بازگشت

دل من را اسير تو كرده


دل من را اسير تو كرده

جلوه هايي كه دم به دم داري

حضرت عشق! حضرت باران!

در دل خسته ام حرم داري



در هواي زيارت حرمت

در به در مي شويم مثل نسيم

السلام عليك يابن رئوف

السلام عليك يابن كريم



دل به آفاق جود مي بندد

هر كسي آمد و اسيرت شد

در جواني دل شكستة ما

سرو قامت خميده پيرت شد



از نگاهت مراد مي گيرم

شده قلبم مريد چشمانت

شاهد لحظه هاي دلتنگي!

دل تنگم شهيد چشمانت



جان من! بين خانة خود هم

به خدا آنقدر غريبي كه

غربتت را كسي نمي فهمد

تويي و قلب بي شكيبي كه ...

قفس غربت و دلي مجروح

پر و بال پرنده مي ريزد

گريه مي باري و كنارت باز

ام فضل است خنده مي ريزد



سر به ديوار بي كسي داري

در غروب غريب فاصله ها

گم شده ناله هاي بي رمقت

در هياهوي شوم هلهله ها



دگر آقا تو خوب مي داني

نالة بي جواب يعني چه

التماس نگاه لب تشنه

ندبة آب آب يعني چه



به فداي كبوتراني كه

دست در دست آسمان دادند

بال در بال ، گريه در گريه

به تني خسته سايه بان دادند



حجره ات كربلا شده آقا

گريه هاي من اختياري نيست

جاي شكرش هنوز هم باقيست

در كنار تو نيزه داري نيست



غرق در خاك و خون رها مانده

بين گودال پيكر خورشيد

خواهري خسته بوسه مي گيرد

از گلوي مطهر خورشيد



سر قرآن كه رفت بر نيزه

آسمان غرق در تلاطم شد

در هجوم سپاه سر نيزه

آيه هاي مقطعه گم شد

***