بازگشت

جلوههايي از علم گسترده امام


- 1فتواي قضائي امام و شكست فقهاي درباري
امام جواد - عليه السلام - غير از مناظراتش كه دو نمونه از آن ياد شد، گاه از راههاي ديگر نيز بيمايگي فقها و
قضات درباري را روشن نموده برتري خود بر آنان را در پرتو علم امامت ثابت ميكرد و از اين رهگذر اعتقاد به
اصل »امامت» را در افكار عمومي تثبيت مينمود. از آن جمله فتوايي بود كه امام در مورد چگونگي قطع دست
دزد صادر كرد كه تفصيل آن بدين قرار است :
»زُرقان»(41)، كه با «ابن ابي دُؤاد»(42) دوستي و صميميت داشت، ميگويد :يك روز «ابن ابي دُؤاد» از مجلس
معتصم بازگشت، در حالي كه بشدت افسرده و غمگين بود. علت را جويا شدم. گفت: امروز آرزو كردم كه كاش
بيست سال پيش مرده بودم! پرسيدم: چرا؟
گفت: به خاطر آنچه از ابو جعفر (امام جواد) در مجلس معتصم بر سرم آمد !
گفتم: جريان چه بود !
گفت: شخصي به سرقت اعتراف كرد و از خليفه (معتصم) خواست كه با اجراي كيفر الهي او را پاك سازد. خليفه
همه فقها را گرد آورد و «محمد بن علي» (حضرت جواد) را نيز فرا خواند و از ما پرسيد :
دست دزد از كجا بايد قطع شود؟
من گفتم: از مچ دست .
گفت: دليل آن چيست؟
گفتم: چون منظور از دست در آيه تيمم: «فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَاَيْدِيْكُمْ »(43): «صورت و دستهايتان را مسح كنيد»
تا مچ دست است .
گروهي از فقها در اين مطلب با من موافق بودند و ميگفتند: دست دزد بايد از مچ قطع شود، ولي گروهي ديگر
گفتند: لازم است از آرنج قطع شود، و چون معتصم دليل آن را پرسيد، گفتند: منظور از دست در آيه وضو:
«فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَاَيْدِيَ كُمْ اًّليَ الْمَرافِقِ »(44): «صورتها و دستهايتان را تا آرنج بشوييد» تا آرنج است .
آنگاه معتصم رو به محمد بن علي (امام جواد) كرد و پرسيد: نظر شما در اين مسئله چيست؟
گفت: اينها نظر دادند، مرا معاف بدار .
معتصم اصرار كرد و قسم داد كه بايد نظرتان را بگوييد .
محمد بن علي گفت: چون قسم دادي نظرم را ميگويم. اينها در اشتباهند، زيرا فقط انگشتان دزد بايد قطع شود و
بقيه دست بايد باقي بماند .
معتصم گفت: به چه دليل؟ گفت: زيرا رسول خدا فرمود: سجده بر هفت عضو بدن تحقق ميپذيرد: صورت )پيشاني)، دو كف دست، دو
سر زانو، و دو پا (دو انگشت بزرگ پا). بنابراين اگر دست دزد از مچ يا آرنج قطع شود، دستي براي او نميماند
تا سجده نماز را به جا آورد، و نيز خداي متعال ميفرمايد :

«وَ اَنّ الْمَساجِدَ لله فَلا تَدْعُوا مَعَ الله احدا» (45): «سجده گاهها (هفت عضوي كه سجده بر آنها انجام ميگيرد) از آن
خداست، پس، هيچ كس را همراه و همسنگ با خدا مخوانيد (و عبادت نكنيد)»(46) و آنچه براي خداست، قطع
نميشود .
«ابن أبي دُؤاد» ميگويد: معتصم جواب محمد بن علي را پسنديد و دستور داد انگشتان دزد را قطع كردند (و ما نزد
حضار، بي آبرو شديم!) و من همانجا (از فرط شرمساري و اندوه) آرزوي مرگ كردم! (47)


***

-41زُرقان (بروزن عثمان) لقب ابو جعفر بوده كه مردي محدث بوده است و فرزندش بنام «عمرو» استاد اصمعي
محسوب ميشده است (مجلسي، همان كتاب، ج 50، ص 5، پاورقي .(-42ابن ابي دُؤاد (بر وزن غُراب) در زمان خلافت مأمون، معتصم، واثق و متوكل عباسي، قاضي بغداد بوده
است (مجلسي، همان كتاب، ص 5، پاورقي (
-43سوره مائده: آيه .5
-44سوره مائده: آيه .5
-45سوره جن: آيه 18/
-46مسجد (بكسر جيم: بر وزن مجلس، يا بفتح جيم: بر وزن مشعل، جمع آن مساجد (به معناي محل سجده است، و
همان طور كه مسجدها و خانه خدا و مكاني كه پيشاني روي آن قرار ميگيرد، محل سجده هستند، خود پيشاني و
شش عضو ديگر نيز كه با آنها سجده ميكنيم محل سجده محسوب ميشوند و به همين اعتبار در اين روايت
«المساجد» به معناي هفت عضوي كه با آنها سجده ميشود، تفسير شده است .نيز در دو روايت ديگر از امام
صادق - عليه السلام - در كتاب كافي و همچنين يك روايت در تفسير علي بن ابراهيم قمي «المساجد» به همين هفت
عضو تفسير شده است. شيخ صدوق نيز در كتاب «فقيه»، «المساجد» را به هفت عضو سجده تفسير نموده است.
همين معنا را از «سعيد بن جُبير» و «زجّاج» و «فرّأ» نيز نقل كردهاند. ضمناً بايد توجه داشت كه اگر تفسير
«المساجد» به هفت عضو ياد شده، جاي خدشه داشت، حتماً فقهائي كه در مجلس معتصم حاضر و در صدد
خردهگيري بر كلام امام بودند، اشكال ميكردند. بنابراين چون هيچ گونه اعتراضي از طرف فقهاي حاضر در
مجلس ابراز نشد، معلوم ميشود به نظر آنان نيز «المساجد» به معناي هفت عضو سجده بوده و يا لااقل يكي از
معاني آن محسوب ميشده است. (پيشواي نهم حضرت امام محمد تقي - عليه السلام -، مؤسسه در راه حق، ص 26
- 29، به نقل از: تفسير صافي، ج 2، ص 752 - تفسير نور الثقلين، ج 5، ص 440 - تفسير مجمع البيان، ج 10،
ص 372 .)
-47پيشواي نهم...، همان صفحات - طبرسي، مجمع البيان، شركةالمعارف الاسلامية، 1379 ه'.ق، ج 10، ص
372 - عيّاشي، كتاب التفسير، تصحيح و تعليق :حاج سيد هاشم رسولي محلاتي، قم، مطبعةعلمية، ج 1، ص 320
- سيد هاشم حسيني بحراني،، البرهان في لا تفسير القرآن، قم، مطبوعاتي اًّسماعيليان، ج 1، ص - 471بيروت،
دار اًّحيأ التراث العربي،، ج 18، ص 490 (ابواب حدّ السّرقة، باب 4/)