بازگشت

باز هم زهر شده مرهم بي ياور ها


باز هم زهر شده مرهم بي ياور ها

باز هم زخم زدند بر جگر مادرها

اين چه رسمي ست كه يك عده پرستوي غريب

بنشينند درون قفس همسرها؟!

جاي شكر است نديده جگرش را در طشت

بازهم شكر نبوده خبر از خواهر ها

اين همه تشنگي و هلهله ها ارثش بود،

صحنه ي كرب و بلايي ست به پشت درها

گفت:" لا يومكَ..." و از نفس افتاد به خاك

بازهم شكر نبوده خبر از خنجر ها

عده اي جشن گرفتند به دور گودال

با همين هلهله ها بود كه آن معجر ها...

جسم بي جان تو را بر سر بام آوردند

تا بدانيم چه آمد به سر پيكر ها!

***