بازگشت

دردا كه گشت با من، بيگانه يار جاني


دردا كه گشت با من، بيگانه يار جاني

با دست خود مرا كشت، لب تشنه در جواني

من از نفس فتادم، بر خاك رخ نهادم

او مي زند به مرگم، لبخند شادماني

اي بلبلان بناليد، اي لاله ها بريزيد

شد باغبان دل را گلزار جان خزاني

غم بدل نهفتم، دردم به كس نگفتم

بردم به گور با خود صد غصه نهاني

لب تشنه ام ثوابي، اي ام فضل آبي

بالله اين نباشد، پاداش مهرباني

بر ديده ام ستاره، در سينه ام شراره

با قلب پاره پاره، رفتم ز دار فاني

عمر چو عمر يك آه، كوتاه بود كوتاه

شد اول حياتم پايان زندگاني

دردا كه رفتم از حال از بس زدم پر و بال

در لانه او فتادم از فرط ناتواني

گوئيد تشنه جان داد، خاموش شد ز فرياد

از اين غريب تنها، پرسند اگر نشاني

جانم به لب رسيده " ميثم" بگو كه ديده؟

مرغي به لانه اين سان افتد ز نعمه خواني؟

***