بازگشت

ميان حجره غريبانه دست و پا مي زد


ميان حجره غريبانه دست و پا مي زد

همان كه روضه اش آتش به جان ما مي زد

ميان اشهد خود گاه يا رضا مي گفت

و گاه مادر مظلومه را صدا مي زد

تمام حاجت او انتقام سيلي بود...

....از آن كه مادرشان را به كوچه ها مي زد

صداي ناله ي او: آه سوختم، جگرم

شراره ها به دل حضرت رضا مي زد

صداي هلهله و تشنگي و كاسه ي آب

گريز روضه او را به كربلا مي زد

دلش گرفت براي كسي كه در گودال

عدو به پيكر او نيزه بي هوا مي زد

همين كه چشم به هم مي گذاشت او مي ديد

كه روي نيزه سر شير خواره را مي زد

همان كه سر شاه را جدا كرده

سه ساله را طرفي برده و جدا مي زد

براي اين كه نبيند دوباره اين ها را

ميان حجره غريبانه دست و پا مي زد

***