بازگشت

نشسته ام بنويسم گدا نمي خواهي؟


نشسته ام بنويسم گدا نمي خواهي؟

ميان خانه ي خود بينوا نمي خواهي؟

نشسته ام بنويسم كريم يعني تو

كريم زاده تو حاجت روا نمي خواهي

شنيده ام كه عطايت زبانزد همه است

نيازمند براي عطا نمي خواهي

به خاك تيره اگر بنگري طلا گردد

تو علم و معجزه و كيميا نمي خواهي

قسم به روي شما خوب مي شوم آقا

فقط بيا و نگو كه مرا نمي خواهي

منم اسير نگاه پر از عطوفت تو

من از نگاه تو خواندم شما نمي خواهي...

... كه من جدا شوم از تو؛ وَ خوب دانستم

كه مي كني ز محبّان خود هواخواهي

هرآنكه بسته به چشمت دخيل سيّدنا

نشسته روي پر جبرئيل سيّدنا

من آمدم كه بگويم به تو سپاسم را

و جمع مي كنم اين بار من حواسم را

كه تا دگر نبرم يأبنَ فاطمه هرگز

به غير كوي شما دست التماسم را

براي آنكه بيايم به محضرت آقا

روا بُود كه مرتّب كنم لباسم را

براي جلب نظر از شما بسوي خودم

من استفاده كنم عطر ناب ياسم را

ميان آيِنه كاري چنان شدم تكثير

هزار مرتبه ديدم من انعكاسم را

به غير نان شما كه نخورده ام هرگز

ببين زبان و دهان نمك شناسم را

ميان دغدغه ها عطر عاشقي آيد

فرو نشاند در اين دل غم و هراسم را

دلم كنار شما خانه در فلك دارد

جواد فاطمه نامت عجب نمك دارد

براي ذات خداوند امتدادي تو

دوباره نور خدا را به سينه دادي تو

زمينِ مُرده ي مردم دوباره احيا شد

از آن زمان كه بر اين خاك پا نهادي تو

تجلّي نبي و حيدر و حسين هستي

كه با تهاجم هر فتنه در جهادي تو

تو از مريضي هر شيعه غصّه مي خوردي

ز شادماني دلهاي شيعه شادي تو

تمام جود خدا را اگر كنم تفسير

رسم دوباره به نامت ز بس جوادي تو

نثار روي تو خواندم وَ أن يَكادم را

به عالمي ندهم ذكر يا جوادم را

به پيش نام شما پا شدم خدا را شكر

دوباره مست تولّا شدم خدا را شكر

من از ولايت تو آبرو گرفتم پس

كنار نام تو آقا شدم خدا را شكر

از آن قديم كه مهر تو در دلم افتاد

مقيم عالم بالا شدم خدا را شكر

تو در نهايت اكرام و من تُهيدستم

مقابل تو تمنّا شدم خدا را شكر

هزار مرتبه مُردم ز ديدن رويت

هزار مرتبه احيا شدم خدا را شكر

تو در كرانه ي يا ربّناي من هستي

من از دعاي تو دريا شدم خدا را شكر

من از علاقه و عشقت به مادرت زهرا

مُحبّ حضرت زهرا شدم خدا را شكر

هزار غبطه به پاي نگات مي ريزم

تمام عمر خودم را به پات مي ريزم

من از نگاه مدامت دوام مي گيرم

ولايت از سخنان امام مي گيرم

به خاك ميكده من سر فرود آوردم

فقط ز دست كريم تو جام مي گيرم

من آنقَدَر به شما مي دهم سلام آقا

كه آخر از تو عَلَيكَ السّلام مي گيرم

اگرچه بال و پرم زخمي از زمانه شده

من از دواي شما التيام ميگيرم

كبوترم كه شدم جلد گنبد زرّين

فقط پر از سر اين برج و بام مي گيرم

به سنگ فرش حريم تو مي كشم دستم

تبرُّكاً در بيت الحرام مي گيرم

تو رتبه اي بده تا خاك پايتان باشم

چه خوب پيش شما من مقام مي گيرم

غلام هيچكسي جز شما نخواهم شد

گداي كس به جز إبن الرّضا نخواهم شد

تو آمدي كه شوي قبله گاه مردم ما

تو آمدي شده دلشاد امام هشتم ما

تو آمدي كه رود غم ز سينه ها ديگر

و تا هميشه بماند به لب تبسّم ما

تو آمدي كه به مردم نشان دهي حق را

فقط صفا بنويسي بر اين تلاطم ما

من و دلم به تو سوگند عاشقت هستيم

محبّت تو بُود باعث تفاهم ما

تو آمدي كه شوي با گدات همسفره

كه نان جو بخوري جاي نان گندم ما

كنار حضرت معصومه يادتان كردم

چه وقت بهر زيارت تو مي روي قمِ ما؟

دلم دوباره به يادت به شور و شين آمد

به سر هواي پريدن به كاظمين آمد

امير هر دو سرا يا جواد ادركني

نظر نما به گدا يا جواد ادركني

به حقّ مادرتان فاطمه قسم آقا

بخر مرا ز وفا يا جواد ادركني

خداي جودي و جود خداي منّاني

به سائلت كن عطا يا جواد ادركني

طواف كوي تو برتر بُود ز بيت الله

قسم به سعي و صفا يا جواد ادركني

رود به سوي بهشت خدا هر آنكس كه

تو را نموده صدا يا جواد ادركني

فقط ز راه ولاي تو يا وليَّ الله

روم بسوي خدا يا جواد ادركني

نشسته ام كه بگيرم برات رفتن خود

به شهر كرب و بلا يا جواد ادركني

تويي تو زاده ي شمسُ الشّموس يا مولا

عليّ اكبر سلطان طوس يا مولا

نشسته مرد غريبي كنار گهواره

كنار گريه ي بي اختيار گهواره

رضا نشسته بخواند نواي لالايي

براي كودك زيبا عُذار گهواره

چقدر شب به سحر درد و دل كند با اين

گلي كه شد همه باغ و بهار گهواره

چقدر طعنه شنيده ز دير آمدنت

چقدر سخت گذشت انتظار گهواره

دوباره صحبت گهواره و نواي لالايي

دوباره مرثيه ي شيرخوار گهواره

ميان هُرم عطش مادري صدا مي زد

بخواب كودك دل بيقرار گهواره

امان ز اشك رباب و غم علي اصغر

چه بد شد عاقبت آن روزگار گهواره

نشد كه لب بزند كودكش به آب اي واي

نشد كه قد بكشد كودك رباب اي واي

***