بازگشت

كسي خبر نشد از غربت نهاني من


كسي خبر نشد از غربت نهاني من

نيامده به سرم بهر هم زباني من

فقط غريب مدينه غم مرا فهمد

كه همسرم شده در خانه خصم جاني من

كجايي اي پدرم؟ حال و روز من بيني

كمي تو گريه كني بهر ناتواني من

براي مادرم آن قدر گريه كردم تا

غم جواني اش آمد سر جواني من

بيا و خوب ببين كوچه ي بني هاشم

به جلوه آمده در وقت قد كماني من

بيا و در رخ من روي مادرت را بين

كبود گشته چو او روي ارغواني من

ميان هلهله ها گمشده نواي دلم

ز بس كه كف زنند وقت روضه خواني من

چگونه جسم مرا تا به روي بام كشيد

عيان بود ز مچ پاي ريسماني من

هزار بال كبوتر نيابتاً ز حسين

رسيد تا كه كند كار سايه باني من

سلام بر بدن بي عزيز خدا

سلام بر تن عريان سيدالشهدا

***