بازگشت

تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد


«تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد

وجود نازكت آزرده گزند مباد»

شنيده ام كه گدا موج مي زند به درت

سراي جود تو خالي ز مستمند مباد

تو خود مراد مني، پس چه حاجت است به باب

به جز به سوي تو اين ناله ها بلند مباد

به آفتاب، مبادا كه پيكرت افتد

جمال شمس تو در دست نيشخند مباد

بساط گريه، فراهم براي مرد غمين

اگر به گريه ي او خنده مي كنند مباد

لب كبود تو اي وارث حسين عزيز

ز چوب دستي كفار، بند بند مباد

***