بازگشت

از شبستان ولايت قمري پيدا شد


از شبستان ولايت قمري پيدا شد

از گلستان هدايت ثمري پيدا شد

بحر موّاج كرم آمده در جوش و خروش

كه ز درياي عنايت گهري پيدا شد

شب ميلاد جواد است، ندا زد جبريل

كز پي شام مبارك سحري پيدا شد

از افق ماه درخشان رجب داد نويد

كه ز خورشيد ولايت قمري پيدا شد

مي رسد نكهت ريحان بهشتي به مشام

كه ز «ريحانه» رضا را پسري پيدا شد

سال ها بود پدر چشم به راه پسري

كه پسر آمد و نور بصري پيدا شد

نام نيكوش محمّد، لقب اوست جواد

در صفات ملكوتي بشري پيدا شد

دادخواهان جهان را ز پي دادرسي

خسرو دادرس دادگري پيدا شد

مظهر زهد و فضيلت، كه بدان گوهر پاك

علم نازد كه مرا تاج سري پيدا شد

مجلس آراسته مأمون ز بزرگان و رجال

كه ز در كودك صاحب نظري پيدا شد

پاسخ مجلسيان داد به هرگونه سؤال

كز همه برتر و شايسته تري پيدا شد

سپر انداخته روباه صفت مدّعيان

زان كه در بيشه دين شير نري پيدا شد

اي كه در وادي حيرت شده اي سرگردان

غم مخور قافله را راهبري پيدا شد

خرّم آن گل كه ز هر سو به تماشاي رخش

صد چو من بلبل خونين جگري پيدا شد

چو بدو رايحه جد گراميش رسيد

در دل از شوق وصالش شرري پيدا شد

چون به بغداد دو سرچشمه رسيدند به هم

خاك را لطف و صفاي دگري پيدا شد

اي «رسا» شادي ميلاد همايون جواد(عليه السلام)

طبع موجي زد و زيبااثري پيدا شد

***