بازگشت

هستند كريمان دو عالم سرخوانت


هستند كريمان دو عالم سرخوانت

يكبار نخورده است گره كيسه ي نانت

اصلا حرم شاه خراسان حرم توست

هرصحن كه گشتيم در آن بود نشانت

انگار كه گهواره تو عرش زمين بود

وقتي پدر پير تو مي داد تكانت

تكبير تو از داخل گهواره رسيده است

هستم اگر امروز مسلمان اذانت

يكبار پدر گفتن تو گر نمي ارزيد

صد بار نمي رفت به قربان زبانت!

از چشم پدر دور مشو – گرگ زياد است

بر اين پدرت حق بده باشد نگرانت

در راه مبادا قدمت خار ببيند

آن صورت چون برگ تو آزار ببيند

يك روز مي آيد كه مي افتد بدن تو

لب تشنه بماني و بخشكد چمن تو

يك روز مي آيد كه مي افتي و كنيزان

در خانه برقصند كنار بدن تو

اي يوسف زهرا - دل يعقوب فداي ...

آن لحظه ي خاكي شدن پيرهن تو

هرچند كلام تو در آواز شود گم

اما نزند هيچ كسي بر دهن تو

***