بازگشت

شجاعت در گفتار


امام جواد(ع)تمام فضائل اخلاقي و كمالات انساني را از اجداد طاهرين خود به ارث برده بود. يكي از خصلت هاي والائي كه آن گرامي به تمام معنا حائز بود، شجاعت و صراحت لهجه در گفتارهاي حق طلبانه بود.
روزي مأمون الرشيد از گذرگاهي عبور مي كرد، كودكاني كه در كوچه بازي مي كردند از مشاهده موكب سلطنتي مأمون ترسيده و پا به فرار گذاشتند. فقط يك كودك در جاي خود ايستاده بود. مأمون به نزد كودك رسيده و از او پرسيد: چرا تو مثل ديگر بچه ها فرار نكردي؟ و از سر راه ما كنار نرفتي؟ كودك با كمال شجاعت اظهار داشت: «من گناهي مرتكب نشده ام تا به خاطر ترس از كيفر آن فرار كنم و راه هم كه براي خليفه تنگ نيست تا با كنار رفتنْ آن را بگشايم. تو از هر كجاي راه دوست داري، بگذر!»
مأمون كه از منطق قوي و صراحت لهجه كودك تعجب كرده بود، گفت: تو كيستي؟ كودك با افتخار تمام گفت: «من، محمد بن علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن حسين بن علي بن ابي طالب (ع) هستم.» مأمون پرسيد: چقدر از علوم و دانش مطلع هستي؟ امام جواد(ع) فرمود: «علوم و گزارش هاي آسماني از من بپرس!» مأمون با او خدا حافظي كرده و رفت. او، يك باز شكاري داشت كه در سفرها براي تفريح با آن به شكار مي پرداخت. وقتي از امام نهم(ع) فاصله گرفت، پرنده شكاري را براي صيد رها كرد و باز شكاري به سرعت در آسمان ها به پرواز در آمد و لحظاتي از افق ديد خليفه ناپديد شد. سپس بازگشت، در حالي كه او ماهي كوچكي در منقار خود داشت كه هنوز نمرده بود. مأمون از آن صيد غير عادي تعجب كرد. آن ماهي را در كف دست خود گرفته و به سوي شهر آمد. وقتي به همان محلّ بازي كودكان رسيد، دوباره همه كودكان پراكنده شدند اما امام جوادعليه السلام از جاي خود حركت نكرد. مأمون پرسيد: اي محمد! در دست من چيست؟ فرمود: «اي خليفه! پدرم از پدرانش و آنان از رسول خدا(ص) و آن حضرت توسط جبرئيل از پروردگار عالميان نقل كرده است كه: خداوند متعال درياهائي آفريده است كه بخار آب از آن درياها بلند شده و ماهيان ريز دريا را همراه خود به آسمان برده و ابرهاي متراكمي را تشكيل مي دهند. پادشاهان بازهاي شكاري خود را به آسمان مي فرستند و آنان، آن ماهي هاي ريز را شكار كرده و به نزد شاهان مي آورند. پادشاهان آنها را به كف دست گرفته و تلاش مي كنند تا سلاله نبوّت و جانشين پيامبر(ص) را با آن بيازمايند.»
مأمون كه از هوش سرشار، علم بي كران و منطق عقلاني و شجاعت آن سلاله نبوّت به شدّت متعجب شده بود، بي آنكه از ته دل راضي باشد، زبان به تحسين امام جوادعليه السلام گشوده و گفت: راست گفتي و پدرانت و پروردگارت هم صادقانه سخن گفته اند. به راستي كه تو فرزند امام رضاعليه السلام هستي.(5)

***

1_(مناقب، ج 4، ص 388؛ منتهي الآمال، ج 2، ص 327؛ مفتاح الفلاح، ص 172.)