريداري نمود و بر او حلال شد، هنگام ظهر كنيز را آزاد كرد و بر او حرام گرديد.

پس چون عصر فرا رسيد آن كنيز را به ازدواج خود درآورد؛ و نيز بر او حلال شد، هنگام غروب خورشيد زن را ظهار كرد و از جهت زناشوئي بر او حرام گشت.

پس از گذشت پاسي از شب با پرداخت كفاره ي ظهار آن كنيز را محرم خود ساخت؛ و در نيمه ي شب او را طلاق رجعي داد و باز بر او حرام گرديد؛ و هنگام طلوع سپيده صبح نيز بدون جاري كردن صيغه ي عقد به او رجوع كرد و حلال گرديد. [1] .



[ صفحه 58]




پاورقي

[1] احتجاج طبرسي: ج 2، ص 472 - 475، اعلام الوري طبرسي: ج 2، ص 102، تاريخ اهل البيت: ص 85، كشف الغمة: ج 2، ص 370، فصول المهمة ابن صباغ مالكي: ص 275، عيون المعجزات: ص 124.