بازگشت

مسموم زهر همسر ناباب گشته ام


مسموم زهر همسر ناباب گشته ام

در عرض چند لحظه ز غم آب گشته ام

بنگر كه سرو باغ تو بي برگ شد پدر

آخر محمد تو جوان مرگ شد پدر

كشته به جرم بي كسي و عاشقي منم

تنها ترين شقايق زهرا "تقي" منم

از كودكي به داغ فراقت شدم اسير

هجرت مرا به اوج جواني نموده پير

داغ شهادت تو به جانم شرر زده

در پيش چشم من پدرم بال و پر زده

نه خواهري كه مونس درد و غمم شود

نه يك برادري كه به غم هم دمم شود

آن قاتلي كه دار و ندار مرا گرفت

در پيش چشم من ز برايت عزا گرفت

اي كاش بين سلسله زندانيم كنند

تا اين كه بين قصر نگهبانيم كنند

اين جا به هر كجا كه قدم مي گذاشتم

بر لوح سينه نقش تو را مي نگاشتم

عطر تو داغ سينه ي من تازه مي نمود

درد جواد بي حد و اندازه مي نمود

اين قصر قتل گاه امامي غريب بود

اين جا شكنجه گاه دلي بي حبيب بود

مامون ز شمر و حرمله صد بار بدتر است

ظاهر محب و باطن او خصم حيدر است

گاهي مرا به مجلس بحث و كلام خواند

گاهي به نيمه شب به گلويم سنان نشاند

بابا ببين چگونه جوادت شهيد شد

از داغ هجر، موي جوادت سفيد شد

آتش كشيد پا به سرم را شرار زهر

اما خدا گواست رضايم ز كار زهر

زيرا مرا رها ز جفاي عدو نمود

چشم مرا به صورت تو رو به رو نمود

با اين كه شعله مي كشد آتش ز سينه ام

اما به ياد ياس كبود مدينه ام

از كودكي شكسته دل از داغ كوثرم

دل سوخته ز آتش بر موي مادرم

بابا تو هم اگر چه به غربت فدا شدي

گرچه تو هم شهيد ز زهر جفا شدي

اما زمان رفتن تو كف نمي زدند

در پيش دست و پا زدنت دف نمي زدند

تو سر به روي دامن مِهرم گذاشتي

يا لا اقل كسي چو " ابا صلت" داشتي

من سر به خاك حجره ي غربت گذاشتم

غلطيده ام به خاك و كسي را نداشتم

فرياد مي كشيدم و لبخند مي زدند

با هلهله به پشت در حجره آمدند

از ناله ام شرر به دل عالمين شد

گويا دوباره زنده عزاي حسين شد

گر چه حسينِ فاطمه قلبي كباب داشت

اما براي گريه كسي چون رباب داشت

بابا ببين كه نذر جوادت ادا شده

جسمم سه روز بي كفن اين جا رها شده

بنگر كه عرشيان ز غمم مويه مي كنند

مرغان آسمان به تنم سايه مي كنند

****

ابن الرضا نمي ز يم رحمتت بده

اين هفته اذن ديدن مولا به من بده

مولا به دست رحمت خود كن نوازشي

امروز كن به كار منِ بد گشايشي

آقا به حق حضرت سلطان ابا الحسن

مُهر اجابتي تو به حاجات من بزن

***