بازگشت

هركس كه تاج مهر تو بر سر ندارد


هركس كه تاج مهر تو بر سر ندارد

از سجده ي گمراهيش سر بر ندارد

سرمايه ي عشق شما راه نجات است

بيچاره هر كس عشق تو در سر ندارد

لازم نكرده كه مرا فردا بخوانند

جنت اگر از نامتان سردر ندارد

باب الجوادي مطمئنا هست آن جا

محشر از اين در هيچ بالاتر ندارد

گشتم ولي دنياي شيعه از تو آقا

مولود پر خير و مبارك تر ندارد

كوري چشم دشمنان إبنُ الرضايي

كي گفته سلطانم علي اكبر ندارد؟

دردانه ي سلطان طوسي يا محمد

واليِ ما غير از شما دلبر ندارد

عطري كه از ذكر لبت در شهر پيچيد

عود و گلاب و نافه و عنبر ندارد

در كودكي در قله هاي علم بودي

علم تو را عيساي پيغمبر ندارد

گشتم ولي هم ارزش خاك عبايت

در ارض و در افلاك سرتاسر ندارد

فهميده ام از نامه ي سلطان، كه عالم

كُنْيه نكوتر از اباجعفر ندارد

در كاظمينت هر كسي آمد دلش ماند

راهي بجز اين راه تا آخر ندارد

"وَ انْظُرْ إِلَيْنَا نَظْرَهً ..." عيدي همين بس

عالم بجز چشم شما محور ندارد

مي دوزد آخر چشم خود را بر دو دستت

مرغي كه در وقت پريدن پر ندارد

محشر بفهمد جايگاهِ عصمتت را

هركس تو را در اين جهان باور ندارد

***