بازگشت

لب تشنه بود ، تشنة يك جرعه آب بود


لب تشنه بود ، تشنة يك جرعه آب بود

مردي كه درد هاي دلش بي حساب بود

پا مي كشيد گوشة حجره به روي خاك

پروانه وار غرق تب و التهاب بود

از بسكه شعله ور شده بود آتش دلش

حتي نفس نفس زدنش هم عذاب بود

در ازدحامِ هلهله هاي كنيزكان

فرياد استغاثة او بي جواب بود

يك جرعه آب نذر امامش كسي نكرد

رفع عطش اگر چه كمال ثواب بود

آخر شبيه جد غريبش شهيد شد

آري دعاي خسته دلان مستجاب بود

غربت براي آل علي تازگي نداشت

در آن ديار كشتن مظلوم باب بود

تا سايه بان پيكر نورانيش شوند

بال كبوتران حرم را شتاب بود

اما فداي بي كفن دشت كربلا

آلاله اي كه زخم تنش بي حساب بود

هم تيغ و نيزه خون تنش را مكيده بود

هم داغديده شرر آفتاب بود

***