بازگشت

بابا بيا جان كندن من را نظر كن


بابا بيا جان كندن من را نظر كن

بابا بيا فكري به حال اين پسر كن

از درد صورت مي كشم بر خاك حجره

خاكي تماشاي رخ قرص قمر كن

خورشيد مي سوزد از آه آتشينم

يك چاره بهر اين وجود پر شرر كن

كف مي زنند اين جا به جاي ذكر قرآن

تو آبرو داري سر اين محتضر كن

هستم جگر گوشه تو را بابا بيا زود

با آستين پاك از لبم خون جگر كن

گفتم كه عطشانم ولي آبم ندادند

حدا اقل كام مرا با اشك تر كن

وقت وصيت كردنم محرم ندارم

حتما بيا و مادرم را هم خبر كن

چون مادرم هم دست و پهلويش شكسته است

خود را عصاي مادر بي بال و پر كن

بالا سرم وقتي رسيدي روضه خوان شو

همراه من تا مقتل اكبر سفركن

من مي شوم اكبر ولي نه قطعه قطعه

تو نيمه جان ايفاي نقش آن پدر كن

***