بازگشت

گرداب اعتقادي


اما بر رغم تمام آنچه در مورد امكان رسيدن به مناصب بزرگ الهي در سن خردسالي گفته شد، هنوز مشكل
كوچكي سنّ حضرت جواد، نه تنها براي بسياري از افراد عادي از شيعيان حل نشده بود، بلكه براي برخي از
بزرگان و علماي شيعه نيز جاي بحث و گفتگو داشت. به همين جهت پس از شهادت امام رضا - عليه السلام -و
آغاز امامت فرزند خردسالش، حضرت جواد، شيعيان - بويژه شيعيان عامي - با گرداب اعتقادي خطرناك و در
نوع خود بي سابقهاي مواجه شدند و كوچكي سن آن حضرت به صورت يك مشكل بزرگ پديدار گرديد .
»ابن رستم طبري»، از دانشمندان قرن چهارم هجري، مينويسد :
»زماني كه سنّ او )حضرت جواد) به شش سال و چند ماه رسيد، مأمون پدرش را به قتل رساند و شيعيان در
حيرت و سرگرداني فرو رفتند و در ميان مردم اختلاف نظر پديد آمد و سنّ ابو جعفر را كم شمردند و شيعيان در
ساير شهرها متحير شدند»)26/)
به همين جهت، شيعيان اجتماعاتي تشكيل دادند و ديدارهايي با امام جواد به عمل آوردند و به منظور آزمايش و
حصول اطمينان از اينكه او داراي علم امامت است، پرسشهايي را مطرح كردند و هنگامي كه پاسخهاي قاطع و
روشن و قانع كننده دريافت كردند، آرامش و اطمينان يافتند .
مورخان در اين زمينه مينويسند: چون امام رضا - عليه السلام - در سال دويست و دو رحلت نمود، سنّ ابوجعفر
نزديك به هفت سال بود، ازينرو در بغداد و ساير شهرها در بين مردم اختلاف نظر پديد آمد. «ريّان بن صلت»،
«صفوان بن يحيي»، «محمد بن حكيم»، «عبدالرحمن بن حجاج» و «يونس بن عبدالرحمن»، با گروهي از بزرگان
و معتمدين شيعه، در خانه «عبدالرحمن بن حجاج»، در يكي از محله هاي بغداد به نام «بركه زلزل»)27) گرد
آمدند و در سوك امام به گريه و اندوه پرداختند... يونس به آنان گفت: دست از گريه و زاري برداريد، )بايد ديد)
امر امامت را چه كسي عهده دار ميگردد؟ و تا اين كودك )ابوجعفر) بزرگ شود، مسائل خود را از چه كسي بايد
بپرسيم؟
در اين هنگام «ريّان بن صلت» برخاست و گلوي او را گرفت و فشرد، و در حالي كه به سر و صورت او ميزد،
با خشم گفت: تو نزد ما تظاهر به ايمان ميكني و شكّ و شرك خود را پنهامي ميداري؟! اگر امامت او از جانب
خدا باشد حتي اگر طفل يك روزه باشد، مثل پيرمرد صد ساله خواهد بود، و اگر از جانب خدا نباشد حتي اگر صد
ساله باشد، چون ديگران يك فرد عادي خواهد بود، شايسته است در اين باره تأمّل شود. در اين هنگام حاضران به
توبيخ و نكوهش يونس پرداختند .)28)و در آن موقع، موسم حج نزديك شده بود. هشتاد نفر از فقها و علماي بغداد و شهرهاي ديگر رهسپار حج شدند و به
قصد ديدار ابو جعفر عازم مدينه گرديدند، و چون به مدينه رسيدند، به خانه امام صادق - عليه السلام - كه خالي
بود، رفتند و روي زيرانداز بزرگي نشستند. در اين هنگام عبدا َلله بن موسي، عموي حضرت جواد، وارد شد و در
صدر مجلس نشست. يك نفر بپا خاست و گفت: اين پسر رسول خداست، هركس سؤالي دارد از وي بكند. چند نفر
از حاضران سؤالاتي كردند كه وي پاسخهاي نادرستي داد!...)29) شيعيان متحيّر و غمگين شدند و فقها مضطرب
گشتند و برخاسته قصد رفتن كردند و گفتند: اگر ابوجعفر ميتوانست جواب مسائل ما را بدهد، عبداَللهَ نزد ما
نميآمد و جوابهاي نادرست نميداد !
در اين هنگام دري از صدر مجلس باز شد و غلامي بنام «موفق» وارد مجلس گرديد و گفت: اين ابوجعفر است كه
ميآيد، همه بپا خاستند و از وي استقبال كرده سلام دادند. امام وارد شد و نشست و مردم همه ساكت شدند. آنگاه
سؤالات خود را با امام در ميان گذاشتند و وقتي كه پاسخهاي قانع كننده و كاملي شنيدند، شاد شدند و او را دعا
كردند و ستودند و عرض كردند: عموي شما، عبدالله چنين و چنان فتوا داد. حضرت فرمود: عمو! نزد خدا بزرگ
است كه فردا در پيشگاه او بايستي و به تو بگويد: با آنكه در ميان امت، داناتر از تو وجود داشت، چرا ندانسته به
بندگان من فتوا دادي؟!)30)
»اسحاق بن اسماعيل» كه آن سال همراه اين گروه بود، ميگويد :
من نيز در نامهاي ده مسئله نوشته بودم تا از آن حضرت بپرسم. در آن موقع همسرم حامله بود. با خود گفتم: اگر به
پرسشهاي من پاسخ داد، از او تقاضا ميكنم كه دعا كند خداوند بچه اي را كه همسرم به آن آبستن است، پسر قرار
دهد. وقتي كه مردم سؤالات خود را مطرح كردند، من نيز نامه را در دست گرفته بپا خاستم تا مسائل را مطرح
كنم. امام تا مرا ديد، فرمود: اي اسحاق! اسم او را «احمد» بگذار؟ به دنبال اين قضيه همسرم پسري به دنيا آورد و
نام او را »احمد» گذاشتم )31 .)
اين ديدار و بحث و گفتگو و ديدارهاي مشابه ديگري كه با امام جواد - عليه السلام - صورت گرفت )32) مايه
اطمينان و اعتقاد كامل شيعيان به امامت آن حضرت گرديد و ابرهاي تيره ابهام و شبه را از فضا فكر و ذهن آنان
كنار زد و خورشيد حقيقت را آشكار ساخت .

***

-26دلائل الاًّمامة، الطبعبةالثالثة، قم، منشورات الرضي، 1363 ه'.ش، ص .204
-27در برخي از منابع «بركه زلول» آمده است، ولي گويا «زلزل» صحيح است، زيرا برخي مينويسند: اين
بركه را «زلزل» غلام «عيسي بن جعفر بن منصور» حفر و آن را براي مسلمانان وقف نمود و از اين جهت به
وي منسوب گرديد )مقرّم، سيد عبدالرزاق، نگاهي گذرا بر زندگاني امام جواد - عليه السلام - ، ترجمه دكتر پرويز
لولاور، بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس، 1370 ه'.ش، ص 109، پاورقي .)
ياقوت حموي مينويسد: ابراهيم موصلي نوازنده، «برصوما» و «زلزل» را از اطراف كوفه به بغداد آورد و به آن
دو، موسيقي و آواز عربي آموخت و آنان از اين طريق به دربار راه يافتند و مورد توجه خلفا واقع شدند. نام اصلي
زلزل، منصور، و خواهر او همسر ابراهيم موصلي بوده است )معجم البلدان، بيروت، دار اًّحيأ التراث العربي،
1399 ه'.ق، ج 1، ص 402 .)
-28يونس و همچنين صفوان بن يحيي از اصحاب اجماع اند يعني دانشمندان اماميه بر درستي و صحت روايات و
احاديث آنان اتفاق نظر دارند. يونس از نظر جلالت قدر و عظمت معنوي در رتبه بسيار والايي قرار داشته و از
طرف پيشوايان ما، مورد تمجيد فراوان واقع شده است و دانشمنداان علم رجال، در ستايش او داد سخن دادهاند . با
اين اوصاف ، وقتي شخصيت بزرگ و استواري مانند او چنين اظهاراتي بكند، وضع توده مردم و عوام شيعيان
روشن است! از اين نظر بعضي از دانشمندان معاصر نتوانسته باور كند كه وي چنين بگويد، ازينرو گفتار او را بدين گونه توجيه كرده كه مقصود او از جمله «گريه را كنار بگذار» امتحان و آزمايش حاضران در مجلس بوده تا
آنان كه در مقابل حق معرفتي استوار دارند شناخته شوند تا شايد او بتواند در ارشاد و راهنمايي كسي كه از امام
منحرف شده است، تلاشي كرده باشد! )نگاهي گذرا بر زندگاني امام جواد - عليه السلام -ص 110، پاورقي )
-29در اينجا مورخان سؤالها و جوابها را نوشتهاند، ولي ما به منظور رعايت اختصار از نقل آنها صرف نظر
كرديم .
-30مجلسي، بحار الأنوار، الطبعةالثانية، تهران، المكتبةالاًّسلامية، 1395 ه'.ق، ج 50، ص 100 - 98 )به نقل از
عيون المعجزات) - محمد بن جرير الطّبري، ابن رستم، دلائل الاًّمامة، الطبعةالثالثة، قم منشورات الرّضي،، 1363
ه'.ش، ص 206 - 204 - مسعودي، اثبات الوصية، الطبعةالرابعة، نجف، المطبعةالحيدرية، 1374 ه'.ق، ص 213
- 215 )با اندكي اختلاف در عبارات )قرشي،، سيد علي اكبر، خاندان وحي، چاپ اول، دار الكتب الاًّسلامية،
1368 ه'.ش، ص 644 - 642 - مرتضي العاملي،، جعفر، نگاهي به زندگاني سياسي امام جواد - عليه السلام -
ترجمه سيد محمد حسيني، قم، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين، 1365 ه'.ش، ص 29. - 27
-31مسعودي، همان كتاب، ص .215
-32مجلسي، همان كتاب، ص 90 - مسعودي همان كتاب، ص 210 شيخ مفيد، الاًّختصاص، تصحيح و تعليق:
علي اكبر الغفّاري،، منشورات جماعةالمدرسين في الحوزةالعلمية- قم المقدّسة، ص .102